در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یعنی تحت هیچ شرایطی حاضر نیستیم به آن روزها برگردیم. خلاصه اینها را گفتیم که بدانید و آگاه باشید بسیار بسیار با شما همدردی میکنیم و دلمان برایتان کباب است. آخی... طفلکیها... اشک توی چشمهایمان حلقه زده و هیبغضمان میگیرد... مخصوصا وقتی که یادمان میافتد شبها که ما میخوابیم شما همگی بیدارید و دارید توی سروکله خودتان و کتابها میزنید. راستش وسطهایش مثلا یاد داش رضا و انتگرالها میافتیم و از تصور کردن قیافهاش بسی هر و کر هم مینماییم... خدا ما را ببخشد ولی دست خودمان نیست. خب، بس است. به اندازه کافی بلبل زبانی کردیم. برویم سراغ کار و بار خودمان:
اینها را مهندس پویا نوشته است: ما که بسی فیض بردیم در این زمستان چون برف نیومد قشنگ تونستیم لباس زمستانی را بدون دغدغه کثیف شدن بپوشیم البته گوش شیطان کر یه وقت میباره حالمان بسی گرفته میشود. کمکم نفسهای آخر کنکور ارشد رو میکشیم لطفا دعا کنید حداقل تو اون موفق بشیم به کوری چشمحسود. در ضمن جناب ایشان گفتهاند میخواهند ازدواج کنند به به...به به...عروسی افتادیم... این بچهام تارا میلانی هم برنامهریزی کرده که وسط امتحانهایش به ما هم ایمیل بزند. یاد بگیرید. ببینید چقدر بچه خوبی است. مشتری واقعی کسی است که در همه حال در وسط همه برنامهریزیهایش یک جایی برای ایمیل زدن به ما که کافه کاغذی باشیم، بگذارد. به به از این مشتری. آفرین دخترم.
مینا از مشهد تو از حالا داری غصه پیری را میخوری؟ راستش ما هم از پیری خوشمان نمیآید. یعنی هی آرزو میکنیم به پیری و این جور چیزها نرسیم اما غصهاش را هم نمیخوریم. چه کسی باشد توی پیری دست آدم را بگیرد چه کسی نباشد باز فرقی نمیکند. به هرحال این هم یک دورهای است که باید بیاید و بگذرد. حالا تو این وسط دیگر چیزی پیدا نکردی برای غصه خوردن نشستهای برای پیری غصه میخوری؟ بیخیااااال. غصه این شترگاو را هم نخور. این فقط بلد است خودش را بزند به مظلوم بازی وگرنه با پنبه همچین سری میبرد که بیا و ببین. این قدر گول ظاهر آدمها را نخورید. به جان خودمان ما از او بسی مظلومتریم فقط اسممان بد در رفته است. حالا درست است که کسی باور نمیکند اما خب خودمان که میدانیم چقدر آدم مظلومی هستیم. اصلا دلمان برای خودمان میسوزد ناجور. خیلی …. خیلی...آخی کافه کاغذی بیچارهای که ما باشیم. شیوا خانم استرس امتحان پس فردا؟ نه خدایی استرس؟ ای بابا بی خیال. این همه امتحان دادید این یکی هم روی همه آنها. استرس چه چیزهایی را میگیرید. ما که استرس باران و برف و آلودگی هوا و پول آب و برق و بنزین، هوش از سرمان پرانده. صد تا امتحان هم داشته باشیم جای یکی از آنها را نمیگیرد. آرام باشید فرزندان من. این فصل امتحانات هم میگذرد. دوباره همه توی کافه دور هم جمع میشویم. بگو و بخند و...بله...
پریسا از انزلی که یک عالمه کتاب خوندی و بچه خیلی خوبی هم هستی ای ول! ما هم از این به بعد منتظر ایمیلهای تو هستیم البته به شرطی که از این به بعد به فارسی برایمان بنویسی. بالاخره ما این چشمها را برای خواندن ایمیلها نیاز داریم. بههرحال از این که مشتری ما شدی بسیار بسیار خوشحالیم.
ساجده از رشت هم نوشته: «بالاخره پس از زمانی بس دراز نمایشگاه کتابی در شهرمان برپا شد که الحق و والانصاف کمی تا قسمتی پُر و پیمان بود هرچند که از فهرست 11 تایی کتابهامان فقط 5 عدد را یافتیم.... خلاصه با ذوق فراوان در این هوای سوزناک شهر راهی نمایشگاه شدیم که دیرزمانی بود منتظرش بودیم... گشتوگذار در غرفهها و ورق زدن کتابها آنچنان وجودمان را گرم کرده بود که یکهو یاد جهنم تابستان افتادیم. دو ساعتی گذشت و کمکم داد پدر داشت به هوا سر میکشید که دخترم گمان نمیکنی شنا در استخر کتاب دارد زیادی طول میکشد؟! روزهای دیگر خدا را که از تو نگرفتهاند.
در همین حین چشم ما که دیگر داشت کمکم، کم سو میشد به غرفهای افتاد که نوشته بود 3 تا 1000 تومان!!! یک لحظه برق ما را گرفت که یعنی چه؟ چند برگ کاغذ خالی بیشتر از هزار تومان میارزد چه برسد به 3 کتاب... خلاصه صف جمعیت روبهروی غرفه را کنار زدیم و چیزی دیدیم که دلمان میخواست گریه کنیم!!! 3 عدد کتاب رمان حداقل 150 صفحهای هزار تومان.
کتب مذکور را برداشتیم و نگاهی گذرا انداختیم و به نظرمان آنچنان هم لایق آن قیمت نبود...حال بماند که نویسنده هم آنچنان پشت کوهی نبود.... یعنی واقعا ارزش وقت و قلم و زحمت نویسنده همین بود؟ اینکه کتابش اینطور عرضه بشود یا شاید هم نزدیک عید نوروز جای کاغذ شیشه پاککنی در دست خانم خانه دیده بشود... ما که نزدیک بود گریه کنیم از این واقعه... اگر اشتباه میکنم روشنم کنید لطفا. شرمنده که من از حیث گرسنگی و عصبانیت سلامم را خوردم... ولی آبزیان را هرگاه از آب بگیری، تازه هستند.... پس.......... سلام».
راستش ساجده خانم این ماجراها «یکی داستانی است پر آب چشم» ولی به هرحال عادت دادن مردم به کتاب خواندن ولو موقع پاک کردن شیشههای خانه به وقت خانه تکانی هم خوب است. یعنی میخواهیم بگوییم ما که کافه کاغذی باشیم به همین هم قانع میباشیم.
ما رفتیم تا هفته بعد، عزت همگی زیاد.
kafekaghazi@gmail
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد
با کورش علیانی درباره اجرا و کارشناسیاش در چند برنامه محور مقاومت گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با سفیر ایران در روسیه مطرح شد