زندان، آخر و عاقبت فرار از خانه

پدر و مادرم به من محبت نمی‌کردند

همان اول به آخر اعتیاد رسیدم

داستان زنی که کتک‌های پدر از او دختر فراری ساخت

شهرزاد زنی 29 ساله است که خود را در تیپ و رفتار مردانه غرق کرده است؛ چنانکه اگر او را در خارج زندان ببینید، نمی‌توانید حدس بزنید، زن است نه یک مرد جوان شرور! دست‌هایش پر از جای زخم است و البته اعتیاد به حشیش بدنش را هم فرسوده کرده است. کنارش که می‌نشینی بوی شدید سیگار می‌دهد.
کد خبر: ۵۹۸۷۱۱
داستان زنی که کتک‌های پدر از او دختر فراری ساخت

برای چه به این زندان آمده‌ای؟
به جرم همراه داشتن مواد مخدر.

ازدواج کرده‌ای؟
بله. در 19 سالگی ازدواج کردم.

چند خواهر و برادر داری؟
خواهر ندارم. اما سه برادر کوچک‌تر از خودم دارم.

چند وقت است سیگار می‌کشی؟
10 سال است که سیگار می‌کشم. البته اول یکی دو نخ در روز بود اما از 17 سالگی کاملاً سیگاری شدم. علتش هم مشکلات خانوادگی بود. پدرم مرا کتک می‌زد. در 18 سالگی نوه عموی مادرم که محمدرضا نام داشت به خواستگاری آمد. محمدرضا تنها پسر خانواده بود و هشت خواهر داشت. صیغه محرمیت خواندیم اما هیچ وقت مهرش به دلم ننشست. پدرم هم که از ابتدا مخالف ازدواج من و محمدرضا بود، حتی اجازه نمی‌داد ما با هم حرف بزنیم. وقتی از دست کتک‌های پدرم به ستوه آمدم، از خانه فرار کردم و هفت روز در خانه دوستم ماندم. بعد از برگشتنم آن قدر از پدرم کتک خوردم که همان شب با سر و صورت و تن زخمی و کبود دوباره از خانه فرار کردم.

وقتی فرار کردی کجا رفتی؟
به خانه دوستم محبوبه رفتم. او با مادر خلافکارش زندگی می‌کرد. زن خوبی بود اما تریاک و حشیش می‌فروخت و خودش هم معتاد بود. پنج ماه با آنان زندگی کردم. بعد به پیشنهاد همان دوستم، به تهران آمدم. او نشانی زنی را داده بود که برایش مواد می‌برد. در گروه آن زن، چند نفر دختر و پسر بودند که به من کیف‌قاپی یاد دادند، یک بار پشت موتور سوار شده بودم و می‌خواستم کیف‌قاپی کنم که صاحبش مقاومت کرد و من از روی موتور افتادم و دست و پایم شکست. بعد از باز کردن گچ دست و پایم در یک سرقت دیگر دستگیر شدم و به جرم کیف قاپی 6 ماه در بازداشتگاه ماندم.

معتاد هم شدی؟
بله، وقتی به خانه محبوبه رفتم، همان جا به هروئین معتاد شدم و از همان اول به آخر اعتیاد رسیدم.

بعد از آزادی کجا می‌رفتی؟
به کمک بچه‌ها، یک خانه با دو اتاق اجاره کردم و باز هم با آنان سراغ کیف‌قاپی و مواد می‌رفتیم.

از نامزدت خبری نداشتی؟
نه، بعداً شنیدم که به دلیل نداشتن کارت پایان خدمت، به صورت غیرقانونی به ترکیه رفته است تا از آنجا به یونان برود. خانواده‌اش این موضوع را به گردن من انداخته بودند. دیگر از او خبری ندارم و نمی‌دانم کجاست.

دیگر ازدواج نکردی؟
چرا؛با مسعود که در بازار آهن کار می‌کرد، ازدواج کردم. آشنایی‌ام با او از آنجا شروع شد که یک روز با دوستم آناهیتا به سولقان رفتم؛ همان روز با مسعود آشنا شدم و یک هفته بعد از من خواستگاری کرد اما من هرگز مایل به ازدواج نبودم. با اصرار او صیغه عقد خواندیم و بدون اطلاع خانواده‌اش زندگی‌مان را شروع کردیم.

اعتیاد را ترک کرده بودی؟
هروئین نمی‌کشیدم؛ اما به حشیش روی آورده بودم. وضع ریه‌ام خیلی بد شده بود و این موضوع باعث نارسایی قلبی بچه‌ام شد که متأسفانه به همین دلیل دو ماه بعد از تولد فوت کرد. دکتر گفت آن قدر در دوران بارداری مواد و سیگار کشیده‌ای که دریچه قلب بچه تنگ شده بود.

بعد از ازدواج سرقت و کیف‌قاپی را کنار گذاشته بودی؟
بله؛ می‌خواستم واقعاً آدم شوم و به همین دلیل هم رفت و آمد زیادی با دوستانم نداشتم، اما اتفاقاتی افتاد که باعث شد دوباره دست به کیف‌قاپی بزنم. پدر شوهرم بعد از فوت بچه، به تهران آمد و به مسعود گفت دیگر هیچ بهانه‌ای برای ادامه زندگی با این زن نداری. تو به تهران آمده بودی که روی پای خودت بایستی، نه آنکه با یک زن بی‌اصل و نسب ازدواج کنی. مسعود تنها پسر خانواده بود. می‌توانست در یزد زندگی مرفهی داشته باشد و با یک دختر به قول پدرش بااصل و نسب ازدواج کند. همان روز اصرار کردم، طلاقم دهد. بعد هم با حکم دادگاه در محضر، طلاق توافقی گرفتیم و من دوباره به خانه دوستان خلافکارم برگشتم.(روزنامه حمایت)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۴
مهدی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۵۰ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۸
۰
۱
دردآور وناراحت كننده
عباس
Netherlands
۰۱:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۶/۲۹
۰
۰
باید در ایران مثل بیشتر كشورهای پیشرفته , یك سازمان قوی برای حمایت از زنان و كودكان بوجود آید , متاسفانه سازمان بهزیستی كشور از لحاظ مدیریت ضعیف است , اگر یك سازمان قوی برای حمایت از زنان و كودكان بی سرپرست و كسانیكه مورد ظلم قرار میگیرند بوجود آید هیچگاه چنین معضلات اجتماعی بوجود نمیاد .
پرستو
Iran, Islamic Republic of
۰۸:۱۵ - ۱۳۹۳/۰۴/۲۰
۰
۱
چقدر انسان ازخوندن این مطالب ناراحت میشه امیدوارم
روزی برس كه خانواده ها اونقدر به بچه هاشون
عشق بورزن و باهاشون دوست و رفیق باشن
و همدرد اونا باشن كه این مسایل رو دیگه نداشته باشیم
علی
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۶/۱۷
۰
۰
آره واقعا بعضی از پدرها زندگی رو برا خانواده جهنم می كنند
ولی خوب بعضی اوقات مقصر پدر یابزرگ خانواده نیست بلكه اون بچه ها هستند كه به نصیحت های خیرخواهانه گوش نمی دن و اینجوری می شه
كسانی هستند كه فكر می كنند از این زندان آزاد می شن ولی هیچ مثل خونه خود آدم نمی شه حتی اگر جهنم باشه چون اگه این جا زجر بكشی و صبر كنی حداقل آخرتی برا خودت داری بله قبول دارم خیلی سخته
ولی با فرار كردن نه دنیا برا خودت میذاری و نه هم آخرت ان شاء الله خدا هممون رو عاقبت بخیر كنه
آمین یا رب العالمین

نیازمندی ها