گاهی در اوج ترافیک و آلودگی هوا، دود اسفند داخل حلقمان کنند و گاهی در میان مشغلههای خاکستری ذهنمان برگههای فالشان را توی چشممان فرو کنند و گاهی هم در اوج یک خستگی و درگیری کار روزانه جلوی راهمان سبز میشوند و... آن وقت است که باید بادیدنشان بگوییم «گل بود به سبزه نیز آراسته شد.»! آن هم مربوط به روزهایی است که حوصله خودت را هم نداری و دلت میخواهد کرکره زندگی را برای چند ساعت پایین بکشی و زیرش بنویسی: تا اطلاع ثانوی تعطیل!
اما کودک سمج، کاری به اعصاب و روان آشفتهات ندارد و تا یک شاخه گل از او نخری ول کن معامله نیست.
او عادت کرده به اخم و تشر اطرافیان؛ پس، از اخمهایت نمیترسد و رهایت نمیکند. گل را به زور از شیشه ماشینت به داخل پرتاب میکند و حالا تو میمانی و یک دنیا فکر آشفته که این گل را برای چه کسی بخرم آخر؟!
برای زندگی که با من سرناسازگاری دارد یا برای آنهایی که هر روز با اعصابم بازی میکنند و مرا به مرز جنون میرسانند؟ شاید هم بد نباشد برای خودم گل بخرم و به خودم تبریک بگویم که با این همه ناملایمات زندگی، هنوز زنده هستم و تحمل میکنم!
چراغ قرمز هم انگار قصد سبز شدن ندارد و آنقدر ثانیهها طولانی میگذرد که چشمان براق پسرک گل فروش در بین تیرگیهای صورتش چنان میدرخشد که انگار هزار روزنه امید در آن فروزان است.
از زندان غمهایت که بیرون بیایی، میبینی که اینجا توی این چشمهای براق چراغی روشن است. خیلی هم تکراری نیست این کودک. این چشم ها این برق نگاه، این سماجت و این التماس اگرچه در ظاهر تکراری است اما... خوب که دقت میکنی، فقط مختص خود اوست. مختص همین کودک گل فروش که حضورش را حتی چند دقیقه هم نمیتوانی کنار اتوموبیلت تحمل کنی. اما این یک واقعیت انکار ناپذیر است. او یک انسان است بخشی از جامعه توست و حتی اگر از دیدارش خوشحال نشوی، او را خواهی دید و با وجود تکراری بودن نامش بازهم نام کودک خیابانی را خواهی شنید، چرا که هنوز خیابان خانه اوست و هنوز کار، سنجاق شده به روزهای کودکیاش. حتما خیلی خوشایند نیست، این روزها که سرما بیداد میکند، کودکی را ببینی که با دمپایی پلاستیکی و لباسی نازک التماست میکند که برای گشایش آرزوهایت فالی از او بخری!
به فالش اعتقاد داشته باشی یا نه، برایش مهم نیست. حتی برایش مهم نیست که فالت نیک است یا نه. چه فرقی برای او دارد که گشایش آرزوهای تو در یک ورق کاغذ است یا نه! برای او مهم این است که با پولی که تو بابت فالهایش میدهی، گشایش اتفاق بیفتد، شاید در یکی از هزاران گرهای که فقر به خوشبختیهای کودکیاش زده! آیا گرههای او با دست تو باز خواهد شد؟ اگر از او فال بخریم از فردا او را در خیابان نخواهیم دید؟ به راستی کدام دست گره از روزهای تیره کودکی او خواهد گشود؟اگر کودک مینامندش پس چرا کار میکند و اگر کار میکند چرا به او کودک میگویند؟
تا کی باید کلمه «کودکان کار» را بشنویم و آنقدر این کلمه برایمان آزاردهنده باشد که حتی دلمان نخواهد به آن فکر کنیم. تا کی از کنارشان بگذریم و سرعتمان را زیاد کنیم تا به گردمان هم نرسد؟ مساله اینجاست که حتی اگر از کنارشان هم بگذریم، آنها همانجا سر چهار راه بیتفاوتی ما باقی میمانند.
کودکان خیابانی چه کسانی هستند؟
سروکله این کودکان از کجا پیدا شد و از چه زمانی نام کودک خیابانی یا کودک کار به گوشمان خورد، خیلی مهم نیست. مهم این است که به چه کسانی کودکان کار میگوییم. ظاهرشان را که ببینیم، به هر کودک ژولیدهای که وقت و بیوقت در خیابان ایستاده و اسفند دود میکند و فال میفروشد یا آدامس، جوراب و گل، میگوییم کودک کار! اما براساس آییننامه اجرایی ساماندهی کودکان خیابانی مصوب هیات وزیران، کودک خیابانی به فرد کمتر از 18 سال که به صورت محدود یا نامحدود در خیابان به سر میبرد اطلاق میشود. این در حالی است که مجلس شورای اسلامی در سال 1372 حداقل سن کودکان شاغل را از 12 به 15 سال افزایش داد. به این ترتیب افراد زیر 18 سال که در خیابان مشغول کار هستند، کودک تلقی میشوند.
اما این کودکان را در محیط کار، کودک تلقی نمیکنند و کارهای سنگین به آنها محول میکنند که اغلب آنها از توان یک کودک خارج است. با این وجود همانقدر که توانش محدود است و قوای بدنیش اندک، زورش هم نمیرسد که حق خود را از دنیای آدم بزرگها بخواهد. کودک کار، کودک مظلوم جامعه من است. به راستی تعداد این کودکان چقدر است و چند کودک کار در سرزمین من زندگی میکنند؟ واقعیت این است که بیشاز 30 درصد جمعیت ایران را کودکان و نوجوانان زیر 15 سال تشکیل میدهند، جمعیتی که بخش بزرگی از آنها زیر خط فقر زندگی میکنند. یکی از پیامدهای وضع نابسامان اقتصادی به ویژه در میان حاشیهنشینان شهرهای بزرگ، گریزان شدن کودک از خانه، کار در شرایط سخت و زندگی در خیابانهاست. اما همانطور که از فقیران جامعه آمار روشنی در دست نیست از تعداد کودکان خیابانی نیز آمار دقیقی وجود ندارد. تعداد این قربانیان فقر چگونه میتواند مشخص باشد در حالی که هر روز بر تعداد آنها افزوده میشود و از سوی دیگر اکثر این کودکان فاقد شناسنامه هستند. پژوهش صورت گرفته روی نمونهای از کودکان خیابانی نشان میدهد که 21 درصد این کودکان مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند. در این میان 55 درصد سوءاستفادهکنندگان غریبه و بقیه از دوستان، نزدیکان یا حتی افراد فامیل بودهاند.
پژوهشها حاکی از آن است که 48 درصد پسران و 87 درصد دختران کار افسردگی دارند. میزان این افسردگی متناسب با وضعیت خانوادگی اعم از سابقه زندان پدر، بیکاری پدر و میزان درآمد خانوادگی آنها متغیر است. از سوی دیگر رعایت نشدن بهداشت عمومی در این کودکان بسیار شایع است و اغلب آنها در معرض ابتلا به بیماریهای عفونی و همچنین سوءتغذیه هستند.
قربانیان خاموش
خیابان شلوغ است و مثل همیشه پر از صدای بوق و ماشین! چشمهای منتظر او برعکس رانندگان عجول، چراغ قرمز را میجوید. ثانیههای قرمز این لحظه برای او طلایی هستند چرا که طولانی تر شدن این لحظهها شانس فروش بیشتر را به او میدهد. موهایش از زیر روسری گلدار و کثیفی که به سر دارد بیرون آمده و لباس گشادی که به تن دارد باعث شده که هنگام راه رفتن نیمی از آن بر روی زمین بکشد. اینبار اما چراغ که قرمز میشود، ماشینهای شیک با افراد ادکلنزده مخاطبش نیستند تا دسته گلهای باقیماندهاش را به آنها بفروشد؛ این بار روی یک موتورسیکلت دو پسر جوان صدایش میکنند. دخترک دوان دوان به سویشان میرود و دسته گلها را به سمتشان میگیرد. اما یکی از پسرها روسریاش را میکشد و آن دیگری بلند بلند میخندد. دخترک برای اینکه بتواند یک دسته گل به آنها بفروشد حاضر میشود، نقش سرگرمی کوچک پسرها را بازی کند. شوخیهای زنندهای با او میکنند و کودک سادهدل سوالهای با قصد و نیت آنها را کودکانه پاسخ میدهد و با هر پاسخ او، صدای خنده پسرها فضای خیابان شلوغ را پر میکند.
چراغ سبز میشود و ماشینها حرکت میکنند. نمیدانم موتورسوارها هنوز در چهارراه ماندهاند یا بازیچه کوچک خود را رها کرده و رفتهاند. اما این را میدانم که دخترک 8-7 ساله که آیندهاش پشت چند شاخه گل پنهان شده و آنقدر این آینده واضح است که هیچکس به زیبایی گلهایی که در دست دارد توجه نمیکند و هر رهگذری خوب میداند که زیبایی این گلها، آینده زیبای این دخترک را تضمین نخواهد کرد و کودک 8-7 سالهای که در این سن با افرادی اینچنین سر و کله میزند معلوم نیست چند سال بعد چه سرنوشتی در انتظارش خواهد بود؟
سرنوشت حک شده در خیابان
کودکان خیابانی بهترین سالهای عمر خود را در خیابان میگذرانند؛ آنها درست زمانی که قرار است فریاد شادیشان در کوچهها بپیچد، درست زمانی که قرار است هیاهوی کودکانه سر دهند و دست نوازش پدر و مادر را احساس کنند، سردی تلخیهای زندگی به سراغشان میآید و در همین حاشیه خیابانها در میان تبعیضها، فریادها، تحقیرها، حرمتشکنیها، کدورتها و بیمهریها رشد میکنند و بعد کینهای نسبت به جامعه در درون خود پرورش میدهند و این کینه در آینده به معضلات بزرگتری در سطح اجتماع بدل میشود.
امروز هزاران هزار کودک روز و شب خود را در خیابانها سپری میکنند و هر روز به جای حل شدن این مشکلات و کاهش کودکان فقر و خیابان بر تعداد این بچهها افزوده میشود. فآنها قدرت نگهداری خود را در مقابل حوادث موجود ندارند، در برابر سرما از بین میروند یا اسیر باندهای قاچاق میشوند و بعد آهسته آهسته به فراموشی میروند. کودکان خیابانی فقط مختص کشور ما نیستند بلکه این معضل یک مسئله جهانی است که به همه ما مربوط میشود.
برابر با برآورد سازمان جهانی دفاع از حقوق بشر، حدود 100 میلیون کودک در سراسر جهان در خیابان، کار و زندگی میکنند. آنها برای زنده ماندن به کارهای گوناگون از جمله گدایی، فروشندگی، بزهکاری و تنفروشی مشغولند. عدهای از آنها با خانوادههایشان ارتباط دارند و عده دیگر یا از خانه فرار کردهاند و یا خانواده به دلیل مشکلات مالی آنها را رها کرده است. این کودکان در پارکها، خرابهها یا زیر پلها میخوابند. تعداد زیادی از آنها به موادمخدر معتادند و گاهی از موادی استفاده میکنند که به آنها آسیبهای مغزی ماندگار وارد میکند.
برابر کنوانسیون جهانی حقوق کودک، تمام کشورهای امضاکننده این کنوانسیون وظیفه دارند سلامت فیزیکی و روانی، اخلاقی و اجتماعی کودکان را تضمین کنند. متاسفانه در بیشتر کشورهای توسعهنیافته با وجود پذیرش کنوانسیون حقوق کودک، دولتها در عمل از انجام وظیفه خود شانه خالی میکنند. در بیشتر کشورهای توسعهنیافته نزدیک به نیمی از جمعیت را افراد زیر 18 سال تشکیل میدهند و به دلیل رشد اختلاف طبقاتی و رشد ناموزون اجتماعی، خانوادههای تهیدست به تدریج به کناره شهرها رانده میشوند. از آنجایی که تعداد فرزندان خانوادههای تهیدست معمولا زیاد است و خانواده آنها توان پاسخگویی به نیازهای آموزشی و بهداشتی فرزندان را ندارند، این کودکان برای تامین نیازهای خود و خانواده از حاشیه شهرها به سوی شهرها سرازیر میشوند و زندگی نوین خود را در خیابان آغاز میکنند که آغازی است بر ماندگاری آنها در خیابان.
>> مردمسالاری/ مرجان حاجی حسنی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد