درخشانی در چند سال اخیر، یکی از بازیگران پرکار تلویزیون بوده، در سریالهایی بازی کرده که جزو آثار پرمخاطب شناخته میشوند و نقشهایش هم مورد توجه قرار گرفته است. از جمله سریالهایی که او از سال 1390 تاکنون در آنها حضور داشته، میتوان به نابرده رنج به کارگردانی علیرضا بذرافشان، شهر دقیانوس مهرداد خوشبخت، راستش را بگو ساخته محمدرضا آهنج، پژمان اثر سروش صحت، ماتادور از فرهاد نجفی و آوای باران به کارگردانی حسین سهیلیزاده اشاره کرد.
و حالا در سریال همه چیز آنجاست بازی در نقش یک مرد خیانتکار و کلاهبردار برای سام درخشانی تجربهای پر افت و خیز بوده است. با او درباره فعالیتهای اخیرش به گفتوگو نشستیم.
آقای درخشانی، میشود گفت فرهاد فانی منفیترین نقشی است که تا به حال بازی کردهاید؟
من او را را منفی نمیبینم. برای من بهعنوان بازیگر، فرهاد فانی از این بابت مهم است که او یکی از آدمهای این دوره و زمانه است. شبیه به او در جامعه ما کم نیست و شاید به همین دلیل هم مورد توجه قرار گرفته است. فانی به دلایلی دچار اشتباهاتی شده، اما این دلیل نمیشود که همه ابعاد زندگیاش منفی باشد. او وجوه مثبتی هم دارد؛ برایش مهم است که خانوادهاش از هم نپاشد اما در عین حال اشتباه هم کرده است. در هر صورت از نظر من او کاملا منفی نیست.
ما دستکم تا الان رفتار مثبتی از فرهاد فانی ندیدهایم! او مدام به همسرش دروغ میگوید و حوصله فرزندانش را ندارد و به آنها بیتوجه است.
نمیدانم. شاید چون این شخصیت را بازی میکنم و به نوعی با آن زندگی کردهام، نسبت به آن تعصب دارم. شاید همینطور که شما میگویید فرهاد فانی کاملا منفی باشد، اما برای من این مهم است که نقش جای کار داشته باشد. وقتی نقشی را میپذیرم به این فکر میکنم که چقدر به من اجازه میدهد از تواناییهایم بهره بگیرم، چقدر جای بازی دارد و چقدر حرف روز جامعه را مطرح میکند و آدمها میتوانند با او ارتباط بگیرند.
از روز اول که قصه سریال را خواندم به نظرم جذابترین ماجرای این سریال داستان فرهاد فانی بود. برای همین آن را پذیرفتم و فکر میکنم پیشبینی من درست بود.
شما از اواسط تصویربرداری به این مجموعه پیوستید و گویی قرار بوده قبل از شما مجید مظفری این نقش را بازی کند. درست است؟
در سه مرحله بازی در این سریال به من پیشنهاد شد؛ در بدو امر به من و کامبیز دیرباز پیشنهاد شد و قرار بود من نقش فرهاد را بازی کنم و کامبیز نقش مهدی فرهمند را برعهده بگیرد. کامبیز این نقش را نپذیرفت و من هم درگیر سریال دیگری شدم. یک بار دیگر باز هم بازی در این نقش به من پیشنهاد شد و من همچنان مشغول بازی در سریال زاویه هفتم بودم و نتوانستم. شاید تا قبل از شروع تصویربرداری با بازیگران دیگری هم صحبت کرده باشند، اما در نهایت باز هم این نقش به من پیشنهاد شد و آقای افخمی، ناظر کیفی و نویسنده و شهرام شاهحسینی، کارگردان سریال به من لطف کردند و تصویربرداری را به ترتیبی پیش بردند تا کارم تمام شود و بتوانم در این سریال بازی کنم. بنابراین من زمانی به این گروه پیوستم که کار شروع شده بود.
در زاویه هفتم شما نقش یکی از پلیسها را برعهده دارید یا یکی از مجرمان را؟
من نقش رئیس باند سارقان را به عهده دارم.
انگار به بازی در نقش آدمهای کلاهبردار علاقهمند شدهاید! در این سالها نقشهای شما طیفی از آدمهای کلاهبردار بودهاند، از وحید در سریال پژمان که یک خرده کلاهبردار بود تا نادر، عماد و همین فرهاد فانی.
با این دیدگاه همه ما کلاهبردارهایی هستیم که بخوبی و خوشی دور هم زندگی میکنیم. اگر بخواهید با این نگاه آدمهای جامعه را تحلیل کنید حتما ربطی پیدا خواهید کرد که همه آنها را در یک دسته بگنجانید، در حالی که هیچ کسی شبیه دیگری نیست. من حرف شما را قبول ندارم و نقشهایی که نام بردید همه شخصیتهای مستقل و متفاوت از هم داشتهاند. مثلا نادر در سریال آوای باران، فقط از نبودن داییاش سوءاستفاده کرد و چون فکر میکرد او به حبس ابد محکوم شده، دارایی او را برای خودش برداشت اما کلاهبردار نبود.
البته با باند قاچاق دارو هم مناسباتی داشت!
رابطه نادر با مافیای دارو در حد مناسبات تجاری بود. الان درصد زیادی از کالاهای موجود در بازار قاچاق است، این یعنی همه قاچاقچی هستند؟
شما در این باره خیلی منعطف برخورد میکنید!
نه خانم! شما سخت میگیرید. اگر به شما باشد باید تمام فعالان بازار موبایل ایران را به جرم قاچاق دستگیر کرد! شما دارید در جامعهای زندگی میکنید که اگر قرار باشد اینطوری به آن نگاه کنید همه زیر سوال میروند. به نظرم نمیشود این طوری درباره آدمها نظر داد و درباره نقشها باید شخصیت هر نقش و ابعاد آن را بررسی کرد نه مناسبات اجتماعیاش را، چون همه ما در مناسبات اجتماعی خطاهایی داریم. فکر میکنید در حرفه بازیگری چند درصد براساس تواناییهایشان بازیگر شدهاند؟! و چند درصد براساس مناسبات و در مهمانیها نقش گرفتهاند؟!
در ضمن یک نقش یا قصه را هر بازیگر یا کارگردانی به شیوه خودش ارائه میکند. پردازش نقش و قصه است که آن را با نمونههای دیگر متفاوت میکند. مثلا بحث خیانت مسالهای است که در همه دنیا اتفاق میافتد؛ مگر چند قصه در این باره وجود دارد یا چند نوع آدم خائن؟! چیزی که یک اثر را متفاوت میکند، شیوه پردازش و دیدگاه نویسنده، کارگردان و بازیگر است.
در دفاع از شخصیتهایی که بازی کردهام باید بگویم اتفاقا من بازیگری هستم که نقشهای متفاوت را براساس گریمهای متفاوت بازی نکردهام. وحید در سریال پژمان را چطور میتوان با نادر در آوای باران مقایسه کرد؟! حتی نادر و فرهاد فانی، یکی نیستند! آنها زمین تا آسمان با هم فرق دارند و بخشی از این تفاوت به ریزهکاریهایی مربوط است که برای هر نقش در نظر میگیرم.
در پردازش شخصیتها و طراحی بازی برای هر نقش به تجربهها و آموختههایتان بسنده میکنید یا سراغ نمونههای واقعی هم میروید؟
بخشی از این طراحی براساس داشتههای ذهنی و تجربیات من است و بخشی از آن هم در لحظه اتفاق میافتد. وقتی نقشی را میپذیرم و شروع میکنم به ساختن و زندگی کردن با آن، از جایی به بعد دیگر رفتارها و واکنشهایم متعلق به من نیست؛ شخصیتی که در درون من جان گرفته واکنش نشان میدهد. این ادعای من نیست؛ حرفی است که از خانواده و اطرافیانم میشنوم. آنها شکایت میکنند که باز چه شده؟ رفتی در قالب نقش جدیدت و حالا ما باید این شخصیت جدید را تحمل کنیم؟! در واقع بازیگری در زندگی شخصی من هم تاثیر میگذارد.
برای بازی در یک نقش دو کار را همزمان انجام میدهم؛ یکی اینکه شروع میکنم به خواندن، حرف زدن، تحلیل کردن، پرسیدن نظر نویسنده و کارگردان و بررسی ابعاد شخصیتی آن نقش. حرف زدنها و فکر کردنهای زیاد درباره نقش باعث میشود به شناخت و باور درباره آن برسم و اجازه میدهم در درون من جان بگیرد. دومین کار این است که برای او نمادهایی طراحی میکنم، مثلا شیوه خاصی برای راه رفتن او در نظر میگیرم یا نوع نگاه کردن، حرف زدن و دیگر حرکاتش.
اشاره کردید که برخی چیزها در لحظه اتفاق میافتد! مثال میزنید؟
مثلا لحظه روبهرویی فانی با سحر در دفترش، وقتی که آمده بود آبرویش را ببرد، واکنشهایی در لحظه بروز دادم که همه میگفتند انگار این موقعیت بارها برایت اتفاق افتاده است و لابد قبلا زیاد مچت را گرفتهاند! اما باور کنید چنین چیزی هرگز در زندگی من اتفاق نیفتاده است، چون من اصلا از این دست آدمها نیستم، اما در لحظه این حس از درونم جوشید و بعد از دوستان و آشنایان و اهالی فن شنیدم: این صحنه یکی از بهترین صحنههای بازی تو و خانم آشا محرابی است.
فکر میکنم شکلگیری نقش در درون من و تجربههایی که در ناخودآگاهم ثبت شده، کمک میکند که اینطور در لحظه حسی از درونم بجوشد و خودش را نشان بدهد.
میتوانید تفکیک کنید که چقدر از بازی شما برآمده از همین جوششهای لحظهای است و چقدر برگرفته از تکنیکها و شیوههایی است که در بازیگری آموختهاید؟
من خیلی زیاد فیلم میبینم و مطالب خیلی زیادی درباره بازیگری خواندهام، تمرین کردهام و میخوانم اما 90 درصد دانشی که از مطالعه و فیلم دیدن به دست آوردهام را به یاد نمیآورم یا بهتر است بگویم به ضمیر ناخودآگاه من رفته و هر وقت لازم باشد به خودآگاهم میآید و کاملا خودجوش در دسترسم قرار میگیرد.
اصلا بگذارید از طریق روزنامه شما اعترافی بکنم؛ من حافظه بلندمدتم را از دست دادهام. آنقدر از حافظه کوتاهمدتم استفاده میکنم که دیگر حافظه بلندمدتم کار نمیکند؛ خیلی از وقایع در گذشته را بهخاطر ندارم. خیلی چیزها یادم نمیآید، ولی همه اینها در ناخودآگاهم هست و وقتی واقعا ضرورت پیدا میکند خودش را نشان میدهد. مثلا اگر قرار باشد موضوعی مطرح کنم و درباره آن حرف بزنم، چیزی به ذهنم نمیرسد و دسترسی به اطلاعات و دانشم ندارم، اما اگر شما سر بحث را باز کنید و موضوعی را مطرح کنید، آن وقت ناگهان اطلاعات من بیرون میزند.
یعنی همه آموختههای شما در وجودتان تهنشین شده است!
بله، دقیقا. انگار همه آنها جایی در وجود من جمع و ثبت شده است و هر وقت من به آنها نیاز پیدا میکنم خودشان بیرون میزنند. البته همیشه هم این داشتهها و اطلاعات شخصیام نیست که کمکم میکند. مواردی بوده که نمیدانستم یک صحنه از نقشم را چطور باید بازی کنم؛ اینجاست که از کارگردان کمک میگیرم. مثلا درباره فرهاد فانی مواردی بوده که اصلا نمیدانستم چه باید بکنم از شهرام شاهحسینی سوال میکردم و در مواردی حتی با آقای افخمی تماس گرفتهام و اعتراف کردهام که من واقعا نمیدانم در این صحنه باید چه کنم! چون هیچ ذهنیت و تصویری از چنین موقعیت و صحنهای ندارم.
به عبارتی، در مورد نقشی مثل فرهاد فانی، باید گفت شما به آدمهایی از این دست که دور و برمان کم نیستند حساس شدهاید و برداشتهایتان از چنین شخصیتی را در همان بخش ناشناخته وجودتان جمع و ثبت کردهاید.
بله، دقیقا. همین الان هم وقتی با خانوادهام جایی میروم، ناگهان به یک آدم، یک واقعه یا یک موقعیت یا حتی یک شیء متمرکز میشوم. اطرافیانم دیگر این رفتار مرا خوب میشناسند و میگویند سام دوباره سوژه پیدا کرد.
این کار یعنی ضبط وقایع، رفتارها و احساسات متنوعی که دور و بر همه ما وجود دارد و من بارها این کار را کردهام، به آدمها دقیق شده و موشکافانه به جزئیات توجه کردهام، با این حال گاهی هم پیش میآید که در اجرای نقش به موقعیتهایی برمیخورم که چیزی برای ارائه آن ندارم، آن وقت است که از راهنمایی نویسنده، کارگردان و همه اطرافیانم استفاده میکنم و نظر همه را میپرسم. حتی اگر از گروه تدارکات هم کسی به من پیشنهادی بدهد یا اظهار نظر بکند، آدمی نیستم که به من بربخورد، چون بخش مهمی از بازیگری، تجربه زندگی کردن است و من میتوانم این تجربهها را از دیگران هم بگیرم.
فکر نمیکنید در درازمدت روحتان دچار فرسایش میشود و خودتان و اطرافیانتان اذیت میشوید؟
بله، این اتفاق میافتد، اما خب این مساله بخشی از بازیگری است و حتما دیدهاید که در همه دنیا درباره بازیگران بزرگ هم وجود دارد. این هم دشواری حرفه ماست. من اولین بار در سریال همه چیز آنجاست برای بازی در نقش فرهاد فانی قرص زیرزبانی استفاده کردم. سر صحنه حالم بد شد، فشار خونم بالا رفت. مرا بردند دکتر و از منی که تا به حال مشکل فشار خون نداشتم و اصلا یادم نمیآمد آخرین بار کی دستگاه فشارسنج را دیده بودم، برای اولین بار نوار قلب گرفتند و به من قرص زیرزبانی دادند.
مصمم هستید این حرفه را همین طور ادامه بدهید؟
صددرصد. با همه این مشکلات حرفه ما جذابیتهایی هم دارد؛ جذابیت تجربه کردن نقشها و شخصیتهای مختلف و متفاوت. چند وقت پیش دوستی میگفت تقصیر ما چیست که هر بار باید با یکی از شخصیتهایی که تو بازی میکنی، زندگی کنیم؟ من هم گفتم اتفاقا این که جذاب است؛ هیچ وقت تکراری و کهنه نمیشوم. هفته گذشته من اسبابکشی داشتم، به یکباره متوجه شدم دارم مثل فرهاد فانی سر کارگرها فریاد میزنم! البته به خودم آمدم و مدتی کار را تعطیل کردم، ناهار خریدم و دور هم خوردیم و خندیدیم. امیدوارم نگویند سام درخشانی چقدر موجود پلیدی است.
در گفتوگویی که بعد از سریال «نابرده رنج» با شما انجام دادم، گفتید که بازیگری برایتان جدی است و میخواهید نقشهای متنوع و متفاوت بازی کنید اما انگار روزگار هم با شما همراه بوده، چون در شرایطی که نقشها خیلی متنوع نیست و سریالها هم محدود است، شما توانستهاید هم حضور مستمر داشته باشید و هم نقشهای متنوع بازی کنید.
راستش الان موقعیت من در تلویزیون خوب است. تقریبا از همه سریالهایی که در تلویزیون ساخته میشود پیشنهاد بازی دارم و خوشبختانه این روزها دشواری کار من رد کردن پیشنهادهاست. گاهی همین نه گفتنها باعث میشود شما مرا در نقشهای متنوع ببینید.
در انتخابهایم به مخاطب فکر میکنم، چون به شرایطی رسیدهام که خیلیها کارهایم را دنبال میکنند، مرا نقد میکنند و از من توقع دارند. این مسئولیت کاری مرا زیاد کرده است. از سوی دیگر طی این سالها تا حدی ذائقه مخاطب دستم آمده و میدانم چه نقشهایی را انتخاب کنم که هم آنها دوست داشته باشند و هم برای خودم جذاب و متنوع باشد.
اما قبول کنید که دستکم فرهاد فانی تقریبا شبیه نادر در آوای باران است.
بله، اما همیشه این برایم مهم بوده که در روند اجرای نقش حرف تازهای برای گفتن داشته باشم. در نقش فانی شما دیگر شاهد حرکات دست نادر نیستید. هیجانات و واکنشهایی که نادر با دستهایش بروز میداد در مورد فرهاد فانی در چهرهاش نمایان میشود.
نگاه فرهاد فانی معمولا رو به پایین است و کمتر تصویر کامل چهره و نگاه مستقیم او را میبینیم. این مورد به شیوه نمابندی کارگردان مربوط است یا بازی شما؟
این مساله با شخصیتی که من از فرهاد فانی ساختهام ارتباط دارد. به لحاظ روانشناسی و براساس زبان بدن، آدمهایی که کلکی در کارشان هست، مستقیم به دیگران نگاه نمیکنند. کسی که دارد دروغ میگوید جسارت آن را ندارد که توی چشم طرف مقابلش زل بزند؛ نگاهش را میدزدد. چنین شخصیتی در حال بازی کردن با دیگران است و چون چیزهایی برای پنهان کردن دارد، نگاهش واضح و شفاف نیست. فرهاد فانی از همین آدمهاست و برای همین معمولا مستقیم به دیگران نگاه نمیکند.
انگار برای نشان دادن سن و سال فرهاد فانی فقط به گریم بسنده کردهاید. موها و سبیل تنها چیزی است که کمی شما را بزرگتر از سن واقعی خودتان نشان میدهد.
بله، همینطور است، چون سن و سال فانی با سن و سال خودم خیلی تفاوت ندارد. از ابتدا در گفتوگوهایمان به این نتیجه رسیده بودیم که نیازی نیست خیلی کار خاصی انجام بدهم. فرهاد فانی به لحاظ سن و سال از خودم خیلی دور نیست و دلیلی نداشت که بخواهم در رفتار و نوع اجرای نقش تغییری ایجاد کنم. سفید بودن موهایش هم به معنی پیری او نیست. خیلیها در سن جوانی بهخاطر مسائل ژنتیکی موهایشان جوگندمی میشود. فانی تقریبا چهل و دو ساله است و این آدم با خود من چهار پنج سال فاصله سنی دارد.
من با سن و سال واقعی خودم اگر زود ازدواج کرده بودم، میتوانستم مثل فانی یک بچه ده یا دوازه ساله داشته باشم، چون او به لحاظ شخصیتی از آن دست آدمهایی است که زود ازدواج کرده و بچهدار شده و به قول خودش شاید جوانی نکرده است. به نظرم کمی تازه به دوران رسیده است و همه این چیزها باعث شده که کارهایی بکند که خارج از عرف اجتماع است.
یک مرد خیانتکار بخصوص از نظر تماشاگران خانم بسیار منفور است. نگران نبودید که بخشی از طرفدارانتان را از دست بدهید؟
راستش الان من از تماشاگران مرد بازخورد بیشتری دریافت میکنم؛ هر کدامشان به من میرسند یا میگویند تو با این نقش دست ما را رو کردهای، ترفندها را لو دادهای و ما دیگر نمیتوانیم دروغ بگوییم یا میگویند ما با همسرانمان نمیتوانیم سریال را نگاه کنیم، چون مدام سرزنش میشویم که همه مردها سر و ته یک کرباس هستند. چند روز پیش آقایی در خیابان فریاد زد: آبروی هر چه مرد است را بردهای. برعکس مردها، خانمها از من تشکر میکنند. چند روز پیش خانمی که همراه دخترش بود به من گفت دست شما درد نکند، چشم دخترم را باز کردی. دو سال است به او میگوییم که زندگی تو مثل زندگی زن فانی است اما نمیپذیرفت.
واکنشها تا به حال خوب بوده و حالا دیگر مردم بازی خوب را میشناسند، براساس نقش، بازیگر را قضاوت نمیکنند و گول شخصیتها را نمیخورند. مردم میدانند وقتی یک شخصیت را باور میکنند لزوما به این دلیل نیست که بازیگر شبیه همان شخصیت است و این باورپذیری به بازی خوب بازیگر برمیگردد که توانسته این حس را القا کند. خوشبختانه برخوردها منفی نیست.
خودتان چه احساسی به فرهاد فانی دارید؟
فرهاد فانی از نظر من آدمی غیرمنطقی است و اگر قرار بود او را با چیزی که در ذهن خودم هست بسنجم، بازی کردنش برایم خیلی سخت میشد. بارها و بارها با آقای افخمی، ناظر کیفی سریال تماس میگرفتم و میپرسیدم من واقعا این دیالوگ را بگویم؟ این کار را بکنم؟ از نظر من حرفها و رفتارهای او خیلی غیرمنطقی است. آقای افخمی میگفت: سام نترس، بسپار به من و دیالوگی که نوشته شده را بگو. ایشان همیشه تاکید میکرد که تو داری فرهاد فانی را با خودت مقایسه میکنی، تو منطقی هستی اما او نمونه مردهایی است که متاسفانه در جامعه ما تعدادشان کم نیست. آقای افخمی تاکید میکرد که تو داری یکی از آنها را بازی میکنی، پس خودت را درگیر این ماجرا نکن که چرا هیچ عقلانیتی در کارهایش دیده نمیشود.
راستش من اینقدر با این شخصیت زندگی کردهام که نسبت به آن تعصب دارم و حاضر نیستم بگویم یکی از منفیترین شخصیتهایی است که تا به حال بازی کردهام، در حالی که شاید واقعا منفی باشد.
یکی از آن دیالوگهایی که از نظر شما منطقی نبود را مثال میزنید؟
مثلا او در دادگاه بسیار وقیحانه دروغ میگوید. توی چشم مهدی فرهمند و در مقابل تماشاگری که همه چیز را میداند، حقیقت را وارونه جلوه میدهد. بازی کردن این صحنهها برای من خیلی سخت بود. هم با شهرام شاهحسینی صحبت کردم و هم با علیرضا افخمی و گفتم کمی این برخورد و دیالوگها را تلطیف کنید، ولی گفتند فرهاد فانی وارد یک بازی شده و ماجرایی را شروع کرده که هر طور شده باید آن را تمام کند و تا انتهای مسیر برود، چون برای او رها کردن یا کوتاه آمدن در این بازی به معنی باختن است.
به نظر من فرهاد فانی مرد ترسناکی است!
متاسفانه از این دست آدمها را میتوان در دادسراها و دادگاهها دید. کسانی که متهم به کلاهبرداری میشوند و ما اخبارش را میخوانیم و میشنویم مگر چه کسانی هستند؟ آنها امثال فانی هستند. به نظرم چیزی که در این سریال میبینیم یک هشدار و یک درس بزرگ است که چشمهایمان را باز کنیم، دور و برمان را بهتر ببینیم و بدانیم با چه کسانی مراوده داریم. زندگی در جامعه امروز ما سخت است.
آذر مهاجر / گروه رادیو و تلویزیون
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
علی میرزابیگی، در گفت و گو با «روزنامه جامجم»:
ای كاش متن اول مصاحبه رو بهتر می نوشتید
آقای درخشانی خیلی خوش اخلاق هستن