صدایی که هنوز در گوش‌ها زنگ می‌زند

استودیوی دوبله سال‌ها صدای او را به‌خاطر دارد. همان طنین گرم و صمیمی که گاه مادر مهربان قصه‌ها بود و گاه زنِ استوارِ فیلم‌ها.معصومه آقاجانی، بازیگر و گوینده‌ای که نسل‌های زیادی با صدایش بزرگ شدند، این روزها در سکوتی ناخواسته فرورفته است؛ سکوتی که نه از بی‌میلی بلکه از بیماری‌ است.
استودیوی دوبله سال‌ها صدای او را به‌خاطر دارد. همان طنین گرم و صمیمی که گاه مادر مهربان قصه‌ها بود و گاه زنِ استوارِ فیلم‌ها.معصومه آقاجانی، بازیگر و گوینده‌ای که نسل‌های زیادی با صدایش بزرگ شدند، این روزها در سکوتی ناخواسته فرورفته است؛ سکوتی که نه از بی‌میلی بلکه از بیماری‌ است.
کد خبر: ۱۵۲۵۰۵۸
نویسنده مجتبی برزگر - گروه رسانه
 
شاید آخرین بار نام او را در تیتراژ سریال «پایتخت۷» دیده باشید، نقشی کوتاه اما جذاب و حرفه‌ای، از همان جنس بازی‌هایی که نشان می‌دهد بازیگر سالخورده هنوز جان دارد، هنوز دل دارد اما این روزها، خبرها از او نگران‌کننده‌تر از همیشه است. خبرهای ضد و نقیض فراوانی درباره بیماری‌اش در فضای مجازی منتشر شده است. با او تماس گرفتیم، نه برای مصاحبه درباره کارهایش بلکه برای عیادت تلفنی از او اما پشت خط، صدای خودش نبود؛ این بار صدای پسرش، میسا مولوی را شنیدیم؛ صدایی که با بغض و امید از مادرش گفت.
   
روایتی از خانه‌ای در سکوت
میسا آرام حرف می‌زند.گاهی مکث می‌کندوصدایش می‌لرزد. می‌گوید:«تقریبا همان روزهایی که همه فکرمی‌کردند سرماخورده، معلوم شد ماجرا جدی‌تر است. پزشک تشخیص داد مادر دچار سندروم بعد از سرماخوردگی گیلن‌باره شده. خوشبختانه زود تشخیص دادند و درمان شروع شد. اگر دیر می‌فهمیدیم، به ریه می‌زد. الان بهتر است اما هنوز در دوره نقاهت‌ است.»
او از تلاش مادر برای حرف زدن با همان صدای گرفته و خسته می‌گوید: «فلجی در دست و پا و صورت دارد. فک و پیشانی‌شان هم درگیر شده اما هر روز کمی بهتر می‌شود. به‌سختی توان تکلم دارد ولی همین که حرف می‌زند، برای ما معجزه است.»
میسا ادامه می‌دهد: «هفت، هشت ماه پیش عمل تیروئید داشت. تومور خوش‌خیمی بود اما در عمل، تار صوتی‌شان آسیب دید و صدا از بین رفت. برای مادرم که گوینده و دوبلور بود، از دست دادن صدا یعنی از دست دادن بخشی از خودش. بعد از مدت‌ها افسردگی، یکی از پزشکان گفت باید دوباره جراحی شود. این ترس، این خودخوری، همه چیز را شروع کرد. دکتر گفت اگر روحیه خوب باشد، بیماری فعال نمی‌شود اما وقتی فشار روانی زیاد شد، بدن تسلیم شد. الان خدا را شکر روند درمان خوب است و دکتر جدیدی هم پیدا کرده‌ام که با استفاده از پروتز حنجره، قرار است صدا را برگرداند. چند دقیقه صحبت می‌کند اما زود خسته می‌شود. با تمرین و آب‌وهوای مرطوب، می‌شود امید داشت.»
   
امید زنده است
تصویرهای قدیمی از دوبله‌های او جلوی چشم می‌آید. او از نسل گویندگانی است که کلمه را با جان می‌گفتند، نه صرفا با صدا. میسا مولوی می‌گوید: «برای کسی که سال‌ها با صدا زندگی کرده، سکوت مثل مرگ است اما حالا دوباره دارد تمرین می‌کند، نفس می‌گیرد و امید دارد.»
در فضای مجازی اما حرف و حدیث زیاد بود. از «سرطان مغز و استخوان» نوشتند تا «بستری طولانی‌مدت در بیمارستان.» میسا با آرامش توضیح می‌دهد: «نه، این حرف‌ها درست نیست. پزشکان دیگر هم معاینه کردند. تشخیص نهایی همین سندروم گیلن‌باره است که درمانش زمان می‌خواهد. دو ماه آینده دوباره ارزیابی می‌شود.» در پسِ این توضیحات، چیزی روشن‌تر از هر جمله است: مهربانی و امید پسر به مادرش.
   
خاطره‌ای از سریال پایتخت
در میانه گفت‌وگو، میسا ناگهان خاطره‌ای از سریال «پایتخت» یادش می‌افتد:«وقتی بیمار بود، آقای محسن تنابنده گفت: بیا سر صحنه «زودپز» حالت بهتر می‌شود. مادرم گفت: کار می‌کنم شاید روحیه‌ام عوض شود. رفت، بازی کرد، برگشت ولی بیماری همان وقت دوباره شروع شد. انگار بدنش دیگر توان نداشت.»
اما او بلافاصله اضافه می‌کند: «با همه اینها هنوز وقتی می‌بیند فیلم خودش از تلویزیون پخش می‌شود، لبخند می‌زند. می‌گوید: ببین هنوز هستم! این یعنی امید. مادرم هنوز همان زن قوی است.»
در خانه، کنار تخت، یک دستگاه کوچک فیزیوتراپی روشن است. صدای وزوز برقِ ضعیف، در سکوت خانه می‌پیچد. میسا می‌گوید هر روز خودش ماساژ می‌دهد، تمرین‌ها را یاد گرفته و امید دارد مادرش تا دو ماه آینده بتواند بدون کمک راه برود: «روحیه‌اش خیلی بالا رفته. باور دارد بهبودی کامل نزدیک است. صدایش هنوز گرفته ولی همین که صدایش برمی‌گردد، یعنی خدا صدای او را شنیده.»
   
زنِ آرامِ قاب‌ها
معصومه آقاجانی فقط یک بازیگر نیست؛ اوبخشی از حافظه تلویزیون ایران است.از نقش‌های مادرانه‌اش در مجموعه‌های تلویزیونی دهه ۶۰ و ۷۰ گرفته تا صداهایی که در پسِ جواهری در قصر و بینوایان و دیگر فیلم‌های خارجی به گوش مردم نشست. او همان زنی است که پشت میکروفن می‌نشست و با طنین صدایش، غم را آرام می‌کرد. حالا که بیماری، صدایش را کم‌رمق کرده، هنوز در چشمانش همان برقِ زندگی هست. پزشکان گفته‌اند شرایط آب‌وهوایی مرطوب می‌تواند به بازگشت صدا کمک کند. میسا می‌گوید: «پیش از این بیماری، برای مدتی به شمال رفتیم. رطوبت، گرما، ماساژ و فیزیوتراپی. همین حالا هم هر روز صدایش شفاف‌تر می‌شود. وقتی می‌گوید «میسا!» دیگر مثل قبل نمی‌لرزد. برای من این یعنی معجزه.»
حالا معصومه آقاجانی شاید روی صحنه نباشد اما هنوز در حال بازی است؛ بازی در نقش سخت‌ترین کاراکتر زندگی‌اش: زنی که باید دوباره راه برود، حرف بزند و بخندد و درست مثل همیشه، دارد این نقش را هم خوب بازی می‌کند.
در پایان گفت‌وگو، میسا جمله‌ای می‌گوید که همه‌ این روزهای تلخ و شیرین را خلاصه می‌کند: «مادرم با صدایش زندگی کرد. حالا ما با صدای نفسش زندگی می‌کنیم.»
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها