در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در این میان سیاست خارجی سلطان ایرانی هر چند از فراز و نشیبی به طول تاریخ ایران برخوردار بود، ولی بیشک روح واحدی داشت و داستانش از استقلالی تمام قد به وابستگی به تمام معنا منجر شد. همواره ضعف و قدرت شخص سلطان تاثیر بسزایی در برنده یا بازنده بودن ایران در عرصه جهانی داشت.
با توجه به ساختار سلطنت در ایران، منافع ملی قربانی منافع شخص شاه و درباریان میشد و شکوه افسانهای شاهان زوال یافته جای خود را به فرسایشی ویرانگر داد. اگر چه آخرین شاه ایران در معرفی خود به دیگران خود را با کورش مقایسه میکرد، اما وضع اقتصادی و داخلی کشورش چندان بود که انقلاب کل نظام سلطانی را از بین برد. شاهان ایرانی در بازی بینالمللی سیاست، شکستخورده و هزینه باخت را از جیب مردم میپرداختند.
سیاست خارجی ایران تابعی از شخصیت شاه
ایران به واسطه موقعیت جغرافیایی خود همواره در جریان متلاطمی از حوادث بوده است. زمانی شاه ایران یکی از دو شاه مقتدر جهان متمدن بود و سلطانش را شاه شاهان میخواندند و گاهی ایران به دوقسمت شمال و جنوب میان روسیه و انگلیس تقسیم شده و شاه تنها یک نماد ساده بود.
وقتی سلطان ایرانی چهرهای کارآمد و قدرتمند بود، رابطه کشور با بیگانگان از موضع عزت بود و چون شاه ناکارآمد بود، کشور تن به ذلت میداد. از اینرو ایران کهن، سکان خود را به دست ناخدایی میداد که معلوم نبود حرکت به کدام سوی را برگزیند و در خلال توفانهای تاریخی به چه میزان از تبحر بهرهمند باشد.
گاهی در یک سلسله حتی چنین تعارضی رخ میداد، شاهی چون شاه عباس کبیر با سیاستهای خود، شکست ایران از دو خصم بزرگ چون عثمانی و ازبکان را به صفر میرساند و گاهی در همان سلسله، شاه سلطان حسینی پیدا میشد تا بیسیاستی، موجبات سقوط سلسله را فراهم سازد. تبعیت پیروزی و شکست ایران در عرصه بینالمللی از شخصیت شاه را میتوان در سراسر تاریخ دید. شکست از سپاه اسکندر، مسلمانان، مغولان و روسیه همگی در دوره شاهان ضعیف رخ داده است. هر چند نمیتوان شاهان ایران را تنها مقصر معرفی کرد، اما بیشک شاهان ایران نماد سیستم سلطانی در ایران بودهاند. این نظام شخصگرای سلطانی بود که با وابستهکردن همه چیز به سلطان زمینه چنین وضعی را ایجاد کرده بود.
منافع ملی قربانی نظام سلطانی
ساختار سلطانی اقتضای آن را داشت که هر کس به سلطان نزدیکتر است از مزایای سیاسی و اقتصادی بیشتری بهرهمند باشد. از این رو دربار، کانونی میشد برای توطئه افراد حکومت علیه هم تا یکی دیگری را ناکارآمد نشان دهد و به این وسیله پلههای ترقی خود را مستحکم کند. این جدال برای تضعیف دولت سلطان از درون باعث میشد حتی وزرا و صاحب منصبان موفق از درون خنجر بخورند. در دوران حکومت سلاطین در ایران، دولت که مسئولیت پیگیری منافع ملی در جهان بینالملل را داشت، قربانی فساد دربار بود و از این رو به جای منافع ملی منافع دربار را میجست. همین غفلت از منافع ملی باعث میشد درباریان خودآگاه یا ناخودآگاه موجبات پیروزی دیگران را حتی در جنگهای ایران با بیگانگان فراهم کنند. به عنوان نمونه وقتی جنگ دوم ایران با روسیه در سال 1199 شمسی آغاز شد، سپاه ایران به رهبری عباس میرزا که تمایلات اصلاحطلبانه داشت، سرعت و تحرک خوبی از خود نشان داده و پیروزیهایی نیز به دست آورد، اما در این میان آصفالدوله که در آن زمان صدراعظم بود «در مساعدت به ولیعهد کارشکنی کرد و نیروهای کمکی را با تاخیر فرستاد، زیرا عباس میرزا موقعیت او را در دربار فتحعلی شاه ضعیف میکرد و باعث روی کار آمدن افراد و گروههای دیگری میشد.» (سریعالقلم، 1391، 110) بهاین صورت ایران در جنگ با روسیه شکست خورد و منافع ملی قربانی مناسبات فاسدی شد که حکومت سلطانی اقتضا میکرد. نمونه دیگر چنین مسالهای را میتوان در دوران قاجار دید؛ یعنی زمانی که شاه و درباریان از طریق به حراج گذاشتن منافع ملی تنها به فکر منافع کوتاهمدت خود بودند و برای مسافرتهای خود به اروپا به توزیع امتیاز بین کمپانیهای اروپایی میپرداختند. میل نادر شاه افشار به کشورگشایی یکی دیگر از مصادیق قربانیکردن کشور در مناسبات جهانی است. بسیاری از حملات نادر شاه افشار را افتخارآمیز قلمداد میکنند بیخبر از آن که تامین آذوقه ارتش شاه چه بر سر اقتصاد داخلی کشور آورده بود. نیاز جنگ به نیرو، تغذیه و... باعث شده بود اقتصاد داخلی ایران در معرض نابودی قرار گیرد.
شکوه بیرونی و زوال درونی
سلطان ایرانی اگر چه به دنبال آن بود که جهانیان شکوه و عظمت او را تحسین کنند، اما چرخه زوال نظام سلطانی به جایی رسیده بود که ایران نهتنها وابسته غرب شده بود بلکه ممالک دیگر در امور داخلی ایران دخالت کرده و استقلال ایران را به چالش کشیده بودند.
آخرین شاه ایران که چند سال پیش از برچیده شدن نظام سلطانی با برگزاری جشنهای 2500 ساله، خود را با دوران کورش کبیر مقایسه میکرد، در روزهای آخر سلطنت تنها به دنبال سفرای خارجی بود تا شاید او را از مخمصه انقلاب نجات دهند. محمدرضا شاه در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب دائما در حال رایزنی با سفارت آمریکا و انگلیس بود و «بدون مشورت آنها دست به هیچ کار مهمی نمیزد و از طرفی دیگر به هیچ یک از این دو سفیر و کشورهایشان اطمینان نداشت.» (میلانی، 1392، 513) شکوه افسانهای که آخرین شاه ایران به دنبال ایجاد آن بود با وضع اقتصادی کشور نمیخواند. در حالی که «منابع غربی داراییهای خانواده سلطنتی را در ایران و خارج بین پنج و بیست میلیارد دلار برآورد میکردند.» (آبراهامیان، ص337) وضع مردم چندان خوب نبود. 96 درصد روستاییان برق نداشتند، 68 درصد بزرگسالان کشور بیسواد بودند و «بنابر یک گزارش منتشر نشده اداره بینالمللی کار [با توجه به میزان تقسیم ثروت میان طبقات اجتماعی] ایران در ردیف کشورهایی با بیشترین میزان نابرابری در جهان» (آبراهامیان، 549 ـ 551) جای گرفته بود.
میثم قهوهچیان / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد