چطور شد مصرف را شروع کردی؟
هیچ اتفاق خاصی نیفتاد فقط کنجکاوی. اولین بار هجده سالم بود. نه مشکل خانوادگی داشتم، نه مشکل مالی و نه مشکل تحصیلی. همه چیز رو به راه و عشقم هم فقط درس و دانشگاه بود و در تب و تاب کنکور بودم. فقط و فقط به خاطر کنجکاوی سراغ مواد رفتم.
دفعه اول کنجکاوی بود. دفعههای بعد چی؟
بذر اعتیاد کاشته میشود. کنجکاوی برایم این سوال را پیش آورده بود که اعتیاد چیست و چرا با اینکه میگویند اعتیاد تباهی و ویرانی است، خیلیها سراغش میروند.
علاوه بر آن، سریال آتقی را هم در تلویزیون دیده بودم و پیش خودم میگفتم وقتی طرف آنقدر بدبختی، سختی و خماری را تحمل میکند تا به قول معروف (که اصطلاح مرسوم و غلط است) ترک کند، چرا دوباره سر خانه اول برمیگردد. دوست داشتم خودم تجربه کنم. از بچگی آدم کنجکاوی بودم. خیلی از کنجکاویها به دردم خورد و رشد کردم و بعضی کنجکاویها مثل این یکی برایم خیلی گران تمام شد و تاوان سنگینی دادم.
این کنجکاوی باعث شد با اولین مصرف، بذر اعتیاد را بکارم. مصرف بعدی من چند ماه بعد بود. بعد از سری اول به خیال خودم گفتم همه چیز تمام شد و اصلا این کاره نیستم. ولی به خودم آمدم و دیدم بذر را کاشتهام و بعد از آن هر چند بار که مصرف کردم آن بذر را آب دادهام. این بذر محال است سبز نشود بالاخره یک روز علف هرزش سبز میشود.
چندبار مواد را کنار گذاشتی و دوباره سراغ آن رفتی؟
خیلی، نمیدانم. تا سال 83 و 84 هر روش مرسومی را که در جامعه بود استفاده کردم. فقط خون عوض نکردم. ترکهای سه روزه و بقیه شیوهها را که تازه به ایران آمده بود تجربه کردم. خودم واقعا خسته شده بودم و دنبال راه درمان میگشتم.
جدیدترین روش آن موقع یو. آر. او. دی بود. رفتم پیش یک دکتر متخصص که تا چند وقت پیش هم در ایران بسیار سرشناس بود. هر کاری که گفت کردم و چند صباحی مواد نزدم؛ اما یک گونی قرص خرج راهم بود. بالاخره پیش دکتر رفتم و گفتم روبه راه نیستم. او جواب داد: بیغیرتی، یک جو اراده میخواهد. شما باید بروید بمیرید. دلم میخواست زمین و زمان را روی سر آن دکتر خراب کنم.
چه شد تصمیم به درمان گرفتی؟
در ان. جی. او دیگری ترک کرده بودم و به قول معروف یکی دو سال هم ترک داشتم البته من خودم روی واژه ترک مشکل دارم، ولی الان دارم اصطلاح مرسوم و غلط جامعه را میگویم. به آن ان. جی. او رفتم ولی باز هم جفت و جور نبودم. مواد نمیزدم ولی از درون به هم ریخته بودم. دقیقا مثل توپی بودم که به زور مرا زیر آب نگه داشته بودند. بعد از یکی دو سال با دیدن یک دوست قدیمی پا بساطی روز از نو روزی از نو و به این نتیجه رسیدم آن سیستم هم جواب نمیدهد. بعد از آن خیلی دنبال راه درست درمان گشتم تا اینکه اتفاقی در تلویزیون یک مستند به اسم «شکرتلخ» دیدم که در مورد درمان بود. به دلم نشست و دیدم بچههایی که در فیلم حرف میزنند از جنس خودم هستند و اصلا درد من را میگویند فقط سیاهنمایی و غلو نمیکنند.
آقای صداقت و آقای جلالی و عزیزان دیگر بودند که الان هم اینجا درخدمتشون هستم. خلاصه برنامه به دلم نشست و اسم کنگره 60 در ذهنم حک شد و خیلی دنبالش گشتم تا اینکه فیلمی با بازی آناهیتا همتی و ابوالفضل پورعرب به اسم «مسافر» پخش شد. بعد از آن بود که آنقدر پیگیر شدم تا کنگره را پیدا کردم.
قبل از آن من روشهای مختلفی را که علمیترینش ماتریکس و ابتداییترینش ترک یکدفعهای است تجربه کرده بودم و میدانستم سنخیتی با مصرفکننده ندارد. آدم مصرفکننده بیمار است. این موضوع مهمی است که باید در ذهن همه جا بیفتد. این اول باید برای خود شخص جا بیفتد و بعد برای جامعه. فرد مصرفکننده بیمار است و بیماری را هم ترک نمیکند بلکه به درمان آن میپردازد.
خلاصه دیدم کاهش تدریجی مواد در دستور کار است. در طول مدت درمان به مرور موادم را کم کردم. بیوشیمی بدنم که خراب شده بود بازسازی شد و الان هم از آن تاریخ بیش از شش سال میگذرد و وسوسهای نداشتهام.
وقتی خانوادهات موضوع اعتیاد را فهمیدند چه واکنشی نشان دادند؟
مثل هر مصرفکننده دیگر تا وقتی مصرف میکردم خودم را مصرفکننده نمیدانستم. فکر میکردم مصرفکننده، آدم کارتن خواب و ژولیده است. نمیدانستم اعتیاد، دکتر و بیسواد و زن ومرد ندارد و سن، جنسیت، مدرک، پول و ملیت نمیشناسد. روی این حساب فکر میکردم اعضای خانواده خبر ندارند.
وقتی برای درمان اقدام کردم فهمیدم خانوادهام میدانستند. شاید یا میترسیدند یا حیا میکردند و به رویم نمیآوردند. ولی وقتی فهمیدند برای درمان اقدام کردهام حمایتم کردند چه مالی، چه معنوی و چه فکری. خدا را شکر توانستم در این کار جلوی خانوادهام سر بلند باشم.
بدترین خاطرهای که از دوران مصرف داری چیست؟
مصرف، خاطره خوش ندارد. فقط روزهای اول در باغ سبز است. یک نوجوان خیلی اتفاقی و بدون هیچ منظوری با مواد آشنا میشود، خیلی لذت میدهد، بدن ما سیستمی دارد به نام ضددرد، مواد بیرونی که مصرف میشود مزید بر آن میشود و این حس سر خوشی میدهد. مثل حسی که اوایل به من دست داده بود.
من کسی را که مواد مصرف نمیکرد دیوانه فرض میکردم و میپرسیدم کجایش بدبختی است. من دارم حال میکنم، اما خبر نداشتم مواد باعث میشود سیستم بیوشیمی بدن که به آن سیستم ایکس میگوییم، مختل شود. این مختل کردن تا جایی ادامه پیدا میکند که سیستم درونی از کار میافتد و به سیستم بیرونی وابسته میشود. آن موقع است که اصطلاحا میگویند طرف عملی شده یا خماری پس میدهد . آن موقع است فرد مصرفکننده برای لذت مواد مصرف نمیکند و مواد میزند که به حالت عادی برگردد.
خیلیها فکر میکنند مواد، عیش و تفریح است اما وقتی به اینجا رسید تفریح نیست. همهاش نکبت و بدبختی است. مثلا یک چراغ را در روز روشن کنید به چشم نمیآید؛ اما اگر همان لامپ را در این اتاق روشن کنید، آنجا را روشن میکند. آیا کسی میتواند بگوید آن لامپ نور کاذب دارد؟ نور دارد اما در برابر نور خورشید به چشم نمیآید. مواد هم واقعا لذت دارد اما با لذت عشق و زندگی و رهایی و محبت و... قابل مقایسه نیست.
مهمترین کاری که مواد با من کرد این بود که مرا به آخر خط رساند و شخصیتم را گرفت. هر فردی با شخصیتش تعریف میشود و وقتی شخصیتی ندارد اصلا ماهیتی ندارد. پس اصلا خاطره خوبی از دوران مصرف وجود ندارد که بگویم آن یکی خاطره بد است. همه خاطرات بد است. ترور شخصیت و توهین و تحقیر است. شخص مصرفکننده مثل عقابی است که بال و پرش را چیدهاند. عقاب جایش در قفس نیست. عقاب باید
پرواز کند.
تحصیلاتت چقدر است؟
من در زمان اعتیادم چون خیلی باورهای غلط و غرور داشتم در رشتههای مهندسی مکانیک و مهندسی کامپیوتر تهران قبول شدم اما ثبت نام نکردم و با دیپلم ردی به خدمت سربازی رفتم و اگر قبل از آن تفریحی مصرف میکردم، در آنجا به مصرفکننده حرفهای تبدیل شدم ولی بعد که درمان شدم کارم را ادامه دادم و موفقیت کاری خوبی دارم. ازدواج کردهام و صاحب یک فرزند هستم. الان در رشته آی. تی (فناوری اطلاعات) تحصیل میکنم و دانشجو هستم.
از آخر خط گفتی. آخر خط تو کجا بود؟
آخر خط هر کسی فرق میکند و مصرفکننده باید به آخر خط برسد تا دنبال درمان برود. یکی آخر خطش این است که همسرش، پدرش یا مادرش در جیبش مواد پیدا میکند اما یکی کنار جوی آب چرت میزند و تا در جوی نیفتد، به آخر خط نمیرسد.
مهم این است که فرد از لذت مواد اشباع شود و دنبال چیز بیشتری باشد. باید ترک لذت بکند تا لذت دیگری را تجربه کند. یعنی باید از لذت مواد بگذرد. نمیشود من دنبال لذت رهایی باشم و مواد هم بزنم. اصلا امکان ندارد. ترک لذت، خود لذتی دیگر بود.
در خانواده ما نه کسی سیگار میکشید و نه کسی مصرفکننده بود. من خیلی محافظهکارانه مصرف میکردم. وقتی به خودم آمدم دیدم جایگاه خانوادگی و شخصیتی ندارم. به همین دلیل برای درمان اقدام کردم؛ چون فهمیدم مواد دردی از من دوا نمیکند. اما خیلی از دوستان من هستند که هنوز هم به ته خط نرسیدهاند.
توصیهات به آنها که مصرفکننده هستند یا تازه شروع کردهاند چیست؟
کسی که با مواد لذت میبرد. باید لذتش را ببرد، چون توصیهای قبول نمیکند، پس توصیهای به آنها ندارم. خودم هم این دوران را داشتهام. جملات کلیشهای هم بلد نیستم و میگویم آنقدر مواد بزن تا جانت درآید. باید به ته خط برسی تا برای درمان اقدام کنی. البته کسی هم که شروع نکرده از حرفهای من برداشت بد نکند که میتواند برود مصرف کند و بگوید بعد درمان میشوم. مثل این میماند که بگوییم سرطان درمان دارد و برویم کاری کنیم تا سرطان بگیریم. به آنها میگویم دوست عزیز خیلیها هم بودهاند که به مرحله درمان نرسیده و اوردوز کردهاند و الان در بهشت زهرا هستند. پس دقت کن چه راهی را انتخاب کردهای.
شاهد حلاجنیشابوری
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد