جام‌جم از یکشبه هنرمند و نویسنده شدن برخی گزارش می‌دهد

بفرمایید شهرت کاذب

میترا لبافی که او را در صفحه تلویزیون دیده‌اید، اهل نویسندگی و ترجمه است

درهر وضعیتی ادبیات را انتخاب می‌کنم

مقدمه: «میترا لبافی‌؛ خبرگزاری صداوسیما»... را بارها در‌انتهای گزارش‌هایی شنیده‌ایم که خانمی با روسری‌های خوش‌رنگ با موضوعات کتابی و ادبیاتی تهیه کرده. خانمی باوقار و جدی که سعی می‌کند گزارش‌هایش را طوری تدوین کند که کتاب مورد نظر به‌چشم ما مخاطبان بیاید و آن را تهیه کنیم و بخوانیم.
مقدمه: «میترا لبافی‌؛ خبرگزاری صداوسیما»... را بارها در‌انتهای گزارش‌هایی شنیده‌ایم که خانمی با روسری‌های خوش‌رنگ با موضوعات کتابی و ادبیاتی تهیه کرده. خانمی باوقار و جدی که سعی می‌کند گزارش‌هایش را طوری تدوین کند که کتاب مورد نظر به‌چشم ما مخاطبان بیاید و آن را تهیه کنیم و بخوانیم.
کد خبر: ۱۴۸۱۱۵۸
 
او که چند سالی است گروهی با نام کتاب را در مهم‌ترین خبرگزاری کشور هدایت می‌کند، عصر یک روز دل‌انگیز به ساختمان روزنامه جام‌جم آمد تا با او درباره همه فعالیت‌های ادبیاتی‌اش خصوصا نویسندگی و ترجمه صحبت کنیم. از هر دری سخنی به‌میان آمد و حاصلش شد متنی که اکنون پیش‌روی شماست. این گفت‌وگو را که بخوانید، دیدن گزارش‌های میترا لبافی برایتان دلپذیرتر می‌شود... 

شما بیشتر با خبرنگاری در‌حوزه کتاب شناخته‌ می‌شوید. من هم‌ نمی‌دانستم که شما‌ می‌نویسید و ترجمه‌ می‌کنید. همین موضوع به بهانه نشست امروز تبدیل شد. آیا نویسندگی را پیش از فعالیت رسانه‌ای آغاز کرده‌اید یا بعد؟
نوشتن اساس کارخبرنگاری است ومن هم به‌نوعی نویسندگی را قبل از خبرنگاری و در دهه هفتاد تجربه کردم. داستان‌ می‌نوشتم و گه‌گاه به نشریات ارسال‌ می‌کردم.آن‌زمان مطبوعات فعالی داشتیم و حوزه نشر به‌سادگی، کارهای نویسندگان جوان را قبول‌ نمی‌کرد. البته هنوز هم همین است اما الان دست‌کم جوانان فضای مجازی را دارند. خب ما نداشتیم و من هم مثل بسیاری از علاقه‌مندان نویسندگی به روزنامه‌نگاری رو آوردم تا شاید مقدمه‌ای برای فعالیت‌های بعدی‌ام باشد. این موضوع برای شما هم که خبرنگار و نویسنده هستید قابل‌درک است، چون همه ما خبرنگاران به‌ویژه خبرنگاران فرهنگی چنین دغدغه‌ای داریم. 

درباره سابقه روزنامه‌نگاری‌تان هم برایمان بگویید. 
من از سال ۷۲ تا ۷۹ در مطبوعات فعالیت‌ می‌کردم و بعد به تلویزیون آمدم. شروع کارم از صفحه ادب‌و‌هنر روزنامه کیهان بود. بعد به مجله زن روز رفتم.من حق‌التالیفی بودم و مثل بسیاری از روزنامه‌نگاران نسل خودم‌ همزمان با همشهری، آفرینش و حتی روزنامه‌های سینمایی کار‌ می‌کردم و‌ هنوز هم نقد فیلم‌ می‌نوشتم. کار من در آن‌زمان عموما در حوزه فرهنگ بود و در زمینه‌ کتاب‌ و سینما فعالیت‌ می‌کردم، چون برای هر دو صاحب فکر و ایده بودن و نقش مولف را ایفا‌کردن مهم است. الان هم نقد فیلم‌ می‌نویسم و فکر‌ می‌کنم وجوه مشترک زیادی با دنیای کتاب دارد. 

گمان کنم شما در مجله «کتاب هفته» هم بودید... 
اولین خبرنگاران حوزه کتاب‌ در مجله کتاب هفته و در دهه هفتاد پیدا شدند و حوزه تخصصی من در این‌زمان به‌نوعی پا‌گرفت و من هم کارم را با این نشریه شروع کردم.گاهی که به گذشته فکر‌ می‌کنم‌ می‌بینم ما در آن‌زمان‌ نمی‌دانستیم چقدر خوشبختیم، چون با‌وجود این‌که‌ نه پولی‌ می‌گرفتیم و نه امنیت شغلی داشتیم، ولی همه‌جا‌ می‌نوشتیم و حدودا ۵۰ نفری بودیم که کل مطبوعات را‌ می‌گرداندیم. فضای مطبوعات در‌واقع برایم‌ بسیار پربار بود و با این‌که در صداوسیما هم به تجارب من اضافه شد اما عالم روزنامه‌نگاری با هیچ‌جا قابل مقایسه نیست. 

تلویزیون چه فرصت‌هایی برای شما ایجاد کرد؟
یکی از آنها آشنایی با آدم‌های بزرگ و‌ نشست‌و‌برخاست با صنف نشر و آموختن و ایده‌گرفتن بود. البته من هیچ‌وقت نتوانستم و علاقه‌ای نداشتم به‌صورت مستقیم از آشنایی‌هایم با ناشران برای چاپ کتاب‌هایم استفاده کنم.چون ملاحظه‌های زیادی داشتم و‌ نمی‌توانستم به‌سادگی به ناشران برای چاپ کتاب‌هایم مراجعه کنم و‌ نمی‌خواستم این حس به‌وجود بیاید که از رانت خاصی استفاده‌ می‌کنم. برای همین تمام کتاب‌هایم را با هزینه خودم منتشر کردم و بین کار حرفه‌ای‌ام در تلویزیون و خیل ناشرانی که‌ می‌شناختم خط‌کش بزرگی گذاشتم. الان هم بسیاری از آنها نمی‌دانند که من کتاب نوشته‌ام یا در این حوزه فعال بوده‌ام. ولی هم‌نفس‌شدن با آنها و گام‌به‌گام با ایشان جلو‌رفتن، دانشگاه بزرگی شد که از موهبت‌های شغل خبرنگاری در تلویزیون آن‌هم به‌صورت مستمر و در‌طول بیش از دو دهه بود. در‌واقع بیشتر سعی کردم از دانش آنها استفاده کنم و این از هرچیزی عمیق‌تر و پایدارتر بود. چون هم به تخصصی‌شدن خبرنگاری‌ام کمک کرد هم به عالم نویسندگی‌ام که دنبالش بودم. 

در تلویزیون با مشکلی هم روبه‌رو بودید؟
البته فضای کاری خودم در تلویزیون را همواره مثبت و طلایی‌ نمی‌بینم. هرچند از آن خرسند بودم. مهم‌ترین مشکلم هم این بود که در‌میان خبرنگاران، کمتر با خبرنگار صاحب‌سبک روبه‌رو می‌شدم شاید هم مدینه فاضله‌ می‌خواستم که از ویژگی‌های ما کتابی‌هاست که زیادی آرمان‌گرا‌ می‌شویم.به‌هرحال دوست داشتم در محیطی کار کنم که تمرکز فکری‌ام به‌خاطر آنتن که خبرنگاران تلویزیون خیلی برایش دغدغه دارند یا تبعیض‌های مدیریتی که از نگاه سلبریتی‌پرور رسانه و مدیریت رسانه ناشی‌ می‌شود از بین نرود.البته موقعیت من در خبر باثبات بود، چون کتاب هم خیلی طرفدار نداشت. ولی نوع رقابت‌ها به‌خاطر هیجان و فراگیری تلویزیون متفاوت است. 

در رسانه‌های مکتوب رقابت‌ها تا‌این‌حد نیست... 
بله‌؛ در روزنامه و سایت، این حجم از رقابت وجود ندارد یا کسانی که شایسته‌تر وبا سوادتر هستند دررقابت پیروز‌ می‌شوند. در تلویزیون چون سرگرمی غلبه دارد و در خبر هم سلیقه‌های مدیریتی متفاوتی دردوره‌های مختلف حاکم بوده، با جاذبه لحن و صدا و تصویر‌ می‌توان ضعف اطلاعات را پوشاند اما درروزنامه متن است که حکومت‌ می‌کند.البته که تلویزیون هم باید این‌گونه باشد اما متاسفانه همیشه نبوده‌ و نیست.خبرنگاری تلویزیون به‌این‌صورت است که یکی میکروفون دستش‌ می‌گیرد و وسط خیابان‌ می‌پرد‌؛ یکی هم مثل ما ممکن است نوع کارش به‌صورتی باشد که نگاه ژورنالیستی عمیق‌تری بطلبد و به اطلاعات و مستندات هم متکی باشد. 

به‌هر‌حال این تفاوت‌ها در رسانه‌های مکتوب و رسانه‌های تصویری، همه‌جا هست. 
در‌واقع در خبرنگاری تلویزیون آن هم خبرنگاری در کشور ما که گزارش‌های شهری‌اش گاهی با دم‌دستی‌ترین محتواها نیاز تلویزیون را برطرف‌ می‌کند شما به وادی یک تعریف چند‌بعدی از خبرنگاری‌ می‌افتید. در‌حالی که در روزنامه گزارش شهری هم باید حساب‌و‌کتاب خودش را داشته باشد.شاید مدیری وسواس بالایی داشته باشد و نسلی طلایی پرورش دهد اما این نسل‌ می‌رود و باید جایگزین شوند. خبرنگاری تلویزیون شغل سنگین و پیچیده‌ای است. شما باید در روزنامه با یک عکاس نهایت همراه‌ می‌شوید ولی آن‌جا با یک تیم خبری و مجموعه‌ای از عوامل از تصویربردار و صدابردار و راننده و تدوینگر و سردبیر پخش همراه هستید تا به آنتن برسید. برای همین رشد در این فضا با چالش‌های زیادی مواجه است. 

متأسفانه خبرنگارانی داریم که به‌نظر‌ می‌رسد نسبتی با ادبیات ندارند! این افراد درحالی برای تهیه گزارش‌ می‌روند که اتمسفر زیست نویسنده را‌ نمی‌دانند؛ با‌این شرایط در آینده چه‌اتفاقی خواهد افتاد؟
شما در دوره‌ای بابچه‌های ما مواجه شده‌ایدکه خبرگزاری در‌حال طی‌کردن دوره‌گذاراست وپوست‌ می‌اندازد،چون نسلی بازنشسته‌ می‌شوند و نسلی جدید با هم آمده‌اند.شاید در بخش‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی هم شاهد همین فضا باشیم.گروه کتاب در رسانه‌ها که اشاره شما به آن است در خبرگزاری صداوسیما و دوره آقای خدابخشی(معاون سیاسی) تشکیل شد. ایشان بنده را به علت فعالیت مستمرم در حوزه کتاب به‌عنوان سردبیر گذاشتند و گروه ما بعد از یک خلا بیست‌ساله در خبرگزاری شکل گرفت. 

و البته اعتماد زیادی هم به شما داشتند... 
شروع کار یک گروه آن هم درتلویزیون که حوزه‌های سیاسی،اقتصادی واجتماعی درآن برای خبرنگاران جذابیت بیشتری دارد، کار ساده‌ای نبود... عده‌ای صرفا کتاب دوست داشتند اما کار رسانه‌ای خوبی از آنها در‌‌نمی‌آمد، چون نگاهشان کتابخانه‌ای بود و فقط‌ می‌خواستند به من ایده بدهنداماخبرنگاری بلد نبودندوعلاقه‌ای هم نداشتند.عده‌ای هم ازسرناچاری به گروه ماپناهنده شدند.مثلا خبرنگاری درگروه ورزشی باسردبیرش دعواکرده بودوازدید خودش دنبال آرامش بود؛ ما هم به‌ضرورت از توان خبرنگاری‌اش استفاده کردیم.گروه کتاب در خبرگزاری فعلا دو ساله است وآن‌هم به‌همت معاون سیاسی وقت، آقای خدابخشی شکل گرفت. اگر این گروه نبود که با بازنشستگی من قطعا چند‌سال دیرتر کسی به فکر کتاب‌ می‌افتاد و من همیشه از دوران تحول صداوسیما به‌خاطر تشکیل گروه کتاب قدردان هستم. 

البته احتمالا شما به‌لحاظ تشکیلاتی هم محدودیت‌هایی داشته‌اید،چون به‌راحتی نمی‌شود نیرویی راواردساختارصداوسیما کرد... 
در نهایت شکل‌گیری این گروه پارتیزانی بود و من این افراد را با نیمچه‌علاقه‌ای که به مقوله کم‌طرفدار کتاب داشتند پیدا کردم. با توجه به این‌که نمی‌شد فراخوان داد و این افراد باید به‌لحاظ اداری به سازمان متصل‌ می‌بودند. 

اثر بخشی تشکیل گروه چقدر بود؟ از بیرون ماجرا به‌این صورت به‌نظر‌ می‌رسید که حوزه کتاب برای مدیریت جدید صداوسیما اهمیت بیشتری داشت و همین موضوع به تشکیل گروه کتاب منجر شده است. 
همین‌طور است. البته این‌کار در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هم دنبال شده. 

روند انتخاب کتاب‌ها به چه‌صورت است؟ چطور در‌معرض انتخاب کتاب قرار‌ می‌گیرید؟
روز اول که گروه را تشکیل دادیم برنامه‌ای پیاده کردم که همه‌جا را رصد کنیم. بیشترین رصد ما در سایت‌ها و تیتر‌های خبری مهم است. چند شاخص داریم مثلا اولویت اصلی ما این است که این کتاب بهانه خبری داشته باشد.حتما از ناشر‌ می‌پرسیم کتاب را تجدید چاپ کرده است یا نه؟...تا کتابی معرفی نشودکه حالت کتابخانه‌ای داشته باشد.کتاب باید در بازار باشد و مخاطب بتواند آن را تهیه کند. کار باید به‌صورت یک خبر دیده شودوعناصر خبری و ارزش‌های خبری در انتخاب کتاب ما‌ وجود داشته باشد. 

ناشران هم کمک‌تان می‌کردند؟
وقتی ما شروع به‌کار کردیم ناشر‌ها خیلی فعال شدند و من بازخورد‌ها را دیدم. آنها مرتب تماس‌ می‌گرفتند‌ و خبر‌ می‌دادند که این‌کتاب و آن‌‌کتاب را داریم و مراسم رونمایی برگزار‌ می‌کنیم. برخی از ناشران گروه رسانه‌ای قوی‌تری دارند و ما را راحت‌تر‌ پیدا‌ می‌کنند و حتی از شهرستان‌ها فیلم و مصاحبه‌ می‌فرستند. مثلا انتشارات بوستان کتاب یا انتشارات شهید کاظمی بسیار فعال هستند. این کنش و واکنش اثر‌گذار است. 

حتما اولویت‌های محتوایی و موضوعات کتاب‌ها هم در‌این‌میان، اهمیت زیادی دارد... 
البته اولویت‌های محتوایی هم اهمیت ویژه‌ای دارد.رهبرانقلاب‌ همیشه در‌خصوص کتاب‌های دفاع‌مقدس تاکید کرده‌اند و اولویت‌ها شاخص‌های رهبری و اسناد بالادستی حوزه کتاب است.یکی از مشکلات ما این است که ما ناشرانی که در حوزه تالیف خیلی خوب کار کنند و فعال باشند زیاد نداریم. اگر کتابی به رسانه‌ملی و رسانه‌ها راه پیدا‌ می‌کند، قطعا نتیجه هماهنگی‌های پشت‌صحنه‌ای فراوان است. گاهی خود ما بارها به یک انتشاراتی زنگ‌ می‌زنیم و جوابی‌ نمی‌گیریم‌؛ طبیعی است که با توجه به سرعت کار ما و تقاضای رسانه سراغ دیگر ناشران برویم. یک نکته هم این است که گاهی ناشران خودشان هم دوست ندارند کارشان را رسانه‌ای کنند و این باور را دارند که کار ما خودش معرف خودش است. دیدگاهی که سبب شده برخی‌ حتی در نمایشگاه کتاب هم شرکت نکنند. و این بحث پرچالش حوزه نشر است که دامن‌گیر رسانه هم شده است. 

زیست نویسندگان جذاب است، به‌ویژه که مردم تصویر شما را در تلویزیون دیده‌اند و شما را‌ می‌شناسند. از‌چه‌زمانی ترجمه را شروع کردید، چون تحصیلاتی در زمینه زبان نداشتید. 
زبان را خودم خوانده‌ام. ترجمه عالم خاصی دارد.ماجرا، برگردان به زبان خودمان است. باید فارسی و انگلیسی شما خوب باشد. من دوستانی داشتم که زبان‌های مختلفی بلد بودند، مثلا یکی از دوستانم فرانسه‌اش خیلی خوب بود ولی خشک و غیر‌منعطف ترجمه‌ می‌کرد. مترجم باید ادبیاتی باشد، کسی که شعر و کتاب زیاد خوانده باشد و بتواند از انبوه واژگان بهترین را انتخاب کند و متنش یکپارچه، جذاب و خوش‌آهنگ باشد. 

اگر قرار بود بین سینما و ادبیات یکی را انتخاب کنید، ترجیح شما کدام بود؟
با توجه به شناختی که از طبیعتم دارم، باز‌هم ادبیات را انتخاب‌ می‌کردم. اگر من وارد سینما شده بودم، بازیگر نبودم و کارگردان یا نویسنده‌ می‌شدم. حضور در سینما به قابلیت‌های حرفه‌ای نیاز دارد که ایجاب‌ می‌کند یک کارگردان از نظر تعامل با افراد انسان قدرتمندی باشد. با وجود این‌که زمانی آرزوی فیلم‌ساز‌شدن داشتم اما امروز روحیه لازم برای آن فضا را در خودم‌ نمی‌بینم. فیلم‌سازی من شد همین گزارش‌ها که هر‌کدام مثل یک فیلم کوتاه بود. 

شرایط خانوادگی چطور بود؟ آیا علاقه شما به ادبیات درک‌ می‌شد یا نه؟
خانواده‌ام هر‌کدام به‌دلیلی به ادبیات علاقه‌مند بودند. نسل ما هم سرگرمی خاصی نداشت و با کتاب‌ها مانوس بود و رمان زیاد‌ می‌خواند چون سرگرمی خاصی نداشت. 

فضای شغلی شما باعث‌ می‌شود با ناشران و مولفان در ارتباط باشید. فضای ادبیات را چگونه‌ می‌بینید؟
از نگاه سیاسی که بگذریم، در‌حال حاضر هیچ کتابی از طیف‌های مختلف در جامعه موج ایجاد‌ نمی‌کند. مدت‌هاست که کتاب‌ها فقط پرتیراژ‌ می‌شوند ولی شناخته‌ نمی‌شوند.  حالا یا بازار فرهنگ‌و‌هنر شلوغ است و کتاب‌های خوب گم‌و‌گور شده‌اند یا کارها قدرت‌و‌قوت لازم را ندارند و کتاب خاصی گفتمان عمومی‌ نمی‌شود. این موضوع نیازمند تحقیق بسیاری است که‌ ای‌کاش خانه کتاب یک بار در‌این‌خصوص آسیب‌شناسی کند. 

درباره کتاب «وزیر بی‌اعصاب و دانشمند یک‌دنده»
کتاب، یک کار داستانی درباره زکریای رازی است که برای نوجوانان نوشته‌ام. کتاب داستانی است و جنبه زندگینامه ندارد. بازآفرینی هم نیست و سعی کرده‌ام با استفاده از شخصیت‌پردازی‌ها و قصه‌گویی نوجوانان را با مفاخر آشنا کنم. ورود به جهان داستان‌نویسی و مستندنگاری گام بعدی است که در ذهنم دنبال‌ می‌کنم.چون فکر‌ می‌کنم خبرنگار خوب خبرنگاری است که خبرنگار نماند.ایده‌ای که بسیاری از روزنامه‌نگاران جهان وکشورخود مادنبال‌ می‌کردندتانشان دهندبه قول مارکز روزنامه‌نگاری مادر رمان‌نویسی است.
​​​​​​​
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
روایت اول، شرط پیروزی

در گفت‌وگو با دکتر سیدمرتضی موسویان، ضرورت و اهمیت داشتن دکترین در رسانه و دلایل قوت و ضعف رسانه‌های داخلی و معاند را بررسی کرده‌ایم

روایت اول، شرط پیروزی

نیازمندی ها