در سینمای ایران بخصوص پس از انقلاب این فیلمها جایگاه ویژهای در میان مخاطبان داشته و حتی گاهی بسیار پرفروش بوده است.
فیلم «سیزده» ساخته هومن سیدی، بازیگر و کارگردان جوان سینمای ایران نگاهی امروزی به این پدیده دارد.
در نیمه ابتدایی قصه «بمانی» نوجوان 13 ساله در لحظاتی مشغول تماشای «کریمر علیه کریمر» ساخته بیهمتای رابرت بنتون است. این ارجاع به فیلم مشهور بنتون شاید آغاز نگاه جدی یک نوجوان به متارکه والدینش است، والدینی بیمسئولیت که صرفا به زندگی فیزیکی فرزندشان توجه دارند. بمانی در فضایی آپارتمانی و سرد و در میان فلز و بتن با تعدادی جوان آشنا میشود و انگار تازه گمشده خود را مییابد. در این آشنایی و همراهی، هدفی جز پرسه زدن میان بلوکها و مکانهای پرت وجود ندارد و نهایت آن براساس قاعده درام ایجاد بحران جدی است که باعث یک قتل میشود.
کارگردان به شکل عامدانه و حسابشدهای آدمها و روابطشان را ناقص معرفی میکند. علت دعوای پدر و مادر، شخصیت زن همسایه، سامی و دوستانش که کنایهای است به یکی از کارتونهای دهه 60 و 70 و حتی نوع دیالوگهایشان گنگ و نامفهوم است و انگار اصلا اهمیتی ندارد. اینها همه بهانهای است برای فرار یک نوجوان از خانه و خانواده و ورود به قسمت ناامن جامعه.
در این جمع بحرانزده بیهویت که به شکل زیبایی در صحنه رپخوانی در پشتبام معرفی میشوند، نوجوان قصه بدون هیچ حرفی تبدیل به یکی از اعضای گروه میشود و درست زمانی که باید توسط والدین، مدرسه و جامعه تحت مراقبت قرار گیرد، به حال خود رها میشود. مادر خانه را ترک میکند، پدر مشغله فراوان دارد و مدرسه هم طبق معمول والدین را احضار میکند و حالا با این رفتارهای منسوخ و غیرکارآمد، جوانانی عاصی بدون خانه، شغل و هدف به وجود میآیند که تفریحشان آسیب زدن به اتومبیلها و اموال عمومی است. این آنارشیسم شاید حاصل سالها نگاه ناهمگون به مقوله نوجوانی و جوانی است.
فیلم در طول پیشبرد قصه خود آشکار و نهان، وامدار آثاری همچون چهارصد ضربه فرانسوا تروفو، کریمر علیه کریمر و داستانی کوتاه درباره عشق کیشلوفسکی فقید است و با بومی کردن قصههایی اساسا اروپایی هشداری دارد به مخاطب جدی سینما درخصوص به وجود آمدن نسلی ایرانی که به واسطه هدفون، ارتباطش را با دنیای پیرامون قطع کرده و از درک اطرافش عاجز است و نهایتا با سری تراشیده راهی زندان میشود.
از نکات مثبت و خوب سیزده، طراحی صحنه و لباس است که با شناخت این نسل اتفاق افتاده و فضایی ناآشنا با زندگی عامه مردم به وجود آورده و به لایههای زیرین آن میپردازد. این فضای سرد و خاکستری در مجتمع آپارتمانی بیروح که چراغهایش اتصالی دارد، فضای مناسبی است برای پرورش انسانهای گریزان از جامعه و زندگی مرسوم.
استفاده از امیر جعفری و ریما رامینفر در نقش پدر و مادر بمانی هوشمندانه و زیباست و باعث میشود تماشاگر کاملا با این زوج هنرمند همراه شود و حتی برخورد فیزیکی میان آنها در یکی دو صحنه به فضای رئالیستی قصه کمک کند. استیصال و درماندگی این زن و شوهر در مقابل کمکاری و فراموش کردن فرزند خود نمونهای است از والدین امروزی که با این مشکلات روبهرو هستند.
سیزده فیلمی است که با وجود پوسته ظاهری روشنفکرانه به شکل قابل درکی اجتماعی است و مخاطبمحور و خلاقانه که نگاهی متفاوت به سوژهای کلیشهای دارد؛ کلیشهای که سالهاست بر روابط انسانی سایه انداخته است. نگاه یک کارگردان جوان و معاصر به این مقوله دارای نوآوری و جسارت در پرداخت است که به همین دلیل میتواند تجربهای موفق قلمداد شود.
طلاق و درگیریهای زناشویی یکی از پیچیدهترین روابط بشری است، اما در بیشتر مواقع قربانی آن موجوداتی بیگناه و خردسال هستند که از درک این تجربه و چرایی آن عاجزند. آنها همانند بمانی فیلم سیزده، تاوان نزاع نسل پیش از خود را میدهند و قدرتی برای دفاع از خود جز خالی کردن خشم خود به اشکال خطرناک و غیرقابل جبران ندارند. سیزده نگاهی همدلانه به این قربانیان دارد و از این جهت فیلمی است قابل احترام.
بهرنگ ملک محمدی - قای کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد