طرح مارشال، پیمان آتلانتیک شمالی و همکاریهای سیاسی–اقتصادی گسترده، نهتنها امنیت اروپا را تضمین کرد بلکه به آمریکا امکان داد رهبری نظم لیبرال جهانی را در دست داشته باشد. این اتحاد بر پایه همپوشانی منافع امنیتی، ارزشهای دموکراتیک و پیوندهای فرهنگی–تاریخی شکل گرفت و در دوران جنگ سرد به اوج انسجام رسید.
با این حال، تحولات دو دهه اخیر، بهویژه دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، تصور دیرینه از ثبات این اتحاد را به چالش کشیده است.
شعار «اول آمریکا»، تهدید به خروج از ناتو و آغاز جنگهای تجاری با اتحادیه اروپا، اعتماد اروپا به ایالات متحده را تضعیف کرد. اکنون پرسش محوری این است که آیا روابط ترانسآتلانتیک صرفا قربانی یک مقطع سیاسی است یا تغییرات ساختاری عمیقتر بازگشت به گذشته را ناممکن ساخته است؟
عوامل ساختاری در تضعیف پیوند ترانس آتلانتیک
تغییر تمرکز راهبردی آمریکا
از دوران اوباما، چرخش راهبردی به آسیا (Pivot to Asia) تبدیل به اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا شد و رقابت با چین، کنترل خطوط دریایی در اقیانوس هند و آرام و مسائل فناوری–اقتصادی جایگزین تمرکز سنتی بر اروپا گردید. در این شرایط، واشنگتن بارها بر ضرورت «تقسیم مسئولیت» در روابط میان آمریکا و و اروپا تأکید کرده است؛ یعنی اروپا باید سهم بیشتری از هزینههای دفاعی خود را بپردازد. این روند، صرفنظر از حزب حاکم در واشنگتن، تردید اروپاییها نسبت به ضمانت امنیتی آمریکا را افزایش داده است.
وابستگی متقابل و رقابت اقتصادی
روابط اقتصادی اروپا و آمریکا همچنان عمیق است اما رقابت نیز شدت یافته است. تعرفههای دوره ترامپ و اختلاف بر سر یارانههای انرژی سبز در دوره بایدن، نشان داد که حتی دولتهای دموکرات نیز منافع ملی خود را بر هماهنگی ترانسآتلانتیک ترجیح میدهند. مقررات سختگیرانه اتحادیه اروپا در حوزه دادهها و مالیات بر شرکتهای فناوری آمریکایی نیز به منبع اصطکاک تبدیل شده است. این شرایط نشان میدهد روابط اقتصادی دیگر بهطور خودکار اتحاد سیاسی را تقویت نمیکند.
فرسایش هویت مشترک
پس از جنگ سرد، تصور «غرب بهمثابه جامعهای واحد» بخشی از هویت دو سوی آتلانتیک بود اما تحولات سیاسی داخلی، از جمله رشد پوپولیسم در آمریکا و جریانهای ضدآمریکایی در اروپا، این پیوند ارزشی را تضعیف کرده. نسل جدید اروپاییها آمریکا را نه نماد آزادی بلکه قدرتی مداخلهگر و غیرقابل پیشبینی میبیند. این تغییر نگرش، بنیان عاطفی این اتحاد را تحت فشار قرار داده است.
عوامل کوتاهمدت
ترامپ و پیامدهای آن
ترامپ ضربهای جدی به اعتماد متقابل وارد کرد: مشروعیت ناتو را زیر سؤال برد، از توافق پاریس خارج شد و با رهبران اروپایی درگیر منازعات لفظی شد. با این حال، نکته کلیدی این است که حتی پس از او، اروپاییها مطمئن نیستند که واشنگتن مسیر مشابهی را در آینده تکرار نکند. به عبارت دیگر، مشکل اصلی نه شخصیت ترامپ بلکه بیثباتی سیاست خارجی آمریکاست.
بحران اوکراین
جنگ اوکراین نقطه عطفی بود که وابستگی اروپا به توان نظامی آمریکا را آشکار ساخت. کمکهای مالی، تسلیحاتی و اطلاعاتی ایالات متحده برای اوکراین حیاتی بود اما همزمان بسیاری از رهبران اروپایی ضرورت افزایش بودجههای دفاعی و توسعه ظرفیتهای بومی را جدی گرفتند. ابتکاراتی مانند «قطبنمای راهبردی اتحادیه اروپا» نشانه تلاش اروپا برای استقلال نسبی در حوزه امنیت است.
انرژی و فناوری
بحران انرژی ناشی از جنگ اوکراین، اروپا را به واردات بیشتر گاز طبیعی مایع از آمریکا وابسته کرد. این وابستگی هم فرصت همکاری و هم منبع نگرانی است، زیرا هزینهها بالا رفته و رقابتپذیری صنایع اروپایی را تحت فشار قرار میدهد. در عرصه فناوری نیز، اتحادیه اروپا به دنبال حفظ استقلال دیجیتال خود از سیلیکونولی است. این امر بهویژه در حوزه هوش مصنوعی و دادههای شخصی، شکافهای جدیدی ایجاد کرده است.
سناریوهای آینده
الف) بازسازی مشروط اتحاد
اروپا و آمریکا ممکن است همچنان در چالشهایی چون چین، روسیه و امنیت سایبری به همکاری بپردازند اما این همکاری بیشتر بر پایه منافع مشترک و ضرورتهای عملیاتی خواهد بود تا ارزشها یا هویت مشترک. نتیجه، اتحادی محدود و مشروط با کارکردی ابزاری است.
ب) تقویت استقلال راهبردی اروپا
اروپا ممکن است ظرفیتهای نظامی، فناوری و اقتصادی خود را تقویت کند. افزایش بودجه دفاعی آلمان، بحث درباره ارتش اروپایی و سیاستهای صنعتی مشترک، نشانههای این روند است. در این سناریو، اروپا روابط متوازنتری با آمریکا، چین و دیگر قدرتهای جهانی خواهد داشت، بدون اینکه اتحاد با واشنگتن را بهطور کامل کنار بگذارد.
ج) جهان چندقطبی و رقابتی
در سناریوی بدبینانه، شکافهای داخلی اروپا و اختلافات با آمریکا به قدری عمیق میشود که اتحادیه اروپا را به بازیگری درجه دوم در نظام چندقطبی تبدیل میکند. جهان حول حوزههای نفوذ آمریکا، چین، روسیه و احتمالا هند شکل میگیرد و اروپا بیشتر به حاشیه رانده میشود.
متغیرهای تعیینکننده
سیاست داخلی آمریکا: آینده روابط اروپا و ایالات متحده بهشدت به جهتگیری سیاست داخلی آمریکا بستگی دارد. گرایش به پوپولیسم که اغلب با تصمیمگیریهای یکجانبه و اولویت دادن به منافع ملی کوتاهمدت همراه است مانند خروج از توافقهای بینالمللی یا کاهش همکاری با ناتو در دورههایی مثل دولت ترامپ، اعتماد و همکاری پایدار با اروپا را تضعیف میکند. در مقابل، رویکرد چندجانبهگرا، مانند آنچه در دولت بایدن با تأکید بر همکاری با اروپا در ناتو، حمایت از اوکراین و بازگشت به توافق پاریس دیده میشود، میتواند پیوند اتحاد میان آمریکا و اروپا را تقویت کند. این نوسان بین یکجانبهگرایی و چندجانبهگرایی، نشاندهنده شکنندگی اتحاد در برابر تغییرات سیاسی داخلی آمریکاست.
انسجام داخلی اروپا: وحدت داخلی اروپا نقشی کلیدی در تعیین جایگاه آن در روابط با آمریکا ایفا میکند. اختلافات فزاینده میان کشورهای شمال و جنوب یا شرق و غرب اروپا، چه در مسائل اقتصادی مانند سیاستهای ریاضتی و چه در اولویتهای سیاسی مانند روابط با روسیه، توانایی اروپا برای دستیابی به استقلال راهبردی را تضعیف میکند. فقدان انسجام میتواند اروپا را به شریکی کماثر برای آمریکا تبدیل کرده و به کاهش نفوذ جهانی هر دو منجر شود.
رقابت با قدرتهای نوظهور: ظهور قدرتهایی مانند چین، روسیه و هند در نظم بینالمللی، روابط اروپا و آمریکا را در معرض آزمون قرار داده است. اگر این قدرتها بتوانند نظم جهانی را به سمت چندقطبی شدن سوق دهند، اروپا ممکن است به جای حفظ نقش سنتی خود بهعنوان شریک اصلی آمریکا، به سمت سیاست خارجی متوازنتر حرکت کند که شامل تعامل گستردهتر با سایر قدرتها باشد. این تحول میتواند به کاهش وابستگی استراتژیک اروپا به آمریکا و بازتعریف اتحاد ترانسآتلانتیک منجر شود.
بحرانهای جهانی: چالشهای جهانی مانند تغییرات اقلیمی، موجهای مهاجرت و بحرانهای مالی، اولویتهای امنیتی و اقتصادی اروپا و آمریکا را به طور همزمان تحتتأثیر قرار میدهد. این بحرانها میتواند بهعنوان کاتالیزوری برای همکاری نزدیکتر عمل کند، بهویژه در زمینههایی مانند امنیت انرژی یا مدیریت مهاجرت. بااینحال، تفاوت در رویکردها یا اولویتهای ملی ممکن است به تنشهایی منجر شود که هماهنگی سیاستها را دشوارتر کند، بهویژه اگر منابع یا دیدگاههای استراتژیک هر طرف متفاوت باشد.
مع الوصف روابط ترانسآتلانتیک در مرحلهای حساس قرار دارد، دوران ترامپ شکافها را عیان کرد اما ریشه مشکلات فراتر از یک فرد است؛ تغییر تمرکز راهبردی آمریکا، رقابت اقتصادی، فرسایش هویت مشترک و چالشهای جهانی بازگشت به «دوران طلایی» اتحاد را ناممکن ساخته است.
با این حال، فروپاشی کامل اتحاد محتمل نیست. مسیر محتملتر، بازتعریف رابطه براساس منافع مشترک و همکاریهای موردی است. اروپا تلاش خواهد کرد استقلال راهبردی بیشتری کسب کند اما به دلیل محدودیتهای نظامی و اقتصادی، همچنان به آمریکا نیاز دارد. برای آمریکا نیز حفظ اروپا بهعنوان شریک قابل اعتماد در رقابت با چین و روسیه اهمیت دارد.
به بیان دیگر، اتحاد ترانس آتلانتیک نه پایان یافته و نه قابل بازسازی کامل به شکل گذشته است؛ بلکه وارد مرحلهای از بازتعریف و سازگاری شده، مرحلهای که شکل نهایی آن به متغیرهای داخلی و بینالمللی وابسته خواهد بود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
جاسم غضبانپور، عکاس دوران دفاعمقدس در گفتوگو با «جامجم» مطرح کرد
قهرمانان سینمای دفاع مقدس که روزی فرشتهوار و اسطورهای تصویر میشدند، با گذشت زمان به انسانهایی واقعی با شکها و دغدغههای زمینی تبدیل شدند
«جامجم» در گفتوگو با معاون امور دانشجویی وزارت علوم بررسی کرد