«ترنج» سومین فیلم از سه‌گانه مجتبی راعی پس از فیلم‌های «تولد یک پروانه» و «سفر به هیدالو» محسوب می‌شود که پخش آن را حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی ‌به عهده دارد. گرچه ​ترنج​ تاکنون به فروش چشمگیری دست‌نیافته، اما براحتی می‌توان آن را فیلمی ‌موقر، سالم و آموزنده دانست که دیدنش نه بیننده را دلزده می‌کند و نه او را دست خالی از سینما به بیرون می‌فرستد.
کد خبر: ۶۲۶۶۵۹

​ترنج​ آن هم در فضای غالب امروز سینمای ایران که میان داستان‌های آبکی آپارتمانی و آثار شعاری مبتذل و جعلی و البته جشنواره‌ای سازهای وطنی که قبله‌شان آن طرف آب است، گرفتار آمده، اثری است که در همین حد از مجاهدت و سینماورزی‌اش هم قابل ستایش است. این‌که در این شوره‌زار کسی پیدا شود و از بهشت و رهایی و رستگاری بگوید و بسراید.

​ترنج​، داستان استادی مینیاتوریست به نام بیوک بهاری است که برای شرکت در مراسم نکوداشتش به فرانسه می رود و در بازگشت احساس می‌کند ​ روح از بدنش جدا شده است. این احساس، زندگی او را متحول کرده و فکر این‌که مرگ بیشتر از هر زمانی به او نزدیک شده، لحظه‌ای رهایش نمی‌کند.

​ترنج​ بیش از آن‌که یک فیلم قصه‌محور و مبتنی بر فیلمنامه باشد یک اثر شاعرانه و تصویرمحور بر مبنای یک ایده است. آنچه برای کارگردان مهم بوده و تلاشش را برای به منصه ظهور رساندن آن در پی داشته این است که بتواند یک مابه‌ازای تصویری و روایی برای حرفی که می‌خواسته بزند پیدا کند و در این میان، آنچه به حاشیه رفته قصه بوده است و آنچه کمتر وجود خارجی پیدا کرده فیلمنامه.

فیلم یک روایت معناگرایانه است از یک موقعیت آیینی‌ـ‌ هنری. تصویرگری نقش عشق در قاب مینیاتور ایرانی و بازتاب روح و روحیه عارفانه یک هنرمند تصویرگر در موقعیتی تلنگروار. این تمام آن چیزی است که در ​ترنج​ می‌بینیم به‌علاوه عبور از برزخی که برای این مرد هنرمند پدید می‌آید و این برزخ، خود به یکی از هسته‌های اصلی فیلم تبدیل می‌شود. ارزش اصلی ​ترنج​ هم در واقع، نه در نوع فیلمنامه و اجرای فیلمنامه‌اش در یک روایت سینمایی، بلکه در همین ایده بکر و خجسته و جذابی است که تدارک دیده. حال این‌که این ایده تا چه حد به سینما تبدیل شده و توانسته هویت سینماورزانه قابل قبول و نزدیک به استانداردی پیدا کند بحث دیگری است.

در ​ترنج​ دست حق از آستین هنر بیرون می‌آید و نفس هنرمند، مرشدی می‌شود برای او تا از کنگره عرش صلایش زند. نقاش دل به یار و پا به کار می‌نهد و زیر این رواق مقرنس، به مدد دل دیوانه خویش، نقش عشق می‌زند. فیلم، حرکتی مومنانه و نجیب است در خلق تصویری حقیقی و دلنشین از عبور انسان از مرز برزخ و رسیدن به آرامش و طمانینه و زیبایی خلق چنین هویتی آن هم در قالب هنر و سیمای مینیاتور ظریف و دل و دیده‌نواِ ایرانی.

میثم رشیدی مهرآبادی ‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها