شاید بسیاری از ما خیالپردازی را با در نظر گرفتن و ترسیم صحنه‌های اعجاب‌انگیز و غیرمنطبق با واقعیت مترادف بدانیم. همان طور که در تعریف و دسته‌بندی گروهی از فیلم‌های سینمایی واژه تخیلی اتخاذ شده است و مضمون این نوع آثار را به سمت اموری غیرقابل باور، غالبا مربوط به دوره‌ای دیگر (گذشته یا آینده) یا مبتنی بر فرضیه‌ای غیرقابل تصور سوق می دهد. این اتفاق اگرچه به انسجام فکری در شناسایی بافت کلی یک اثر کمک می‌کند، اما آسیب جدی آن تعریف غیردقیق و به تبع آن محتوایی نامنطبق با نامگذاری آن است.
کد خبر: ۶۰۵۷۶۸

ممکن است بارها هنگام مشاهده یک فیلم سینمایی یا تلویزیونی به صندلی خود تکیه داده باشید و از خود بپرسید اگر من به جای این شخصیت بودم، زندگی لحظه به لحظه و روزانه‌ام چگونه بود؟ چه وضعی داشتم؟ همچنین می توانید در ادامه بپرسید شخصیت‌های برساخته ذهن شما چگونه خرید می‌کنند، چه روابطی با یکدیگر دارند، چگونه به امور روزمره زندگی‌شان رسیدگی می کنند و سوالاتی از این دست که اولین درگیری‌های ذهنی مخاطب را با قصه اصلی داستان سبب می‌شود.

همه این پرسش‌ها و پاسخ های خودجوش شامل صحنه‌هایی می شود که شاید هرگز به یک داستان راه پیدا نکند اما شما را به دنیایی که در ذهن خود ساخته‌اید هدایت می کند. تا جایی که واقعا احساس می‌کنید آنها را دیده‌اید. در حالی که حافظه و خاطره، زندگی گذشته را تمامی به ما تحویل می دهد، تخیل تکه پاره‌ها و بخش هایی از رویاها و تجربه‌هایی را که در ظاهر به هم ربطی ندارند در یک مجموعه جمع کرده و پس از یافتن نقاط اشتراک و پیوندشان اجزا را در یک کل واحد ترکیب می کند. نوشتن این صحنه‌ها و پیاده ساختن فضای ذهنی بر روی کاغذ نخستین گام مهم در فیلمنامه‌نویسی محسوب می‌شود. در واقع داشتن تخیلی سازنده و کارآمد به منزله تحقیق و پژوهش است.

بحران نویسندگی هم درست از همین بی‌توجهی به اتفاقات پیرامونی ناشی می شود. ماه‌ها و سال‌ها می‌گذرد و هیچ خطی نگاشته نمی‌شود. هیچ تخیلی از فضای ذهنی به کاغذ منتقل نشده و همین طور هیچ قصه‌ای سرنوشتش معلوم نمی‌شود. تحقیق در خاطرات، تخیل و واقعیات غالبا به پدیده‌ای منجر می‌شود که نویسندگان دوست دارند آن را با عباراتی پررمز و راز توصیف کنند. شخصیت‌ها ناگهان جان می‌گیرند و به اختیار خود انتخاب‌هایی می کنند که به یک رشته نقاط عطف منتهی می‌شود و با چنان شتابی دستخوش تغییر و تحول می‌شوند که نویسنده خود بسختی می‌تواند پا به پایشان حرکت و پیشروی کند.

گرچه تحقیق، مواد و مصالح را فراهم می‌آورد، اما به هیچ وجه نباید جایگزین خلاقیت و ابتکار شود. به عبارت دیگر تحقیقات جغرافیایی، روان‌شناختی، فیزیکی، سیاسی و تاریخی درباره موقعیت‌ها و شخصیت‌ها اهمیت بنیادی دارد؛ اما اگر به خلق حوادث داستان منجر نشود در داستانپردازی بی‌فایده خواهد بود.

روجا ساسان

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها