در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در این معنا، روشنفکری در دو ساحت متفاوت با سینما پیوند خورد. از یک سو دغدغهها و اندیشههای روشنفکرانه در بستر سینما به تصویر کشیده شد و سینمای فرهنگی را شکل داد و از سوی دیگر دنیای روشنفکران و زیست جهان آنان به سوژهای جذاب برای فیلمسازان بدل شد.
در واقع سوژه خودش به یک ابزار تصویری تبدل شد که جهان درونی و پنهان روشنفکران را بر پرده اکران بازنمایی میکرد و به تصویر میکشید. ضمن این که برخی از روشنفکران به جای قلم، دوربین به دست گرفتند و نوشتن با دوربین را تجربه کردند. در این تجربه آنان هم جهان را از منظر روشنفکری به تصویر کشیدند و هم زندگی روشنفکران را به عنوان قهرمان داستان خود روایت کردند.
سینمای روشنفکری ایران اما بضاعت چندانی نداشت و نسبت به سینمای تجاری و عامهپسند، نحیف و کوچک بود. ابراهیم گلستان، داریوش مهرجویی و بهمن فرمانآرا، جزء معدود کارگردانهایی هستند که به نوعی به سینمای روشنفکری تعلق دارند. البته اگر فیلمهای هنری و سیاسی را هم جزیی از سینمای روشنفکری بدانیم، دامنه فیلمسازان این ژانر بیشتر خواهد شد، اما وقتی از سینمای روشنفکری در ایران صحبت میکنیم، نام داریوش مهرجویی بیش از هر کسی در ذهن ما تداعی میشود. حمید هامون نمونه بارز روشنفکر مهرجویی است که به اعتقاد بسیاری نماد کامل یک روشنفکر جهان سومی است که در شکاف سنت و مدرنیته دست و پا میزند. بررسی تصویر روشنفکران در سینمای مهرجویی به فرصتی دیگر نیازمند است چون این موضوع در این مجال نمیگنجد.
تنها به این میتوان بسنده کرد که اگر روشنفکر در سینمای مهرجویی نمادی از روشنفکری سرگشته و پریشان است، تصویر روشنفکر در سینمای فرمانآرا روشنفکری منزوی و گوشهگیر است. اگرچه فرمانآرا مفهوم مرگ را در سهگانه خود روایت میکند، اما روشنفکر در آثار او نقش برجستهای دارد و به عنصری برجسته در درام بدل میشود. او بویژه در دو فیلم یک بوس کوچولو و خاک آشنا، روشنفکران را دستمایه کار خود قرار میدهد به طوری که خیلیها شخصیت سعدی در یک بوس کوچولو را همان ابراهیم گلستان میدانند که بخشی از روشنفکری در ایران را نمایندگی میکند.
چه این تصور درست باشد چه نباشد، شخصیت سعدی در یک بوس کوچولو و شخصیت نامدار در خاک آشنا که هر دو را رضا کیانیان بازی کرده است، تصویری است که بهمن فرمانآرا از روشنفکران ایران در سینما ترسیم و معرفی میکند. تصویری که بیشک با تصور او از موقعیت روشنفکران در ایران بیربط نیست. تجربههای او به عنوان کارگردانی که سالها دور از وطن زندگی کرده است، در روشنفکران داستان او تجلی پیدا میکند. این ویژگی دستکم در شخصیت سعدی یک بوس کوچولو به عینه مشاهده میشود.
او روشنفکر و نویسندهای بود که از جامعه خویش بریده و فرسنگها دور از وطن زندگی میکرد به همین سبب از فهم درست مسائل مبتلا به جامعه خود عاجز بود و البته کسی دیگر نه کتابهای او را میخواند و نه اصلا او را میشناخت. در واقع او با نسل جدید جامعه خود فاصله زیادی پیدا کرده بود و نمیتوانست دنیای آنان را درک کند. شاید خودکشی پسرش کامران مصداقی از همین ناتوانی بود. به عبارت دیگر سعدی نمونهای از روشنفکر برج عاجنشینی بود که غرور و خودخواهیاش مانع از درک درست واقعیتهای جامعهاش میشد.
او نه فقط با فرزندان و نسل جوان که حتی با نسل خود و همقطارانش نیز فاصله داشت و همین موجب تنهایی و انزوای او میشد؛ تنهایی نه به معنای عزلت و گوشه نشینی که به معنی طرد شدگی و فراموشی! در واقع سعدی، روشنفکری است که حیات اجتماعیاش حذف میشود و پیش از آن که مرگ جسمانی به سراغش بیاید، او به مرگ اجتماعی و تاریخی، جان سپرده است. تصویر این روشنفکر در خاک آشنا بار دیگر بازتولید میشود.
فرمانآرا نقاش و شاعری را ترسیم میکند که از جامعه بریده و از تهران (نماد مدرنیسم) به طبیعت روستا (نماد سنت) پناه آورده است. وی اگرچه نسل جدید را به گریز از واقعیت متهم میکند، اما خود نیز به همین وضعیت دچار است. سعدی و نامدار روشنفکرانی هستند که هر کدام به دلیلی از جامعه و تقدیر تاریخی آن فاصله گرفتهاند و این تکافتادگی و انزوا تصویری تلخ و رنجور از آنان به نمایش میگذارد که به همه چیز و همه کس غر میزنند. البته تصویری که فرمانآرا از روشنفکران ترسیم میکند، یکدست نیست و دستکم سه پارادایم از این قشرشناور را بازنمایی میکند. سعدی نمونه یک روشنفکر پارانویایی است که تنها بر پاشنه خویش میچرخد و کسی را قبول ندارد.
او در برج عاج خود نشسته و همه را از نوک دماغش میبیند. بهمن نامدار نیز گوشه عزلت گزیده و از جامعه دل کنده، اما او برخلاف سعدی به کار خویش ادامه داده است و همچنان نقاشی میکشد و شعر میگوید. در واقع او خود را پشت کارش پنهان میکند تا رنج و تنهایی خود را فراموش کند، اما این تصویر، پازل سومی هم دارد که با شخصیت شبلی تکمیل میشود و شاید فرمانآرا الگوی مطلوب خود را از روشنفکری در کاراکتر او به تصویر میکشد.
روشنفکر و نویسندهای که در عین نقادی در درون جامعه و تاریخ معاصر حضور موثر دارد و همچنان مینویسد. فرمانآرا موقعیت این دو روشنفکر را در نسبت با مفهوم مرگ پیوند میدهد تا قضاوت خود را درباره یک روشنفکر خوب، نشانهشناسی کرده باشد. در واقع در سینمای فرمانآرا مخاطب با 3 گروه عمده از روشنفکران روبهرو میشود: روشنفکر کنشگر، روشنفکر خنثی و منفعل و روشنفکر گوشهگیر و منزوی.
در عین حال عنصر ملیگرایی و هویت ایرانی به عنوان یک ویژگی اصیل و ارزشمند در آثار او به چشم میخورد که این مساله در خاک آشنا به اوج خود میرسد و به تم اصلی فیلم بدل میشود. به همین دلیل آثار و نشانههای تاریخی و تاکید بر هویت ملی در سینمای فرمانآرا حضور پررنگی دارد و به عنوان یک دغدغه روشنفکرانه مطرح میشود. در بستر این هویت سنجی، فرمانآرا سنت و مدرنیته را همزمان مورد نقد قرار میدهد. روشنفکر او در عین مدرن بودن به برخی ارزشهای سنتی نیز وفادار است، اما تصویری که از روشنفکر در آثار او میبینیم یک فرد سنتگرا نیست. روشنفکر او بیشتر یک ملیگرای مدرن است.
تصویری که فرمانآرا از روشنفکرخود ارائه میکند صرفا به جهان بیرون و ساحت اجتماعی ارتباط ندارد و دنیای درونی و زندگی شخصیاش نیز مورد توجه قرار میگیرد. بخش عمدهای از جهان روشنفکری و مسائل آن به ساحت فردی و خانوادگی این قشر برمیگردد و تصویر درونیتری از روشنفکران را ترسیم میکند، تصویری که غالبا تلخ و مخدوش است و بحران روشنفکری را در لایههای درونی و پنهانش بازنمایی میکند، تصویر روشنفکر در آثار مهرجویی نیز دارای همین ویژگی است. به این معنی که اغلب این روشنفکران در زندگی عاطفی و خانوادگی خود انسانهای شکست خوردهای هستند و از عشق، زخمها بر سینه دارند.
حمید هامون و محمود دختر گلابی، نمونهای از این روشنفکران هستند که در شکاف عشق و آرمان خویش، فرورفتهاند. در خاک آشنا هم بهمن فرمانآرا داستان روشنفکری را روایت میکند که از عشق بازمانده است و سالهای طولانی در حسرت آن میسوزد. گویی که عشق به یک درد مشترک بدل شده که تقدیر تاریخی روشنفکران را رقم میزند.
تصویر روشنفکری در آثار بهمن فرمانآرا اگر چه تلخ و تراژدیک است، اما روزنههایی از امید و پویایی در آن به چشم میخورد که همواره افق روشنی را در دور دستها نشان میدهد. قهرمانهای روشنفکر فرمانآرا ممکن است منزوی و تنها و زخمخورده باشند، اما صدای آنان همیشه به گوش میرسد. به قول ادوارد سعید، صدای روشنفکر تنهاست، اما پرطنین است.
سیدرضا صائمی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد