در من دیهگو مارادونا هستم؛ روایت زندگی دو نویسنده بیحال و کمتر موفق را شاهد هستیم که یکی از دیگری داستانکی دزدیده و دیگری در مقابل؛ برای احقاق حق خود؛ تصمیم به خودکشی و خودسوزی گرفته است. در مقابل نویسنده غاصب دزد متعهد میشود داستان زندگی نزدیکانش را نگاشته و به نویسنده دیگر بدهد. در این میان اما اتفاقات شلوغ و مسخرهای در زندگی خصوصی و فامیلی نویسنده اولی روی میدهد و آغاز ماجرا با عبور سنگی از شیشه منزل او شکل میگیرد. همه به جان هم افتادهاند و طی این جنگ و غوغا و بحران قرار است داستانکهای طنز روایت شود؛ روایتهایی که گاهی قهقهه تماشاگر را باعث میشود و در ادامه گیجی و دلخوریاش را. برای همین است که تماشاگران فیلم «من دیهگو مارادونا هستم» یا تا آخر فیلم نشستند و از دیدن آن لذت بردند یا اینکه شلوغی فیلم را تحمل نکرده و همان ده دقیقه اول از سالن سینما بیرون زدهاند...
نقش نویسنده سارق را سعید آقاخانی و نویسنده قربانی را صابر ابر بازی کرده است و همینجا بگویم بازی آقاخانی طبق معمول متوسط روبه بالا و بازی صابر ابر طبق روال این سالها واقعا بد است. در این میانه بازی بقیه بازیگران از گلاب آدینه گرفته تا سایر نقشهای مکمل نظیر بابک حمیدیان و جمشید هاشمپور قابلقبول از کار درآمده است و این مهم اصلیترین امتیاز فیلم است. یک کمدی سرخوشانه با بازیهای استاندارد و خوب.
فیلم بهرام توکلی را باید در قالب یک اثر سرخوشانه کمدی این روزهای سینمای ایران بررسی کنیم و البته با توجه به سابقه کارگردان. توکلی هر چند در فیلم اولش یعنی «اینجا بدون من» خوش درخشید؛ اما در دو فیلم بعدی خود شدیدا درجا زد.
«بیگانه» و «آسمان زرد کمعمق» آثار نازلی بودند که هم منتقد و هم تماشاگر را راضی نکردند. اما چرا «من دیهگو مارادونا هستم» متفاوتترین و شاید بهترین کار توکلی است؟
اول اینکه در حال و روز زار این سالهای سینمای کمدی ایرانی از مثلا فیلم «چارچنگولی» تا «رخ دیوانه» تماشاگر تقریبا میدانست چه میخواهد ببیند و توقعی از داستان نداشت. توکلی بدون اینکه پز روشنفکری بدهد یا ادعایی در فیلم در این باره داشته باشد؛ آمده و یک داستان زنده به همراه چندین داستانک طولانی روایت کرده که حداقل پایانبندی خوبی هم دارد. گرچه برخی صحنهها و دیالوگها حقیقتا روی اعصاب است.
فیلم، متن خوب اما دیالوگهای فزایندهای دارد و طبیعتا به سبب همین دارای اضافات است. بازیگر زیادی مخل هر فیلمی است. حال در نظر بگیرید که بهرام توکلی از عمد هم «من دیهگو مارادونا هستم» را شلوغ و سنگین و درهم و برهم ساخته، اما سوی دیگر ماجرا حوصله و طاقت تماشاگر هم هست.
از منظر دیگر؛ معناشناختی برخی کاراکترهای «من دیهگو مارادونا هستم» برای برخی میتواند سیاهنمایی جلوهگری کند. در فیلم دو خواهر میبینیم و خواهرزادههای آقاخانی را و چندین فامیل دیگر که یکی از دیگری مشکلدارتر و البته بحرانش خندهدارتر است. با این همه داستان دو خواهری که چشم ندارند همدیگر را ببینند و همخونهایی! که به خون هم تشنهاند کمی تا قسمتی منطقی نیست؛ حتی اگر فیلم بیتعارف یک اثر کمدی صرف سرخوشانه هم باشد و هیچ ادعای روشنفکری هم نداشته باشد.
از سوی دیگر بقیه ماجراها بامزه و حقیقی از کار درآمده است؛ یعنی برخی اداها و جفنگ گفتنها حقیقتگویی است و تماشاگر احساس میکند که ماجرایی واقعی میبیند که مابه ازای عینی دارد. با اینکه کل ماجراها توهم و فکر و خیال است، فیلم توکلی روایت همین جنگ توهم و خیال و اتفاقا صبرها و مداراهای مرسوم است. در «من دیهگو مارادونا هستم» اصلا قرار نیست مناسبات و قول و قرارهای زندگی رنگ و بوی آبرومندانه و واقعی داشته باشد.
فیلم، کنایههای کمی تا قسمتی فرهنگی و سیاسی هم دارد. در پایان فیلم ابر از نحوه مرگ چهار نفر از شخصیتهایی که آقاخانی نوشته خوشش نمیآید و تقاضای بازنویسی و اصلاح دارد و تکیهکلامها در باره سیاستهای فرهنگی و سینمایی دولت است.
در مجموع «من دیهگو مارادونا هستم» یک فیلم کمدی سرخوشانه بسیار سطحی اما دارای صداقت است.
مهدی تهرانی / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان