سینمای ایران از بدو پیدایش تا به امروز بیش و کم همیشه متاثر از جریان‌ها و موج‌هایی بوده است؛ برآمده از جهد و ریاضت فیلمسازان یا سیاست‌های دیکته شده از جانب گردانندگان و بالادستی‌ها. سینمای ایران در سال‌های آغازین انقلاب اسلامی پس از خارج شدن از شوک و غافلگیری ابتدایی، عمده فعالیت‌های خود را بر ساخت آثاری با محتوای انقلابی یا در جهت تنویر افکار عمومی از بابت جنایات و خیانت‌های رژیم سابق متمرکز کرد؛ این روشنگری گستره‌ای از فعالیت‌های اعضای خاندان سلطنت در امر قاچاق و فروش موادمخدر تا دستگیری، سرکوب و اعدام مبارزان و انقلابیون را شامل می‌شد.
کد خبر: ۸۳۱۲۱۷
«آن سوی مه» و جریانی که ماندگار شد

فیلم‌هایی مانند خونبارش (امیر قویدل)، اعدامی (محمدباقر خسروی)، خط قرمز (مسعود کیمیایی) و تاراج (ایرج قادری) از جمله آثاری است که بر مبنای این سیاست و نگرش در سال‌های آغازین دهه 60 روی پرده اکران رفت. همزمان با شروع جنگ تحمیلی ساخت فیلم‌های دفاع مقدسی هم به نوعی در دستور کار قرار گرفت و بازارش داغ شد. ابتدا برزخی‌ها (ایرج قادری) آمد؛ آثار بعدی، اما نگاه واقع‌بینانه‌تر و جدی‌تر به جنگ تحمیلی داشتند از جمله سرباز کوچک (سعید بخشعلیان)، پایگاه جهنمی (اکبر صادقی)، دیار عاشقان (حسن کاربخش)‌، نینوا (رسول ملاقلی‌پور)، عبور از میدان مین (جواد طاهری)‌ و... .

تعقیب و گریز در مه

در سال‌های میانی دهه 60 مدیران و سیاستگذاران وقت سینمای کشور علاوه بر فیلم‌های جنگی، ساخت آثاری متفاوت را که بعدها به فیلم‌های معناگرا موسوم شدند، مورد توجه قرار دادند و این جریان را سال 1364 با ساخت «آن سوی مه» کلید زدند.

فیلمی به کارگردانی منوچهر عسگری‌نسب و با فیلمنامه‌ای از سیدمحمد بهشتی، مدیرعامل وقت بنیاد سینمایی فارابی. آن سوی مه راوی حکایت مهدی قوامی است که پس از دریافت حکم فرمانداری یکی از شهرهای شمالی برای انجام وظیفه با خودروی شخصی عازم منطقه می‌شود. سه مرد که در تعقیب او هستند،‌ مرد دیگری را که خودرویی شبیه قوامی دارد،‌ به قتل می‌رسانند. در جاده مهاجمان با دیدن قوامی متوجه اشتباه خود می‌شوند و او را تعقیب می‌کنند.

شب هنگام مه غلیظی جاده را می‌پوشاند. مهاجمان بر اثر ریزش کوه کشته می‌شوند. خودروی قوامی نیز به دلیل مه به رودخانه سقوط می‌کند، اما او صبح روز بعد نجات می‌یابد. همین حادثه و جان سالم به در بردن معجزه‌وار، قوامی را درگیر ماجرایی معناگونه می‌کند و به نوعی برای او می‌شود یک سیر و سلوک عارفانه.

راهی که به هامون رسید

آن سوی مه اولین فیلم علیرضا شجاع‌نوری در مقام بازیگر بود و ایرج طهماسب، محمدعلی نجفی و سارا نجفی بازیگران دیگر این فیلم هستند.

فیلم عسگری‌نسب البته گاه پا را از معناگرایی هم فراتر نهاده و تصاویر و چشمه‌هایی به معجزه پهلوزده را به تصویر می‌کشید، مثلا لاستیک ماشین قهرمان فیلم در سکانس‌هایی از قواعد و فرمول‌های فیزیکی و دینامیکی عبور کرده و جایی که باید منحرف می‌شد، نمی‌شد. در هر صورت، آن سوی مه آغازگر راهی شد که بعدها و در دهه‌های بعدی فیلم‌های دیگری مانند تولد یک پروانه، رنگ خدا، قدمگاه، خیلی دور خیلی نزدیک، وقتی همه خواب بودند و... رهرو و ادامه دهنده‌اش بودند. روند و پروسه ساخت فیلم‌های معناگرا البته دو سال پس از اکران فیلم آن سوی مه انشعاب زد و شاخه گرفت، آن هم به سردمداری «هامون» مهرجویی.

هامون هم به نوعی فیلمی معناگرا بود، اما شاکله و خمیرمایه اصلی‌اش را عرفان و فلسفه عمدتا وارداتی و آن سوی آبی تشکیل می‌داد و رویکرد روشنفکری‌اش بر وجه بومی سنتی‌اش می‌چربید. فیلم مهرجویی البته به نسبت محصول تصویری عسگری‌نسب اثری جدی‌تر، عمیق‌تر، ساختارمندتر و البته تاثیرگذارتر بود. هامون موجی ایجاد کرد که آن سوی مه البته در برقراری آن ناتوان بود و فقط در نقش آغازگر و اولین ظاهر شد.

با این حال، هر چه آثار بعدی مکتب هامون در قیاس با خاستگاه و ماخذ خود ناتوان بودند و فقط سایه‌ای شدند از فیلم ساختارشکنانه مهرجویی، در عوض قریب به اتفاق آثار بعدی آن سوی مه از سلف خود بهتر بودند و این جریان را به نوعی تقویت و به تعبیر بهتر، کامل کردند. فیلم‌های برخاسته از جریانی که فیلم عسگری‌نسب شروع‌کننده‌اش بود، بعدها آنقدر مقبولیت عمومی به‌دست آوردند که حتی به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی و اتفاقا به مرحله نهایی این رویداد بزرگ سینمایی هم راه پیدا کردند.

مرگ تدریجی سینما

سینمای معناگرای دهه 60 از هر نوع و با هر ساختار البته چنان که باید و شاید و آن‌گونه که انتظارش می‌رفت در سال‌های بعد پیشرفت نکرد و اصالت نگرفت. حتی برای برهه‌ای نسبتا طولانی جایگاه اولیه و اصلی خود را نیز از دست داد. در سال‌های پایانی دهه 60 و ابتدایی دهه 70 فیلم‌های معناگرا و حتی آثار دفاع مقدسی تا حدود زیادی به حاشیه رانده شده و جای خود را به اکشن‌های سطحی دادند.

فیلم‌های پر زد و خوردی که قصه‌هایشان عمدتا بر محور قاچاق موادمخدر و شرارت می‌چرخید. دهه 70 که به نیمه رسید دور فیلم‌های پسر و دختری شد و گیتار، مثلث عشقی و شعارهای سیاسی یکسره سینما را به سیطره خود درآورد.

اگر از این دوران به عنوان دوره مرگ تدریجی سینمای معناگرا نام ببریم، به بیراهه افراط و بی‌انصافی نرفته‌‌ایم. سال‌های ابتدایی دهه 80 را اما می‌توان دوره احیای فیلم‌های معناگرا دانست؛ آثاری که اگر به شعارزدگی و کلیشه‌سالاری دچار نشوند می‌توانند مخاطبان خاص خود را داشته باشند و به جریانی مستقل و تاثیرگذار در سینمای ایران بدل شوند.

محسن محمدی

رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها