فیلم «خداحافظی طولانی» برای روایت قصهاش از کشمکش و تقابل فرد با اجتماع بهره میبرد و قهرمانش را عریان و بیپناه به بیرحمانهترین شکل با جامعه پیرامونش روبهرو میکند. یحیی، شخصیت اصلی فیلم بابازی سعید آقاخانی کارگری است که پس از یک سال حبس، از اتهام قتل همسر بیمارش تبرئه میشود و به کارخانه ریسندگی که قبلا در آن کار میکرد، برمیگردد، اما باید خودش را برای نگاههای سنگین و طعنهدار و انگشت اتهام دیگر کارگران و جامعه آماده کند. تلخی و سنگینی این وضعیت آنجایی بیشتر نمایان میشود که بدانیم کسانی از او رو برمیگردانند که زمانی نزدیکترین و صمیمیترین افراد زندگیاش بودهاند.
بازگشت قهرمان
مهمترین امتیاز اولیه فیلم موتمن وجود یک قهرمان است؛ قهرمان به معنای کلاسیک آن که مدتهاست به واسطه گستردهتر شدن سیطره سینمای مدرن و پسامدرن و التقاط ژانرها و شکسته شدن تعاریف، قاعدهها و اصول سنتی، رنگ باخته یا کمرنگتر شده است. یحیی یک قهرمان آشنای قدیمی است که میخواهد بجنگد و دوام بیاورد و مقاومت کند. شروع فیلم اصلا با بازگشت یحیی به کارخانه است؛ یعنی جایی که تقریبا همه علیه او شهادت دادهاند. پس او عزم خود را برای مبارزهای ـ شاید هم دفاع و مقاومتی ـ جانانه جزم میکند. برخی از مهمترین سکانسهای فیلم به دعواهای فیزیکی او با افراد پیرامونش اختصاص دارد که همچنان او را خطاکار میپندارند. اگر بخواهیم شمایلی از یحیی ترسیم کنیم تا بعدها او را با آن به یاد بیاوریم، باید مردی 50 ساله، کارگر، زمخت و زخمخورده از خودی و غریبه را تصور کنیم که مشتهایی همواره گره کرده برای دفع حملات دارد.
توجه به طبقه کارگر
امتیاز دیگر فیلم، فضاسازی متفاوتی است که اثر را متشخص و باهویت میکند و آن را از بسیاری از فیلمهای کنونی سینمای ایران متمایز میسازد. این وجه افتراق که جنبه برتری دارد، مهمترین امتیازش را از طبقه قهرمانش میگیرد. از آنجا که سینمای ما ویری و موجی عمل میکند و عموم فیلمسازان از روی چشم و همچشمی و عقب نماندن از قافله، میکوشند همواره در مسیر رودخانه شنا کنند، کمتر شاهد تنوع ژانر و ساخت فیلمهایی درباره اقشار مختلف جامعه هستیم. زمانی فیلمسازان همه تمرکزشان را روی طبقه فرودست جامعه گذاشتند و از قِبَلِ نمایش فقر، پولها به جیب زدند و کسب اعتبار کردند و در زمان دیگری به طور جمعی و گروهی، تغییر ذائقه دادند و پول و دستیابی به فروش بیشتر در گیشه سینماها را در جیب طبقه مرفه جامعه و ساخت فیلمهایی شیک و در محدوده زندگی از ما بهتران جستجو کردند، اما در چند سال اخیر شاهد هجوم دستهجمعی فیلمسازان به طبقه متوسط جامعه هستیم. درواقع کمتر پیش آمده فیلمسازان در یک زمان به همه طبقات اجتماع توجهی ویژه و نمایشی نشان دهند. در چنین شرایطی که فیلمسازان بر موج زندگی طبقه متوسط و متوسط به بالا سوار هستند، پرداختن به طبقه کارگر فرودست و حاشیهنشین جامعه به خودی خود جلب توجه میکند، چه رسد به اینکه فیلمسازی آگاه و توانا در این مراجعه، به استانداردها دستکم در حوزه تصویر، رنگ صدا، موسیقی، تدوین و بازی احترام بگذارد و فضایی سینمایی و جذاب خلق کند.
با این حال مسیر روایت قصه و شیوه بیان آن، انتظاری را که خود فیلم در بدو امر به وجود آورده بود، برآورده نمیکند و در نهایت به جای اینکه با فیلمی لذتبخش، جذاب و ماندگار روبهرو شویم، با اثری فقط قابل احترام و شریف روبهروییم که سازندگانش سعی کردهاند، عاشقانه خوبی بسازند. تغییر لحن و تردید در انتخاب یک مسیر مشخص، اثر را از یکپارچگی دور میکند و باعث میشود تماشاگر در ادامه و در پایان با حسرت و افسوس از گلهایی که فیلمساز و فیلمنامهنویس ـ اصغر عبداللهی ـ میتوانستند بزنند و نزدند یاد کند.
فیلم کمی از سینمای کلاسیک آمریکا بخصوص فضای ژانر وسترن و کمی از سینمای مدرن اروپا و تعلیق هیچکاکی و همان قهرمانهای تحت اتهام و مظنون سینمای او را در خود دارد که این در نگاه اول چیز بدی نیست، اما چینش و استفاده از آنها به جای اینکه در امتداد و امتزاج یکدیگر باشد به تداخل و پراکندهگویی منجر شده است.
فیلمساز میتوانست همان خط اصلی قصه را بگیرد و روی اتهام و نگاه سنگین و مرگبار اجتماع مانور دهد و با تقویت مواجهه چالشبرانگیز او با اجتماع به پیشواز پایانی جنایی و عاشقانه برود، اما در عوض از جایی به بعد میفهمیم فریب شخصیت متوهم و نه رویابین یحیی را خوردهایم و او در خیال با زن مردهاش زندگی میکند، در حالی که این توهم را فقط در خلوت خانه دارد و ما در کارخانه و محیط بیرون نشانی از توهم و فکر و خیال در او نمیبینیم.
خارج شدن قطار فیلم از خط
سرسری گرفتن و اجرای سطحی برخی موارد در فیلم هم ضربات جدی به آن زده است. از مهمترین نمونه در این زمینه یعنی سکانس مرگ ماهرو بگیرید تا برخورد مامور پروندهای که برای بستن موضوع قتل، دوره میافتد تا مظنون او را با پاسخی قانع کند!
تاکیدی که فیلمساز روی قرارهای ایستگاه قطار و نشانههای مبتنی بر خودکشی میکند، ذهن را به این سمت میبرد که یا یحیی، همسر بیمار رو به موتش را در یکی از روزهای خدا زیر یکی از قطارهای عبوری هل میدهد تا او را از درد و رنج زندگی خلاص کند یا با تسلیم شدن و کم آوردن در مقابل جامعه، خودش را در پایان در همان ایستگاه کذایی و متروکه قطار، زیر یکی از قطارها بیندازد، اما قتل دلسوزانه یا دستکم تلاش یحیی برای رهایی زنش از دردها در جایی اتفاق میافتد که کنش دراماتیکی ندارد. حضورهای برادر داغدار ماهرو هم بجز یکی دو سکانس، سنخیتی با این فیلم ندارد بویژه از فیلمسازی مثل موتمن بعید بود چنین پایانی به لحاظ بصری نازیبا برای اثرش در نظر بگیرد و فیلم را با پرسه زدن یک جوانک که جذابیت و تاثیرگذاری برای مخاطب ندارد، تمام کند. رفتارهای طلعت هم گرچه با توجه به نیاز مالی خانوادهاش، برای پیدا کردن سرپناه و همسری پایبند به زندگی، موجه به نظر میرسد، اما افراط در این مساله و لوسبازیها و لهجه تهرانی میترا حجار که قرار است دختری شهرستانی باشد، ماجرا را لوث میکند. با این همه «خداحافظی طولانی» فیلمی نیست که ما را به فکر فرو نبرد و آن را فراموش کنیم. کفشهای سفید ماهرو و بعدها طلعت، همین ایستگاه قطار، کارخانه ریسندگی، آن مینیبوس آبی، قبرستان و رد قاب عکس ماهرو روی دیواری قدیمی و خاک گرفته از جمله چیزهایی است که از یاد نمیبریمشان.
کارگردانی فهیم و با دانش سینمایی
فرزاد موتمن،کارگردانی تحلیلگر و صاحب اندیشه است و ترکیب پشتوانه آکادمیکش در زمینه سینما و اشراف و علاقهاش به سینمای جهان، باعث شده فیلمهایی بسازد که در آن نشانه فراوان و محسوسی از این علاقه و گرایش به چشم میخورد، البته گاهی این بخت را مییابد که این ابراز علاقه و درک و دانش سینمایی، به اقتباسی درخشان و وطنی از «شبهای روشن» اثر داستایوفسکی روس تبدیل شود و گاهی هم این وسواسها به دلایل متعدد خروجی مناسبی ندارد و به فیلمهایی شکست خورده بدل میشود. با این حال او در «خداحافظی طولانی» این فرصت را پیدا کرده که بار دیگر علایق و دانش سینماییاش را محک بزند و هر آنچه را براساس تحصیل و تجربه از سینما آموخته، به تصویر بکشد. این تلاش ارزشمند از جنبههایی به بار نشسته و در بخشهایی هم نمره قبولی نگرفته و انتظارات را برآورده نکرده است. دانستن ایده و خلاصه قصه اولیه و مردی که از اتهام قتل همسرش تبرئه میشود، اما همچنان جامعه به چشم یک گناهکار به او نگاه میکند، در ذات خود کنجکاوی برانگیز است و هر تماشاگر علاقهمند به سینما را برای دیدن قلقلک میدهد.
علی رستگـار
فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: