صفت پاورقینویسی، حکایت از ماجرایی تاریخی دارد که میتواند ما را به نقطه آغاز این بحث رهنمون کند، یعنی زمانی که ادبیات عامهپسند در دل پاورقیهای مطبوعاتی در ایران متولد و اندک زمانی بعد بهعنوان پارامتری تعیینکننده برای جذب مخاطب شاخته شد.
در غیاب تلویزیون و با وجود سینما که اولی هنوز در همه خانهها یافت نمیشد و دومی را هم حتما باید در سینما تماشا میکردند، زمینه برای رشد و گسترش سریع مطبوعات بهعنوان رسانهای سرگرمیساز، بسیار مساعد بود.
این درست که خواندن رمان در قالب کتاب نیز میتوانست سرگرمکننده باشد، اما خرید کتاب فی نفسه در آن روزگار چندان همهگیر نبود، از سوی دیگر انتشار داستان در قالب پاورقی و منتظر نگه داشتن مخاطب برای دنبال کردن ماجرا در شماره بعد، عطشی را برای مخاطب پدید میآورد که در کنار دیگر مطالب جذاب مجله، دستکم برای دنبال کردن داستان هم که شده، شماره بعدی این مجلات را خریداری کند.
با این اوصاف، آنچه امروز مشخصا بهعنوان ادبیات عامهپسند و دنباله جریان پاورقینویسی عنوان میشود، اواسط دهه 20 شمسی ظهور و بروزی اینگونه پیداکرده و اوج گرفت.
در این ایام نشریاتی منتشر شدند که با رویکردی حرفهایتر به مقوله روزنامهنگاری میپرداختند و گردانندگان آنها از مجله نه فقط بهعنوان ابزاری برای انتقال پیامهای سیاسی یا اجتماعی که بهعنوان زمینهای برای کسب درآمد اقتصادی نیز مینگریستند. بنابراین از پاورقینویسان بهعنوان کسانی که آثاری پرمخاطب مینوشتند، بهره بسیار بردند.
در اعتلای پاورقینویسی بهعنوان یکی از مهمترین ارکان جذب مخاطب برای مطبوعات، دو چهره بیش از دیگران نقش داشتند؛ یکی ذبیحالله منصوری و دیگر حسینقلی مستعان هردو از راه قلم زدن برای مطبوعات ارتزاق میکردند، پاورقیهایشان خوانندگان پرشمار داشت و البته توانایی آن را داشتند که چنان شاخ و برگی به یک داستان نهچندان بلند دهند که تا ماهها و حتی سالها مخاطبان را به دنبال خود بکشند. هرچند بخش عمده ترجمههای معروف منصوری ساخته ذهن داستانسرای خود او بود، اما از آنجا که بهعنوان مترجم آثار تاریخی شناخته میشود، از حوزه بحث ما خارج است.
اما شکی نیست حسینقلی مستعان را به دلیل جایگاه تاریخی، شهرت استثنایی و نقشی که در این حوزه داشت، باید بهعنوان پدر ادبیات عامهپسند نامید. اوج شهرت مستعان اگرچه از اواخر دهه 20شروع شد، اما او پیش از این مقطع نیز بهعنوان نویسنده داستانهای عامهپسند و مشخصا از نوع عاشقانهاش مشغول بود و از نقشی بیهمتا در شکلگیری پارامترهای درونی و بیرونی این جریان در ادبیات داستانی برخوردار بود.
او تنها نویسندهای بود که در زمان حیات خود، شهرتی همپایه ستارگان سینما داشت، حضورش در هر محفلی توجه همه را به خود جلب میکرد، در کوچه و خیابان مدام در مورد سرانجام داستانهایش از او سوال میکردند و حتی روایت است که دختران رضاخان، یکبار که او را در سینما میبینند، از سرانجام پاورقی که در آن زمان مشغول نوشتنش بوده، میپرسند!
مستعان در این سالها یک دوره موفق را در مجله تهرانمصور پشت سر گذاشت و پاورقیهای او نقشی اساسی در بالارفتن شمارگان این مجله داشت و پاورقی «آفت» معروفترین و به روایتی بهترین اثر او شش سال به طور مداوم در تهران مصور منتشر شد.
جالب اینکه گاه توفیق یک پاورقی در مجله باعث میشد مدیر مجله به نویسنده سفارش کند داستان را همچنان ادامه دهد و عدم توفیق پاورقی باعث میشد مدیر مجله سفارش کند نویسنده هرچه زودتر آن را تمام کند. به هر روی با تثبیت اهمیت پاورقی در این ایام برخی نشریات هفتگی برای جوری جنس در هر شماره چهار یا حتی پنج پاورقی در گونههای مختلف منتشر میکردند.
نکته مهم اینکه پس از انتشار این پاورقیها، ناشران بسته به شهرت نویسندگان یا اقبال پاورقیها آنها را مجددا در قالب کتاب نیز منتشر میکردند. بنابراین کم نیستند داستانهایی که در دل نشریات باقی ماندند و هیچگاه در قالب کتاب منتشر نشدند.
اما اصلیترین نکته این نوع انتشارها، این بود که داستانهای عامهپسند آن روزگار ناخودآگاه به جای اینکه از فرم و ساختمان متناسب با محتوای اثر تبعیت کنند، از فرم پاورقیگونه پیروی میکردند، چراکه پاورقینویس برای اینکه خوانندگان مجله را به دنبال داستان بکشد، مجبور بود داستان را به گونهای روایت کند که هر شماره یک اتفاق در داستان بیفتد و در پایان آن بخش نیز داستان در جایی قطع شود که مخاطب را کنجکاو و منتظر نگه دارد. به همین سبب اغلب این پاورقیها به جای آنکه از الگوی کلاسیک روایت در رمان پیروی کرده و به شکلی متمرکز داستان را پیش ببرند، اغلب پر از حوادث ریز و درشتی هستند که هرچند صفحه یکبار یکی از آنها رخ میدهد و مدام بر شاخ و برگهای داستان میافزایند.
چنین روالی تقریبا تا زمان پیروزی انقلاب که مصادف با ایام مرگ پاورقینویسی بود، ادامه داشت البته این مساله ربط چندانی به خود پیروزی انقلاب نداشت، چراکه احتضار آن درست از زمانی که موقعیت رادیو تثبیت شده و تلویزیون هم به اغلب خانهها راه یافته بود، کلید خورده و گویی تنها به یک تلنگر احتیاج داشت تا این احتضار کامل شود.
اما غیر از مستعان، تا رسیدن به این زمان پاورقینویسان بسیاری در عرصه مطبوعات فعالیت داشتند، از معروفترینهای آنها جواد فاضل (که درست هنگام رسیدن به شهرت درگذشت)، ارونقی کرمانی و ر. اعتمادی در زمینه ادبیات عامهپسند عاشقانه، پرویز قاضی سعید و امیر عشیری در گونه پلیسی و جاسوسی، زمانی آشتیانی با رمانهای تاریخی و حماسی یا منوچهر مطیعی با پاورقیهای حادثهای و.... بودند.
با پیروزی انقلاب، برای مدتی اغلب مطبوعات روی مضامین سیاسی زوم کرده بودند، بعد از آن هم که هیاهوی سیاسی فرو نشست، دیگر کسی سراغ پاورقی داستانی نرفت و فصل جدیدی برای داستانهای عامهپسند آغاز شد. در دهه 60 اما هنوز بقایای همان پاورقیهای مطبوعاتی که در قالب کتاب منتشر شده بود، بین خوانندگان دست به دست میشد. تا اواخر این دهه، کمتر شاهد انتشار رمانی عامهپسند بودیم. خاصه اینکه اغلب نویسندگان نسل پیش از انقلاب امکان ادامه فعالیت پیدا نکردند.
پرکارترین نویسنده در این مقطع، نسرین ثامنی بود که اواسط دهه 60 چند اثر داستانی منتشر کرد که بجز «گلی در شورهزار» رمانهای دیگرش توفیق چندانی نصیبش نکرد؛ به گونهای که تا اوایل دهه 70 کار تازهای از او منتشر نشد.
اواخر دهه 60، نویسندهای تازه کار دستنوشتههای خود را از ناشری به ناشری دیگر میبرد، اما هیچ یک حاضر به انتشار آنها نمیشد، اما او از پای ننشست، آنقدر سراغ ناشران مختلف رفت تا اینکه یکی از آنها حاضر به انتشار این دستنوشتهها شد.
به این ترتیب سال 1368 رمان «بازگشت به خوشبختی» منتشر شد و نویسندهای به نام فهیمه رحیمی معرفی شد که فصل تازهای در ادبیات عامهپسند را گشود. این نویسنده در سالهای بعد، رمانهای خود را یکی پس از دیگری به چاپ سپرد که همگی با توفیقی بسیار قابل توجه روبهرو شدند و در چاپهای مکرر با تیراژهای وسیع منتشر شدند.
زبان آثار فهیمه رحیمی بسیار ساده و روایتهای به دور از پیچیدگی داشت؛ به گونهای که سطح این داستانها را از توصیف تا حد تعریف و نقل پایین میآورد. شاید همین سادگی که باعث میشد خوانندگانی با کمترین سطح سواد بتوانند آثار او را بخوانند، نقش بسیاری در توفیق او داشته است.
توفیق داستانهای فهیمه رحیمی باعث شد اندک زمانی بعد، نسرین ثامنی نیز داستاننویسی را از سر بگیرد. مهمتر از همه، توفیق باورنکردنی آثارش باعث شد به چند دهه سلطه مردان بر ادبیات عامهپسند خاتمه داده شود به گونهای که بعد از او نهتنها اغلب نویسندگان عامهپسند (برخلاف گذشته) از میان زنان برخاستند، بلکه نویسندگان مرد آثار عامهپسند نیز گاه با استفاده از اسامی مستعار دستکم تا زمان شهرت چنین وانمود کردند که گویی زنانی نویسندهاند!
شکلگیری چنین فضایی از میانه دهه 70 به بعد، رفته رفته شرایطی پدید آورد که با کاهش حساسیت ها شاخصترین نویسنده داستانهای عاشقانه دهه 50 یعنی ر.اعتمادی، ابتدا با نام مهدی اعتمادی سپس با نام اصلی خودش دوباره آثار عامهپسند را منتشر کند و نهتنها آثاری تازه بنویسد که پاورقیهای قدیمیاش را نیز دوباره در قالب کتاب روانه بازار کند.
در 10 - 15 سال اخیر، عامهپسندنویسان گوناگونی آثار خود را منتشر کردهاند و اغلب نیز اگر از فروش چشمگیری برخوردار نشده باشند، دستکم برای ناشرانشان سودآور بودهاند. رمانهایی که نوشته میشوند، به فروش میروند، تجدید چاپ میشوند، اما از آنجا که هیچ یک تفاوت محسوسی با دیگری ندارد، بهعنوان اثری متمایز از بقیه در خاطر نمیمانند.
جالب اینکه برخی رمانها که به مدد ناشران حرفهایتری که داشتهاند، با سر و شکل بهتری به بازار آمدهاند، به دلیل حمایت رسانهای فروش بیشتری هم کردهاند، اما در عمل وقتی آنها کنار دیگر آثار این جریان گذاشته میشوند، تفاوت محسوسی میان آنها دیده نمیشود. نمونهاش «دالان بهشت» که چندی پیش جشنی برای چهلمین نوبت انتشارش ترتیب داده شد.
در یکی دو سال اخیر اما گرچه رمانهای عامهپسند، همچنان تحت سلطه زنان، به حیات خود ادامه میدهد، اما باید پذیرفت این آثار لااقل دیگر آن توفیق افسانهای اوایل دهه 70 را ندارد. وسایل ارتباط جمعی و البته سرگرمیساز گسترش چشمگیری پیدا کردهاند، بنابراین دور از انتظار نیست این جریان روی میزان اقبال عامه مردم از از آثاری که پیش از هرچیز برای سرگرم کردن مخاطب ارائه شده، تاثیر بگذارد.
بیش از 70 سال از انتشار نخستین داستانهای عامهپسند میگذرد، روزگاری صادق هدایت در نقد یکی از این داستانها با عنوان «ناز» که توسط حسینقلی مستعان منتشر شده بود، دست روی ضعفهایی گذاشت که همچنان نیز در اغلب آثار عامهپسند به اشکال مختلف دیده میشود.
منتهی با این تفاوت که اگر پاورقینویسان سالهای دور به دلیل رویه انتشار این آثار و سرعتی که در نگارش آنها به کار میبردند و گاه چند پاورقی را به طور همزمان برای نشریات مینوشتند، در آثارشان سهلانگاریهایی دیده میشد و اغلب آنها به زبانی دیگر نیز آشنا و مسلط بوده و دستی هم در ترجمه داشتند و دستکم نشان داده بودند از عهده نوشتن نثر ساده و سلیس فارسی برمیآیند، عامه پسندنویسان امروز گاه نوشتههایشان ابتدایی و دارای خطاهای فاحش دستوری است.
با همه این اوصاف، نباید غیرمنصفانه با این نوع داستانها برخورد کرد و ضرورت وجودی آنها را چنانچه در همه جای دنیا نیز وجود دارند، منکر شد. چهبسا بسیاری از کتابخوانهای حرفهای امروز عادت کتاب خواندن را با همین آثار فراگرفتهاند و دستکم در دورهای از زندگی از فضای رویاپردازانه آنها نیز لذت بردهاند.
نکته اینجاست که خواندن داستانهای عامهپسند (از این نوع) هیچ بد نیست، بلکه متوقف شدن در خواندن آنهاست که خوب نیست.
عرصه ادبیات و هنر، عرصه بیتعارفی است؛ رمز ماندگاری، ارزشهایی است که تعداد چاپها و خوانندگان آن اثر نقشی در آن ندارند، چنان که امروز شاید بسیاری حتی اسم حسینقلی مستعان را نشنیدهاند؛ مردی که بسیاری روزهای هفته را لحظهشماری میکردند تا تهران مصور منتشر شده و ادامه پاورقیهای او را بخوانند، گاه حتی تا رسیدن به خانه نمیتوانستند منتظر بمانند و همانجا کنار دکه روزنامهفروشی مینشستند و شروع میکردند به خواندن داستان...
حمیدرضا امیدیسرور - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
دکتر فواد ایزدی درگفت و گو با «جام جم»:
حسین حبیبی در گفتوگو با «جامجم» از سرچشمههای نگارگری گفت