مدافع پرسپولیس و گزارشگر فوتبال در یک قاب؛

عکس یادگاری فردوسی‌پور و بنگر در پشت صحنه 90

با همین فرمان بیا جلو

درباره جایگاه پخش زنده در آثار مختلف تلویزیونی

تقریبا از زمانی که سرخپوست‌ها با دود به هم علامت می‌دادند و اقوام کارتاژ با کبوتر نامه‌بر از احوال هم باخبر می‌شدند و ایرانی‌ها پیک‌های تندرو را راهی شرقی‌ترین مناطق امپراتوری هخامنشی می‌کردند و سرباز دون‌پایه‌ای ـ به نام ماراتن ـ 42 کیلومتر را بی‌وقفه می‌دوید تا خبر شکست ایرانی‌ها را به دولت ‌شهرهای یونان برساند، آدم‌ها آرزو داشتند روزی برسد که امکان دیدن حوادث و اتفاقات رخ داده در دیگر نقاط جهان و دیدار اقوام و آشناهای دور و نزدیک به صورتی معجزه‌آسا ممکن شود.
کد خبر: ۷۵۵۶۹۶
درباره جایگاه پخش زنده در آثار مختلف تلویزیونی

در اساطیر ایرانی، «‌جام‌جم» وجود داشت و در افسانه‌های «سِلتی»، گوی بلورین. اشیایی جادویی که به کمک آنها می‌شد هر کسی ـ یا حادثه‌ای ـ را در هر کجای زمین دید. یک پیشگویی قدیمی روسی در قرن نوزدهم چنین می‌گوید: «روزی خواهد رسید که انبوهی از سیم‌های فلزی زمین را دربر خواهند گرفت، راه‌ها کوتاه خواهد شد و پرندگانی آهنین منقار پدید می‌آیند که انسان‌ها را چون دانه از زمین برخواهند چید.» درواقع از همان قرن نوزدهم، هنرمندان و رمان‌نویسان آرزو داشتند که این معجزه محقق شود. آنها ـ مثل مادر داستان «مردی با کت و شلوار سیاه»‌/‌ نوشته استفن کینگ ـ نومیدانه با خود تکرار می‌کردند: «حتما باید راهی باشد! حتما باید راهی باشد!» بزودی الکتریسیته کشف ـ یا اختراع ـ شد و چیزهایی که تا مدت‌ها دور از دسترس به نظر می‌رسیدند، ناگهان شدنی و معقول به نظر رسیدند. قطار و اتومبیل، راه‌ها را واقعا کوتاه کردند.

هواپیما اختراع شد؛ وسیله‌ای که بزودی در خدمت جنگ‌های بشر درمی‌آمد تا آدم‌ها را مثل ارزن از زمین برچیند. تلگراف و تلفن ساخته شدند تا آدم‌ها بتوانند در زمانی کوتاه از راه دور با هم حرف بزنند و از حال یکدیگر باخبر شوند. حالا زمانی رسیده بود که زمین در انبوه سیم‌های فلزی فرورود. بزودی رادیو امکان پخش مستقیم گزارش دیدارهای بیس‌بال را فراهم می‌کرد.

تلویزیون هم در دهه‌ 30 میلادی به تکامل رسیده بود و اکنون برنامه‌هایش را با نظم و ترتیب پخش می‌کرد و تا دهه‌ 50 و 60 میلادی، تعداد زیادی از کشورهای اروپایی، آمریکا، کانادا و اقمارشان دکل‌های رله‌ برنامه‌های تلویزیونی را در خاک خود بالا برده بودند. قبل از آن، دوربین‌های تصویربرداری تلویزیون در انگلستان کامل شده بود و امکان ضبط و پخش تصاویر به صورت سیاه و سفید مقدور شده بود و گروهی از بلندپروازترین تکنیسین‌ها مشغول طراحی تلویزیون‌های رنگی شده بودند، اما هنرمندان و بویژه رمان‌نویس‌ها کوتاه نیامدند. رویای آنها چیزی بیشتر از این بود.

ژول ورن در رمان‌هایش ابزاری را ترسیم می‌کند که به کمک آن می‌توان به صورت همزمان با کس دیگری در نقطه‌ای دورتر دیدار کرد و با او حرف زد. جورج ارول هم در رمان 1984 دستگاه مشابهی را توصیف می‌کند. آیزاک آیسیموف، ری برادبری و رابرت ای.‌هاین لاین هم از جمله نویسندگانی بودند که درباره چنین امکانی نوشتند، اما برای اولین بار آرتور سی.‌کلارک بود که درباره‌ ماهواره‌های مخابراتی نوشت. مالویچ، نقاش روسی 1935ـ 1879 می‌گفت: مهم‌ترین وظیفه هنر این است که برنامه‌ای برای تکنولوژی تدوین کند!

پخش برنامه‌های تلویزیونی بتدریج گسترش یافت و بالاخره در ابتدای دهه‌ 50 میلادی، اولین پخش زنده فراقاره‌ای و همزمان تصاویر ـ به لطف ماهواره‌های مخابراتی ـ در ایالات متحده با موفقیت آزمایش شد. همه نفس راحتی کشیدند. حالا رمان‌نویس‌ها و هنرمندان می‌توانستند بگویند که به آرزوی‌شان رسیده‌اند ـ هرچند تعدادی از آنها دیگر زنده نبودند ـ و می‌توانستند درباره ابعاد متفاوتی از تکنولوژی و زندگی آینده بشری تخیل کنند.

***

پخش زنده، ارتباط مستقیم، پخش همزمان... هر اسمی می‌خواهید روی این پدیده بگذارید. چیزی که اهمیت دارد این است که بتوانیم آن را بشناسیم و درست به کار بگیریم. درواقع پخش زنده، فراتر از تکنولوژی است. شاید حیرت کنید اگر بگوییم پخش مستقیم، روابط دولت‎ها و ملت‌ها، آموزه‌های اجتماعی، مبانی اقتصاد، علوم دانشگاهی، هنر و بسیاری از رفتارها و افکار انسانی را دستخوش تغییری عمیق کرد، اما چطور؟

مثلا پخش مستقیم مسابقات ورزشی را در نظر بگیرید: وقتی امکان پخش مستقیم و همزمان مسابقات ورزشی مهیا شد، طبیعی بود که بخش قابل توجهی از تماشاچیان استادیوم‌ها ـ بویژه در مورد بینندگان ورزش‌هایی مثل فوتبال ـ کاسته می‌شد. همین‌طور ضروری بود که از مخاطبان خانه‌نشین نیز هزینه‌ای اخذ شود. شرکت‌های بزرگ تبلیغاتی پدید آمدند. دولت‌ها در مالیات خود تجدیدنظر کردند. تبلیغات تحولی عظیم به خود دید و تبدیل به علمی دانشگاهی شد و خرید و فروش حق پخش مسابقات ورزشی، ورزش و فرهنگ ورزشی ـ و به تبع آن بخشی از فرهنگ حاکم بر رفتار جامعه ـ را در اغلب کشورهای غربی ارتقاء داد، زیرا بخشی از درآمد پخش مستقیم مسابقات به بهینه‌سازی و بهبود زیرساخت‌های ورزشی اختصاص می‌یافت.

معروف است که یک انگلیسی هر روز صبح صبحانه‌اش را با روزنامه «تایمز» هضم می‌کند. در این جمله‌ ساده و طعنه‌آمیز، حقیقت عمیقی نهفته است. این گزاره می‌خواهد ادعا کند که مخاطبان انگلیسی به دولت، حکومت و سیستمی که شهر و کشور و امور آنها را اداره می‌کند، اعتماد کامل دارند و البته، جلب اعتماد توده مردم همان کارکرد مثبتی است که بر عهده‌ رسانه‌ها بویژه تلویزیون است.

تلویزیون... همان عضو پنجم یک خانواده چهار نفره، که معمولا در اتاق نشیمن قرار دارد و حتی مبلمان اتاق به شکلی چیده می‌شود که روبه او باشد. رسانه‌ای که از طریق خبر، سرگرمی، پخش آثار داستانی و تفریحات متنوع پیامی را برای مخاطب ارسال می‌کند. پیامی که به او چنین می‌گوید: «راحت باش. همه‌چیز آرام است. همه چیز در کنترل توست» پخش زنده، این پیام را هر چه بیشتر، واقعی و ملموس جلوه می‌دهد.

از حیث سابقه، قدیمی‌ترین تلویزیون خاورمیانه در کشور ماست. حتی آنتن تلویزیون ایران هم قدیمی‌ترین ابزار فرستنده در منطقه است. پخش زنده‌ تلویزیونی در کشور ما از دهه 70 به صورت محدود آغاز شد.

به موازات حرکت رسانه از آنالوگ به سمت دیجیتال، پخش زنده نیز گسترش پیدا کرد و کم‌کم به یکی از ارکان رسانه بدل شد. اما پرسش اینجاست که رسانه چقدر توانسته از استعداد و امکانات پخش زنده برای اعتمادسازی استفاده کند؟

من برای تبیین پاسخ، بیشتر به مشاهداتم تکیه می‌کنم تا به آمار و سوابق. تا آنجا که به یاد می‌آورم، وقتی رادیو در سال 77 و طی تحولی ناگهانی، به این سمت رفت که پخش زنده را به رکن دائم برنامه‌های خود بدل کند پخش زنده در تلویزیون ـ به نسبت سخت‌افزار موجود ـ وضعیت مطلوبی داشت. به قول معروف، تازه داشت جای خودش را در جدول پخش پیدا می‌کرد: پخش مسابقات ورزشی، گفت‌وگوهای مفید و به روز تلویزیونی، پوشش اخبار روز... در واقع، مشق‌هایی برای استفاده هر چه بهتر از ظرفیت‌های پخش زنده.

پاسخ به این پرسش که چرا چنین نشد، در مجال این بحث نیست. همین قدر اشاره کنم که در سال‌های پایانی دهه‌ 80، پخش زنده در شبکه‌های سراسری، بیشتر شبیه به نوعی تفنن بود. انگار حس می‌شد که پخش زنده، تهدید است و نه فرصت. برنامه‌ها بیشتر به متن تکیه داشتند تا بداهه. نگرانی از اشتباهات خلق‌الساعه و به قول خودمانی، سوتی‌های مجریان بالا بود. مساله‌ای که از قضا یکی از جنبه‌های دوست‌داشتنی و جذاب پخش زنده است. در واقع، آمار بینندگان سوتی‌های مجریان برنامه‌ها، در یوتیوب و دیگر شبکه‌های اجتماعی سر به آسمان می‌زند.

اغلب شبکه‌های تلویزیونی، هرازگاهی، گزیده‌ای از سوتی‌های مجریان خود را در کنار دیگر اتفاقات غیرمترقبه در پخش زنده گرد می‌آورند و به نمایش می‌گذارند. کاری که رسانه کمتر انجام می‌دهد. چرا؟ خدا می‌داند! کمبود مجریان برجسته و بداهه‌گو ـ که از ضعف آموزش نیز سرچشمه می‌گیرد ـ در این نگرانی‌ها تاثیر داشت.

در مجموع، برخی از مدیران ترجیح می‌دادند برنامه‌ زنده نداشته باشند. در غیر این صورت، پخش زنده را به موضوعاتی اختصاص می‌دادند که اصلا لزومی به پخش زنده آنها نبود! آن هم در ساعتی بسیار نامناسب! مثلا ساعت یک نیمه شب، گفت‌وگوی زنده پخش می‌شد! با موضوع ترافیک! من این رفتار را به عدم آشنایی برخی از مدیران آن زمان رسانه با ساز و کار برنامه‌های زنده مربوط می‌دانم تا این‌که بخواهم آن را نقیصه‌ای فراگیر در تلویزیون معرفی کنم.

در مقابل، فرصت‌های زیادی بود که بخوبی استفاده می‌شد و نشان از تحلیل درست گروه مدیران رسانه از زمان مناسب داشت. مثلا در نیمه‌ دوم دهه‌ 80، پخش زنده‌ صبحگاهی بخوبی رشد کرد و میزان بالایی از مخاطبان را پای تلویزیون نشاند. برنامه‌ای مثل «مردم ایران، سلام» از این دسته است. اما مجموعه‌ این فعالیت‌ها را با آنچه در شبکه‌های برون‌مرزی جریان داشت، نمی‌شد مقایسه کرد.

در شبکه‌های برون مرزی، انقلابی واقعی در جریان بود. شاید هیچ کدام از شبکه‌های داخلی نتوانسته باشند مثل شبکه «پرس.تی.وی» چنین استفاده مطلوبی از پخش زنده ببرند. زمانی که شبکه‌های داخلی ساکت بودند، شبکه پرس.تی.وی به صورت زنده جدیدترین اخبار ایران و جهان را با حضور کارشناسان داخلی و خارجی، رصد می‌کرد و به تحلیل همه‌جانبه‌ آنها می‌پرداخت. رسانه در پخش زنده‌ مسابقات ورزشی در مجموع کارنامه‌ خوبی دارد. در سال‌های اخیر، انعکاس مسابقات ورزشی، تا حدود زیادی از مخاطبان ماهواره‌ها کاست. دست‌کم در ساعاتی از روز. این یعنی افزایش اعتماد مخاطبان نسبت به رسانه‌ ملی. اما این روند هم با فراز و نشیب‌هایی روبه‌رو شد. در مقطعی، رسانه نتوانست ـ آنچنان که دلش می‌خواهد ـ عملکرد چندان اعتمادآفرینی داشته باشد و البته گمان نمی‌کنم مقصر این وضع، رسانه باشد.

به یاد بیاورید که چندی قبل، فدراسیون اجازه نداد مسابقات لیگ از تلویزیون پخش شود چون فلان مبلغ را از رسانه مطالبه می‌کرد! کاری به این ندارم که از اساس، این وضعیت را نادرست می‌دانم. گمان کنم فدراسیون باید برای پخش مسابقات لیگ به تلویزیون پول بدهد و نه بر عکس. این پول، می‌تواند کمک بزرگی به رسانه باشد تا زیرساخت‌های فنی و تکنیکی و آموزشی خود را تقویت کند و برای گسترش همه جانبه‌ خود مهیا شود در حالی که فدراسیون با پولی که از رسانه می‌گیرد نتوانسته از افت کیفیت مسابقات لیگ برتر جلوگیری کند.

موضوع اینجاست که عملکرد فدراسیون چقدر توانست در جلب اعتماد مخاطب موثر باشد؟ شاید اصلا عکس آن اتفاق افتاد و رسانه به گمان من تقصیری نداشت.

مدیر فعلی رسانه، کسی است که نشان داده به مقوله‌ پخش زنده، به چشم فرصت می‌نگرد و نه تهدید. این منظر، دریچه‌ای است امیدبخش به فردای رسانه. فردایی که رسانه به مخاطب خود بیش از گذشته اعتماد ببخشد و خود نیز با مشاهده مخاطبان پرشمارش، اعتماد به نفس بالاتری پیدا کند.

امید بهشتی (فیلمنامه‌نویس) / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها