استعداد پرویز پرستویی در سینما دیر شناخته شد. کلی خاک صحنه خوردو بعد از آن به سینما آمد. با انرژی و خوب بازی می کرد اما مهجوریت فیلم هایش باعث می شد در سایه بماند. پایمردی و ممارستش سال 74 جواب داد و «لیلی با من است» شهرت و محبوبیتی همپای سوپراستارهای سینمای ایران برایش به همراه داشت.
دو سال بعد هم با حاج کاظم «آژانس شیشه ای» شاه نقش کارنامه اش را رقم زد و دیگر نام پرستویی سر زبان عام و خاص بود. او در این فیلم وجهه دیگری از توانایی اش را به نمایش گذاشت. در این فیلم شاهد سکوت و بغض و عصیان او در آن واحد بودیم.
نقش حاج کاظم همه اینها را می طلبید و پرستویی به خوبی و استادانه همه را عرضه کرد. بی جهت نیست که حاج کاظم در این همه سال رهایش نمی کند. بعد از آن خیلی از کارگردان ها از او خواستند این سه ویژگی را باز هم تکرار کند که نتیجه اش عکس بوده و پاشنه آشیل کارنامه پرستویی شده.
در گزارش پیش رو به طور جزیی متوجه می شوید که حاج کاظم چطور به کارنامه پرستویی ضربه زده. سهم پرستویی البته کم نیست؛ او یا نباید این نقش ها را می پذیرفت یا باید آن را متفاوت ارائه می کرد.
نتیجه اینکه پرویز پرستویی از نقش های دارای بغض، سکوت یا عصیان بدجوری ضربه خورده و همگی بدلی از «آژانس شیشه ای» هستند.
آژانس شیشه ای/ نمونه ای موفق
«آژانس شیشه ای» زمینه بروز همه استعدادهای نهفته پرستویی را داشت: بغض، سکوت و بالاخره عصیان. ابراهیم حاتمی کیا وقتی داشت نقش حاج کاظم را نهایی می کرد، حواسش به ظرافت ها و توانمندی پرستویی بود. حاج کاظم سرگرم زندگی است؛ کاملا عادی. ترکش دوست دوران جبهه اما باعث می شود به تکاپو بیفتد تا عباس از ترکش مانده در بدن جان سالم به در ببرد. به هر دری می زند اما نمی شود. اینجاست که کم کم حاج کاظم متغیر می شود.
سکوت، در خلوت به بغض بدل می شود. بغض و سکوت پرستویی البته خیلی به قاعده است و مطابق با حال و روز متغیر حاج کاظم به دل می نشیند. اینگونه نیست که کاراکتر بی مقدمه و به یکباره تغییر حالت دهد؛ دلیلش را به وضوح می بینیم و با او همذات پنداری می کنیم. پرستویی در این نزدیک به دو دهه به خاطر بازی در «آژانس شیشه ای» همواره ستایش شده، از سیمرغی که گرفت تا نقدهای متعددی که درباره اش نوشته شد.
* عصیان: مشخصه بارز حاج کاظم در «آژانس شیشه ای» عصیان و فریاد است. در آن شب تا صبح معروف که گروگان ها در آژانس گیر افتاده اند، فریاد پرستویی متناسب با فیلم شکل می گیرد. اصلا مفهوم فیلم با حالت های کاراکتر است که به ذهن و روح مخاطب ضربه می زند.
شاید برخی بگویند رفتار حاج کاظم مصداقت خودسری و آنارشیستی است اما مفهوم را باید در دنیای درام دید و توجه داشت که پسِ ذهن کارگردان ترسیم دنیایی استعاری بوده. در این دنیا رفتار حاج کاظم ملموس است و بازی پرستویی در چارچوب نقش. فریادش به دل می نشیند و از شعارهای معمولی فراتر می رود.
* بغض: حاج کاظم بغض دارد. بغضش را می فهمیم. برای جانبازی که روزی برای دفاع از وطن اسلحه دست گرفته و زمین کشاورزی اش را رها کرده و حالا با یک ترکش کشنده بار دیگر سر زمین بازگشته دل می سوزانیم. حاج کاظم غیر از غم عباس نگران وضع پیش آمده هم هست؛ به زن و فرزندش فکر می کند و در خلوتش با بغض با زنش مونولوگ دارد. در مواجهه با کسانی که حالا قدرت در دست دارند و معتقدند دوره آنها گذشته بغض می کند.
* سکوت: بغض و عصیان حاج کاظم به خاطر موقعیت پیش آمده بیش از سکوت است. در لحظاتی هم که به لاک خود می رود و در سکوت، بی اعتنا به پیرامون خود به گوشه ای خیره می شود، این سکوت دلنشین است.
سکوت های کلیشه ای و تکراری
میهمان داریم
«میهمان داریم» ادامه بازی های یکسان جناب پرستویی است. او در این فیلم نقش پدری پیر را بازی می کند که تصمیم گرفته پسر جانبازش را از آسایشگاه به خانه منتقل کند. در عین حال دلشوره آمدن یک میهمان را هم دارد. پرستویی با سکوت کشنده اش قصد دارد استیصال و درماندگی ابراهیم را نشان دهد.
او تلاش کرده با تغییر در تُن صدای خود از تکرار دیگر نقش های مشابه فرار کند اما سایه آن نقش ها و در صدرش حاج کاظم همراه او است. این بازی در سکوت و استفاده از حرکات چشم و بدن تا جایی خوب است که یادآور کاراکترهای پیشین نباشد.
پرستویی از این شیوه در فیلم «امروز» هم به غایت استفاده کرده و تکرارش جز خوردن علامت منفی جلوی کارنامه بازیگری اش حاصلی دیگر به همراه ندارد. پرستویی در اوج بازیگریش نقش های آدم های مستأصل و نگران را استادانه ایفا کرده، حالا اما با تاکید بیشتر روی سکوت، خبری از آن استعداد نیست.
امروز
خیلی ها یونس «امروز» را با حاج کاظم «آژانس شیشه ای» مقایسه کرده اند و نوشته اند یونس نمونه ای ساکت از حاج کاظمی پرهیاهوست. اتفاقا باید گفت تنها وجه تشابه این دو شخصیت، دقیقا همین سکوت است؛ اما این سکوت کجا و آن سکوت کجا! سکوتی که در «آژانس شیشه ای» به موقع، درست، با بار دراماتیک و با تاکید ویژه ای همراه بود و هزار نکته ناگفته به مخاطب می رساند، در «امروز»، هیچ کدام از این المان ها را به همراه نداشت. یونس حرف نمی زد! خب چرا؟ در شرایطی که می توانست با یک جمله کوتاه همه داستان را برگرداند، مخصوصا حرف نمی زند تا چه اتفاقی بیفتد؟
تا آخر فیلم، هیچ یک از ابعاد شخصیتی یونس باز نمی شود تا بلکه دلیل این سکوت تا حدی روشن شود و بتوان حتی یک ذره با آن همذات پنداری کرد! حتی مخاطب نمی داند این راننده محترم تاکسی به چه دلیل از زن بی پناه اینگونه دفاع می کند و برای رهایی خود از اتهام لام تا کام ساکت است.
این سکوت حتی بازی پرویز پرستویی را تحت تاثیر قرار داده و بدل به نقشی ضعیف در کارنامه اش کرده است. می شود تک تک سکوت های کوتاه حاج کاظم در آژانس را بیرون کشید و تحلیل کرد اما آیا برای سکوت یونس هم می شود دلیل آورد؟
بیست
درست است که در ابتدای فیلم، با رفتن سلیمانی نزد دکتر روانپزشک متوجه می شویم که به خاطر برگزاری مراسم عزا حالت روحی نامناسبی دارد اما جنس سکوتش در کل فیلم، طوری نیست که به واسطه آن، بتوانیم یک گام به شناخت شخصیت او نزدیک شویم. در واقع تا آخر فیلم با شخصیتی روبرو هستیم که بیشتر از اینکه بتوانیم با او همذات پنداری کنیم، وسواس ها و جدیت و عبوسی اش اعصاب مان را خرد می کند.
شخصیتی که عبوسی اش حتی زمانی که اوضاع بر وفق مرادش است مدام ادامه پیدا می کند. هیچ چیز خوشحالش نمی کند اما آخرش هم مشخص نمی شود دلیل این همه سکوت و تنهایی اش چیست.
درست است که جنس سکوتش به اندازه «امروز» آدم را در بلاتکلیفی نمی گذارد و حداقل می توانیم تنهایی را دلیل این سکوت معرفی کنیم اما با اینحال سکوت پرویز پرستویی در «بیست»، شاید وام گرفته از سکوتش در «آژانس شیشه ای» باشد اما هیچ وقت به اندازه آن سرشار از ناگفته ها نیست، حتی اگر هم باشد، مخاطب را زیاد درگیر این ناگفته ها نمی کند. پرستویی در این فیلم به وضوح تحت تاثیر نگرانی حاج کاظم است اما از جنسی دیگر.
خاک سرخ
ابراهین حاتمی کیا در نخستین سریالش باز هم سراغ جنگ رفت. داستان «خاک سرخ» درباره خانواده ای است که اشغال خرمشهر بهانه ای برای در کنار هم قرار گرفتن آنها می شود، در عین حال این حادثه دوری همیشگی را برای آنها به ارمغان می آورد.
پرویز پرستویی در این سریال نقش پدر خانواده (ایرج محجوب) را برعهده دارد. او در جریان فعالیت سیاسی و حزبی خود در سال های قبل از انقلاب به خاطر تعقیب ماموران حکومت یکی از دختران خود را در خیابان جای گذاشته و خودش برای سال ها به زندان افتاده است.
حالا که قرار است دختر به خرمشهر بیاید، جنگ شده. پرستویی در این سریال به زعم اکثر منتقدان یکی از بدترین نقش هایش را بازی کرده. او سکوت حاج کاظم را وام گرفته و برای نشان دادن حال و روز کاراکتر به وفور از آن استفاده کرده است.
عصیان های افراطی
روبان قرمز
ابراهیم حاتمی کیا بعد از موفقیت «آژانس شیشه ای» این بار تصمیم گرفت با کمک یک زمین باز و متروکه استعاره های مورد نظرش درباره سال های پس از جنگ را روی پرده بیاورد. پرویز پرستویی از قالب حاج کاظم خارج شد و در نقش داود رفت. او نقش رزمنده ای عزلت گزین را برعهده داشت که هم و غمش خنثی کردن مین است.
با ورود یک زن و مرد به داستان، حاتمی کیا استعاره های ذهنی اش را بیان می کند و برخی مفاهیم تثبیت شده را به چالش می کشد.
پرویز پرستویی در «روبان قرمز» عصیانش را از «آژانس شیشه ای» عاریت گرفته و عقایدش را فریاد می زند. مشکل اینجاست که دغدغه او ملموس نیست و می خواهد همه حرفش را با داد و فریاد بیان کند.
بله؛ الزام فیلمنامه و استعاره های درون ذهن ابراهیم حاتمی کیا باعث این همه فریاد و تند مزاجی در برابر کاراکتر زن (محبوبه) است اما نتیجه مشخص برای پرویز پرستویی تکرار بخشی از نقشی است که پیش تر به درستی ایفا شده است.
موج مرده
مفهوم و حرف «موج مرده» یکی از دغدغه های بعد از پایان جنگ است. گسست عاطفی و فرهنگی میان پدران و پسران هنوز هم در جامعه نمود دارد که در فیلم دستمایه ابراهیم حاتمی کیا شد. مشکل اما جایی است که حاتمی کیا این بار پرستویی را در همان قالب حاج کاظم دید و از سردار راشد خواست همان رفتاری را با پسرش داشته باشد که حاج کاظم در آژانس داشت.
راشد با داد و فریاد که آغشته با خشم است با زمین و زمان دعوا دارد. از آن طرف رفتار فرزندش را برنمی تابد و از طرف دیگر قصد دارد به همراه گروه عملیاتی اش به طور پنهانی به ناو وینسنس حمله کند. دیالوگ های پر فریاد راشد نه تنها مخاطب را منقلب نمی کند که به شعار پهلو می زند. بخش عمده ای از دلیل عدم انتقال مفهوم فیلم، عصیان افراطی پرستویی و تقلید بیش از حد از حاج کاظم است.
دیوانه ای از قفس پرید
پرویز پرستویی بعد از «آژانس شیشه ای» سعی کرد در یک قالب نماند. فیلم های جنگی، اجتماعی و کمدی بازی کرد و ابتدای دهه هشتاد با پیشنهاد احمدرضا معتمدی برای ایفای نقش یک جانباز در «دیوانه ای از قفس پرید» روبرو شد.
حاج کاظم ما این بار خودش زخم خورده است؛ زخم خورده از ناجوانمردی های جامعه امروز. او حالا نامش روزبه است، ازدواج کرده اما به خاطر ترکش های جنگ دارد عقلش را از دست می دهد.
کارمند دادگستری است و پی به پرونده های فساد، رباخواری، قاچاق و ... می برد. روزبه در برابر این همه مصیبت یک تنه می ایستد و قصد احقاق حق دارد.
پرستویی خیلی تلاش کرد که نقشی متفاوت ارائه کند اما زیر سایه حاج کاظم ماند و تلاشش نه از سوی منتقدان، نه داوران جشنواره فجر و خانه سینما و نه مخاطبان مورد پسند واقع نشد.
به نام پدر
این فیلم هم ادامه دغدغه های ذهنی ابراهیم حاتمی کیا درباره تبعات جنگ هشت ساله است؛ آدم هایی که حالا تغییر اندیشه داده اند و مین هایی که هنوز آدم می کشد. پرویز پرستویی در «به نام پدر» پدری رزمنده است که حالا متخصص اکتشاف معدن شده. پای دخترش روی مین های دوران جنگ می رود و او در یک تضاد روحی قرار می گیرد. مهندس شفیعی در این فیلم شبحی از حاج کاظم است که با خودسری و فریاد قصد احقاق حق خودش را دارد.
فیلم و بازی پرستویی در زمان اکران با انتقادهای منفی زیادی روبرو شد و همان زمان خیلی ها عنوان کردند اصل این نقش را پیش تر در آژانس شاهد بوده ایم. با اینحال نمی توان از تک سکانس بازی پرستویی که با فریاد با خدا راز و نیاز می کند به راحتی گذشت. این تلاش به خاطر خودسری کاراکتر اصلی تلف شد. حیف.
خرس
پرویز پرستویی در «خرس» بخش دیگری از حاج کاظم را تکرار کرد. او در این فیلم عصیان دارد؛ عصیان دارد چون بعد از سال ها اسارت حالا می بیند که زنش به ازدواج دیگری درآمده. می گوید چرا وقتی ما می جنگیدیم شما مواظب ناموس ما نبودید. حرف نورالدین اما منطقی نیست؛ زن او سال ها چشم به راه بوده اما وقتی از شهید شدنش اطمینان نسبی حاصل می کند به عقد مردی دیگر درمی آید. او اما نمی خواهد شرایط را بربتابد و عصیان می کند؛ عصیانی منجر به قتل.
«خرس» بعد از سه سال هنوز مجوز اکران نگرفته اما ایده جذاب مرکزی اش به دلیل بازی تکراری پرستویی و عدم پرداخت درست، شکل نگرفته. هر چقدر به حاج کاظم حق بدهیم، فریادهای نورالدین غیرمنطقی و عذاب آور است. پرستویی از سرمایه گذاران فیلم است و توقع می رفت حساسیت بیشتری روی نقشش داشته باشد.
بغض های تکراری
پاداش سکوت
شبیه ترین نقش پرویز پرستویی به «آژانس شیشه ای» است تا جایی که بارها کارگردانش اعلام کرده اگر اجازه داشت به جای نام اکبر منانی از نام حاج کاظم برای قهرمانش استفاده می کرد!
پرستویی در این فیلم نقش رزمنده ای را دارد که مجبور شده هم رزمش را به قتل برساند. حالا که سال ها از جنگ گذشته او برای اطمینان، سراغ دیگر همرزمانش می رود.
طبعا هر کدام در پست و جایگاهی مشغول به کار هستند و برخی هم در آسایشگاه به سر می برند. مواجهه اکبر با دنیای غریب بازماندگان جنگ او را به بغضی عمیق فرو می برد.
برخی دارای مقام شده اند و اکبر برای دیدن شان باید وقت بگیرد. او از روی نشانه ها متوجه می شود که این هم رزم ها دیگر آدم هایی نیستند که در جبهه آرمانی داشته اند.
برخی در گوشه ای از شهر در تنهایی و بیماری روی تخت آسایشگاه به سر می برند. «پاداش سکوت» از نظر مفهوم، بسط داده شده «آژانس شیشه ای» است. حاج کاظم این بار با حقیقتی تلخ از جامعه مواجه می شود. در کنار بغض، فریاد هم دارد اما به عصیان نمی رسد. گریم هم به آژانس تنه می زند و در مجموع نه برای مازیار میری آورده ای داشت و نه جناب پرستویی.
سیزده 59
این فیلم هم قرابت زیادی به «آژانس شیشه ای» دارد. در تداوم مفهوم «پاداش سکوت» هم هست. پرستویی در فیلم «سیزده 59» نقش سرداری را بازی می کند که در دوران جنگ به کما رفته و حالا بعد از 20 سال قرار است به هوش بیاید. فیلم اقتباس مستقیمی از «خداحافظ لنین» است اما سامان سالور نمی تواند از این موقعیت استفاده درست و بجا کند.
حالات و رفتار پرویز پرستویی به شدت یادآور حاج کاظم در «آژانس شیشه ای» است. این بار او پی احقاق حق برای هم رزمش نیست بلکه به سیاق «پاداش سکوت» در گشت و گذار برای یافتن همرزمان سابق به حقایقی تلخ برمی خورد.
تغییر ارزش ها و المان های شهر را می بیند، به حال و روز نه چندان خوش بازماندگان جنگ پی می برد و بغض می کند. سکوت هم دارد؛ سکوتی که به خاطر مفهوم غیرقابل باور فیلم، در خدمت درام قرار نمی گیرد.
پرستویی در این فیلم نمایشی شکست خورده از بغض و سکوت را به نمایش می گذارد و بدترین نقش کارنامه اش را رقم می زند. بدتر اینکه او حسابی ویژه روی فیلم باز کرده و خودش از شرکای «سیزده 59» است.
من و زیبا
بغض پرستویی، لرزیدن صدا و خیس شدن چشم هایش را می شود عضو اصلی بخش مهمی از آثار پرستویی دانست. حالا در «من و زیبا» پای یک گناه بزرگ به میان می آید؛ گناهی که موسی سال ها قبل انجام داده و در این مدت هر چقدر توبه کرده مردم او را نبخشیده اند.
این بغض همراه همیشگی موسی است اما اینجا حتی نمی تواند یک ذره هم دل مخاطب را نرم کند. کجای من و زیباست که مخاطب یک لحظه با غم درونی موسی همراه شود و دلش به حالش بسوزد؟
پرستویی که بغضش در «آژانس شیشه ای»، او را در ذهن همه ماندگار کرد با بغضش در «من و زیبا»، نه تنها حسی به وجود نیاورد که حتی بیشتر مایه طنز و سرگرمی شد. او حتی در نقطه اوج فیلم یعنی زمان تعزیه هم نتوانست این بغض درونی را خوب به نمایش بگذارد و لحظه مرگش، بیشتر به یک جور شوخی شباهت داشت.
پرستویی در نقش موسی هم مثل خیلی از فیلم های جدیدش نتوانست تمرین خوبی از شخصیت ارائه دهد و در حد همان یک بغض و سکوت ساده باقی ماند تا باز هم آخر فیلم، مهمترین سوال مخاطبان از او این باشد که واقعا چرا بازی کردی؟
از یاد رفته ها
فیلم هایی هست که نمی دانیم
در کارنامه پرستویی پس از آژانس شیشه ای نقش هایی دیده می شود که کسی آنها را به یاد نمی آورد.
آب و آتش
جیرانی «آب و آتش» را بعد از «قرمز» ساخت، فیلمی که از جشنواره هجدهم فیلم فجر کنار گذاشته شد تا بازی پرویز پرستویی در نقشی کاملا متفاوت در این رویداد دیده و متعاقب آن قضاوت نشود.
فیلم به دلیل عبور از برخی خطوط قرمز برای اکران با مشکلاتی روبرو شد و همین کنجکاوی ها را حول و حوش آن و نقش آفرینی پرستویی در کنار لیلا حاتمی و آتیلا پسیانی بیشتر و بیشتر کرد.
فیلم سرانجام با انجام اصلاحاتی اکران شد اما نه تنها فیلم توقعات را برآورده نکرد که بازی دور از انتظار پرستویی در نقش یک نویسنده که درگیر ماجراهای یک زن خیابانی می شود، حسابی توی ذوق مخاطبان زد. فیلم شکستی تمام عیار برای پرستویی بود که در اینجا «مشرقی» فیلم جیرانی شده بود.
عشق شیشه ای
این فیلم از زمانی که کلید خورد تا زمانی که آماده نمایش شد، چندین و چند بار تغییر نام داد تا در نهایت طبق یک استدلال کف بازاری اسمش شد «عشق شیشه ای».
پرستویی در همان سال ها در گفتگویی مفصل با یکی از نشریات از بازی در این فیلم ابراز نارضایتی کرده بود. طبق گفته او، تهیه کننده به اتفاق کارگردان بعد از اینکه چندین و چند بار اسم فیلم را تغییر می دهند به این جمع بندی می رسند که چون پرستویی در فیلم «آژانس شیشه ای» بازی کرده و موفق بود، اسم فیلم را بگذاریم «عشق شیشه ای» تا بفروشد.
در هر حال این فیلم یکی از فیلم های بد کارنامه پرستویی است که خودش هم از آن دل خوشی ندارد؛ فیلمی که این بازیگر در روزهای اوج خود حضور در آن را پذیرفت.
بانوی من
این فیلم را یدالله صمدی ساخته اما هیچ کس یادش نمی آید که این فیلم چه زمانی ساخته شد و چه زمانی اکران شد. فیلم، اثری به شدت ناموفق در کارنامه پرستویی است و یکی از شکست های کارنامه او.
در این فیلم هم مشکل «مرد عوضی»، پرستویی بین دو زن گیر کرده و یک مثلث بین او و دو زن دیگر اتفاق می افتد. فرمولی که این بار در این فیلم جواب نمی دهد و برخلاف «مرد عوضی» که تکلیفش با خودش مشخص بود، به دلیل بلاتکلیف بودن قصه، شخصیت ها و روابطشان به فیلمی شکست خورده تبدیل می شود.
این فیلم در جشنواره فیلم فجر شرکت نکرد و مستقیم راهی اکران شد. شاید یکی از دلایل کمتر دیده شدنش همین عدم حضور در جشنواره بود.
عزیزم من کوک نیستم
پرستویی با بازی در فیلم «عزیزم من کوک نیستم» در همکاری خود در سینما با محمدرضا هنرمند هت تریک کرد اما هت تریک او کار چندان قابل قبولی از آب درنیامد. همکاری این دو بعد از دو فیلم موفق «مرد عوضی» و «مومیایی 3»، هیچ کس را راضی نکرد؛ نه مردم فیلم را دوست داشتند و نه منتقدان.
«عزیزم من کوک ک نیستم» قرار بود یک کمدی سیاه باشد، فیلمی با حال و هوای «پول را بردار فرار کن» وودی آلن اما ماحصل حسابی ناامیدکننده بود. پرستویی در نقش یک کارمند منضبط و شرافتمند مجبور می شود به دلیل قولی که به پسرش داده از اصول اخلاقی خود عدول کند و دست به کارهایی بزند که فرجام خوبی برای او در پی ندارد.
تماشاگر از این فیلم فقط یک پرویز پرستویی به یاد دارد که مثل خود فیلم سردرگم است و تکلیفش مشخص نیست که می خواهد چه بکند. (روزنامه هفت صبح / احمد رنجبر و مرجان فاطمی)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد