در این میان، تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه بین خانوادههای ایرانی وظیفهای خطیر دارد در زنهار دادن به مردم و آشنا کردن آنها با روشهای گاه عجیب و غریب و ماهرانه کلاهبرداری. از سوی دیگر، بر اساس یک اصل تربیتی به اثبات رسیدهای که اثرات و نتایج آموزش غیرمستقیم را بسیار تاثیرگذارتر میداند از گوشزدهای مستقیم، بهرهگیری و استفاده از سریالهای تلویزیونی در ارائه آموزشهای لازم و مکفی به مخاطبان در مواجهه با کلاهبرداران و کلاشان اقتصادی بسیار مفید و مثمرثمر خواهد بود. تلویزیون بخصوص در سالهای اخیر با ساخت مجموعههای داستانی اقتصادمحور بر آشنا کردن مخاطبان و بینندگان خود با ناهنجاریهای اقتصادی و تبعات و بازتابهای مخرب ویرانکننده و گاه خانمان براندازش همت گمارده است. در سریال «پردهنشین» که بتازگی پخش از آن از شبکه یک به پایان رسیده، مساله زمینخواری مورد توجه قرار گرفته بود. در «همه چیز آنجاست» که پخش آن از شبکه سه همچنان ادامه دارد نیز به بحث ورشکستگی بنگاههای کوچک اقتصادی که حاصل ورود کالاهای بیکیفیت وارداتی و از سوی دیگر زد و بندهای غیرقانونی اقتصادی است، پرداخته شده. در مجموعه «جاده چالوس» که همین اواخر از شبکه تهران پخش میشد، داستان خانوادهای روایت میشد که در اثر بیتدبیری شریک مرد خانه، دچار ورشکستگی و بحران مالی شدید شده بودند. نمونههای قدیمیتری هم هست. سیروس مقدم در سریال «مدینه» رباخواری را نکوهیده بود. محمود معظمی در «تکیه بر باد» معاملههای اقتصادی مشکوک و شبههدار را مورد مداقه قرار داده بود و حسن فتحی در اثر خوشساخت تلویزیونیاش «زمانه» در پوشش عشق دختری به یک جوان پولدار و متمکن، مخاطب خود را با تلههای اقتصادیای که ممکن است در سر راه هر فرد در هر جایگاه و با هر خاستگاه اجتماعی قرار گیرد آشنا میکرد. در سریال «راه طولانی خانه» هم پدر یک خانواده برای پاسخگویی به زیادهخواهیهای فرزندانش به انجام معاملات کثیف اقتصادی رضایت میداد و بالطبع با رنج و زحمت این اشتباه و خطا نیز مواجه و دست به گریبان میشد. تلویزیون آثاری از این دست و با محوریت ناراستیهای اقتصادی کم ندارد؛ نمونههای دیگرش «پول کثیف» جواد افشار و «گاهی به پشت سر نگاه کن» مازیار میری که در مرحله تصویربرداری بوده و قرار است از شبکه دو پخش شود.
نگاهی واقعبینانه به مفاسد اقتصادی
فریدون صدیقی، استاد ارتباطات، تلویزیون را یک رسانه بزرگ و فراگیر میداند که باید پاسخگوی نیاز مخاطبانش باشد و میافزاید: تلویزیون باید به موضوعاتی بپردازد که برای بینندگان ملموس و قابل باور باشد. همه معضلات مردم لزوما نباید درباره ازدواج و طلاق و تهیه جهیزیه باشد. متاسفانه چند سالی سریالهای تلویزیونی بر مدار قهر و آشتی و دخالت مادرزن و مادرشوهر میچرخید. اگر تلویزیون بتواند به موضوعات دیگری بپردازد، اتفاق فرخنده و مبارکی است. سریال تلویزیونی یعنی یک مجموعه داستانی با بار دراماتیک؛ پس جای سخنرانی و مقاله و میزگرد نیست. امیدوارم پرداختن به نیازها و مشکلات مردم در یک اثر تلویزیونی رنگ و بوی بصری به خود بگیرد، نه اینکه بازیگران در جلد کارشناس فرو بروند و نصیحت و توصیه کنند.
وی با تاکید بر اینکه مردم از نصیحت خسته شدهاند و به آن گوش نمیدهند، میگوید: اگر قرار است به معضلاتی مانند فساد اقتصادی و ناهنجاریهای اجتماعی پرداخته شود باید نگاهی واقعبینانه به آن داشت. نه آنقدر مساله را کوچک جلوه دهیم که با یک نصیحت و توصیه بخواهیم سر و ته آن را جمع کنیم و نه آنقدر بزرگش کنیم که باعث ناامنی روانی در جامعه شود.
به باور این مدرس دانشگاه، اگر سریالی قرار است به نیازهای اقتصادی جامعه بپردازد باید از نگاههای جناحی، گروهی و باندی پرهیز کند، زیرا باعث دلزدگی مخاطب و فرار او خواهد شد.
صدیقی با اشاره به اینکه مخاطب به علت دسترسی به دنیای اطلاعات توانایی تحلیل پدیدهها را دارد، اظهار میکند: تلویزیون نباید بر این باور باشد که چون فراگیرترین رسانه است پس لزوما در همه جای کشور بیننده دارد و از طرف دیگر همه بینندگان هم فقط به آنچه جعبه جادویی میگوید و اطلاعرسانی میکند، باور دارند. امروزه حجم بالایی از انتقال اطلاعات توسط رسانههای مکتوب و شبکههای اجتماعی صورت میگیرد.
وی با تاکید دوباره بر پرهیز از خطکشیهای حزبی و جناحبندیهای سیاسی در برنامهسازی تلویزیون میگوید: بحران مخاطب متعلق به سنین 38ـ15 سال است که آخرین آمارها نشان میدهد 46 درصد از جمعیت کشور را تشکیل میدهند. ما باید نگران این طیف از مخاطبان باشیم. کارکرد تلویزیون در وهله اول سرگرمی و در مراحل بعد اطلاعرسانی و دانشافزایی است.
این استاد ارتباطات میافزاید: زمانی که درباره یک درام تلویزیونی صحبت میکنیم فیلمنامهنویس و کارگردان باید بدانند که امروزه مولفههای اجتماعی و قواعد رفتارهای درون خانوادگی با گذشتهها تفاوت دارد. دیگر شخصیت قصاب لزوما نباید یک آدم سبیلوی ساطور به دست باشد.
به گفته صدیقی، نیاز امروز سریالهای تلویزیونی شخصیتهای باورپذیر و ملموس است، حتی شکل و شمایل ظاهری کلاهبرداران و رانتخواران هم تغییر کرده و شبیه گذشتهها نیست.
شعارزدگی، بیننده را پس میزند
محمود معظمی، کارگردان تلویزیونی ساخت سریالهایی با محوریت معضلات و هشدارهای اقتصادی را در راستای فرهنگسازی میداند و میگوید: ساخت این سریالها به بیننده برای شناسایی کلاهبرداران و آشنایی با آخرین ترفندهایشان کمک میکند و هشدار میدهد. اصولا شخصیتهای کلاهبردار و اختلاسکننده قصهساز هستند و خالق درام. ماجراها و قصههای زیادی را در دل قصه میتوان برایشان رقم زد و دستمایههای خوبی برای کارهای درام هستند.
کارگردان سریال «تکیه بر باد» با تاکید بر پرهیز از شعارزدگی در این آثار ادامه میدهد: نویسندگان و کارگردانان باید به دور از شعارزدگی در قالب لایههای زیرین درام، پیام خود را به مخاطبانشان منتقل کنند. این کار میزان تاثیرگذاری اثر را هم بیشتر میکند. همه تلاشمان را کردیم تا این اتفاق در تکیه بر باد بیفتد. شعارزدگی بشدت مخاطب را پس میزند.
معظمی درباره شخصیتپردازی این گونه آثار نیز توضیح میدهد: سیاه یا سفید بودن شخصیت بستگی به نوع قصه و چیدمان نقشها دارد. شخصیتهای خاکستری، عمق بیشتری دارند و ارتباط بهتری با تماشاگر برقرار میکنند اما مثلا شخصیت منفی سریال تکیه بر باد نمیتوانست خاکستری باشد. او یک قاتل تمام عیار بود. این تفاوتهاست که سیاه یا خاکستری بودن نقش را مشخص میکند.
معظمی با بیان اینکه در اکثر سریالهایی که در دنیا ساخته میشود به قهرمان و ضدقهرمان میپردازند و خطکشیها را رعایت میکنند، ادامه میدهد: متاسفانه این اتفاق در ایران کمتر میافتد. تقابل قهرمان و ضد قهرمان در بعضی از آثار کمتر است و همین جذابیت و کشش آنها را پایین میآورد. این در حالی است که اساس درام بر تنش میان قهرمان و ضدقهرمان شکل گرفته است و اگر ضدقهرمانی وجود نداشته باشد اصولا درامی شکل نمیگیرد. به اعتقاد وی، این بستگی به هنر و استعداد نویسنده و کارگردان دارد که به چه میزان توانایی بهرهگیری از تقابل خیر و شر را برای بالا بردن جذابیت و کشش اثر خود داشته باشد.
ظرفیت سوژههای اقتصادی برای درامپردازی
نویسنده سریال «جاده چالوس» نیز با تاکید بر اینکه موضوعات اقتصادی به آن اندازه جذاب است که دستمایه ساخت مجموعههای تلویزیونی قرار گیرد، بیان میکند: این سوژهها تمام مولفههای یک اثر دراماتیک مثل تنش، تضاد و کشمکش را در بطن خود دارد. مهم این است که نویسندگان چگونه با بهکارگیری این مولفهها شخصیتهایی ملموس و قابل باور را خلق کنند که تخت و تکوجهی نباشند. یک شخصیت مثبت لزوما نباید همه وجوهش مثبت باشد؛ گاهی در دل یک شخصیت مثبت رگههایی از ناخالصی نیز دیده میشود.
وی هدف از نگارش سریال «جاده چالوس» را نمایش دلایل اقتصادی، اجتماعی و حتی اخلاقی ورشکسته شدن یک کسب و کار عنوان میکند و میگوید: در این سریال یک خانواده را به تصویر کشیدیم که دچار بحران مالی شدهاند. در چند سال گذشته بسیاری از بنگاههای اقتصادی به دلیل تحریمها و نوسانات ارزی به مشکل برخوردهاند. بنا داشتیم که دلایل حتی اجتماعی و اخلاقی این معضل را نیز نشان دهیم؛ مانند اعتمادهای نابجایی که گاهی افراد به هم میکنند یا نارو زدن به یکدیگر. مشکلات اقتصادی قبلا هم وجود داشته اما در چند سال اخیر شدت و وسعت بیشتری یافته است. این نویسنده ادامه میدهد: تلویزیون در چند سال گذشته به موضوعات اقتصادی خصوصا برای ساخت مجموعهها بیتفاوت نبوده است، اما سریالی که به طور خاص و بنیادین به معضلاتی مانند ورشکستگی یا کلاهبرداری بپردازد کمتر داشتهایم.
شریعتی با تاکید بر اینکه ورشکستگی با خود معضلاتی همچون تنش، تضاد و اختلاف را به همراه دارد، اظهار میکند: ورشکستگی نماد نوعی بحران است؛ بحرانی اقتصادی، عاطفی، روحی و روانی. باید به بیننده آموزش داد که در صورت ابتلا به این معضل چگونه باید از آن عبور کند و بر آن فائق آید.
اثر نمایشی جای پند و اندرز نیست
نویسنده سریال «پنجره» در پاسخ به این پرسش که طرح هشدارهای اقتصادی در قالب سریال و با بیان دراماتیک چقدر میتواند اثرگذاری بهتر و عمیقتری داشته باشد، یادآور میشود: مردم به اندازه کافی نصیحت میشنوند. امروزه دیگر بیننده به نصیحت گوش نمیدهد؛ از سوی دیگر، یک اثر نمایشی جای پند و اندرز نیست. بیینده اگر احساس کند که نصیحت میشود پس میزند. مردم بیشتر نیاز دارند که یک بحران اقتصادی را در قالب یک درام و اثر نمایشی جذاب ببینند و اگر هم قرار است پیامی منتقل شود، این انتقال باید خیلی زیرپوستی و در لایههای زیرین اثر باشد. نویسنده سریال جاده چالوس درباره به روز بودن اطلاعات نویسنده برای پرداختن به موضوعات اقتصادی نیز توضیح میدهد: وظیفه نویسنده است که با مطالعه اخبار و رصد حوادث روز، معضلات را از زاویهای متفاوت ببیند. فکر میکنم شکل بزهکاری و کلاهبرداری عوض شده است. گاهی یک کلاهبردار که به نظر ما باید انسان خیلی بدی باشد، آدمی معمولی بوده که در اثر یک لغزش به بیراهه رفته است. نویسنده باید بتواند همه این شخصیتها را بشناسد و تفکیک کند.
محسن محمدی/گروه رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد