همه چیز تکراری به نظر میرسد. مربیگری در فوتبال ایران وضعیت عجیب و ویژهای است و شرط ماندگاری در آن به معیارهای غیرفوتبالی برمیگردد.نتیجه آن هم این است که دراین فوتبال مربیانی امتحان پس داده،بدون تاکتیک مشخص مربیگری و بدون انگیزه و انرژی لازم همچنان مربیگری میکنند و تیمهای لیگ برتری را یکی پس از دیگری پشتسر میگذارند. پولهای بیحساب و کتاب چه بلاهایی که سر فوتبال ایران نیاورد.
تکرار چند دههای
وقتی دوای درد استقلال و هر تیم بزرگ دیگری، صرفا معرفی مربی خارجی میشود، باید کل شرایط را درک کرد و فهمید که چرا این فوتبال به خارجیها حتی نوع گمنام آن بیشتر نیاز دارد. فوتبال ایران مدام الگوهای معیوب را در دههها تکرار میکند. از دهه ۸۰ تا دهه ۹۰ و از این دهه تاکنون (که سال۱۴۰۳هستیم) همواره اتفاق ثابتی است که در فوتبال ایران تکرار میشود. مربیان مدام بین تیمهای لیگ برتری جابهجا میشوند. مهم نیست در تیم قبلی چه نتیجهای گرفتهاند، مهم نیست تیم را به قعر جدول چسباندهاند یا مهم نیست در زمینه شکستهای پشتسر هم چه رکوردهایی ثبت کردهاند. مهم این است که بلافاصله بعد از خروج از یک باشگاه روانه باشگاه دیگری میشوند و این چرخه تکراری چند دههای را باز هم تکرار میکنند. چرخهای که دهههاست ادامه دارد. به صورت مشخصتر میتوان اتفاقات را از دهه ۸۰ تا اینجا مرور کرد. از روزهایی که فیروز کریمی همه تیمها را پشتسر گذاشت تا روزهایی که فرهاد کاظمی از هر تیمی سردرآورد. ازچرخشهای مهدی تارتار گرفته تا جابهجا شدنهای علیرضا منصوریان. اکنون هم رضا مهاجری، محمد ربیعی، ساکت الهامی،مهدی رحمتی، مسعود شجاعی، محمود فکری، محرم نویدکیا و تعدادی مربی دیگر مدام بین تیمهای مختلف میچرخند و هیچ چیزی به این فوتبال اضافه نمیکنند. ایران واقعا مربی خوب ندارد. به همین دلیل سراغ گزینهای مانند موسیمانه میرویم.
بیگانه با بازیکنسازی
نخستین و بدیهیترین کاری که مربیان ایرانی بلد نیستند و این اصل بسیار بزرگ را فراموش کردهاند بازیکنسازی است. آنها کاملا با این مقوله مهم و حیاتی که شاهرگ فوتبال هر کشوری است، بیگانه هستند.هریک از مربیان به محض رسیدن به نیمکت یک تیم لیگ برتری یا حتی لیگ یکی، به جذب بازیکنان باتجربه، مطرح و سن و سالدار فکر میکند تا بتواند به او و مجموعه تیم جهت نتیجهگیری کمک کند. اصل مهم نتیجهگیری تضمینکننده بقای یک مربی روی نیمکت است؛ بنابراین او در اکثر مواقع هیچ برنامه و ایدهای برای بازیکنسازی ندارد و تمام تفکرات خود را روی نتیجهگیریهای موقتی میگذارد. اما باز هم این تمام مشکل فوتبال ایران نیست.
تربیت مربی؛ اصل مهم
چرا ایران مربی خوب ندارد؟ این هم سؤال و هم پاسخ به آن بسیار تکراری است. باید به همان نتیجهگیری اشاره کنیم. تمام سنگ بنای یک باشگاه بر مبنای بقا و نتیجهگیری است. بر همین اساس فقط در جستوجوی گزینههایی است که به این اهداف نزدیک باشد. چنین شرایطی باعث میشود تربیت مربی کاملا به بوته فراموشی سپرده شود.همان قدر که فوتبال مدرن نیاز به بازیکنسازی دارد به همان اندازه مربی جدید وجوان هم میخواهد.برخی ازمربیان فوتبال ایران شاید جوان و کم سن و سال باشند اما تربیت یافته بزرگترین و پیشرفتهترین دورههای مربیگری نیستند. خود را بهروز نمیکنند و خود را بینیاز از کسب دانش جدید میدانند. تفکرات برخی از این مربیان به شدت غیرفوتبالی است و عملکرد آنها در دو فصل اخیر نشان میدهد مانند بسیاری دیگر از چهرههای مطرح فوتبالی باید در نهایت به این نتیجه میرسیدند که کنار بروند و فعالیت دیگری برای خود انتخاب کنند. نیمکت تیمهای لیگ برتری هر چند در ظاهر شلوغ و پرترافیک به نظر میرسد ومدام صاحب آلترناتیوهای جدید میشود اما واقعیت این است که این نیمکتها خالی هستند،خالی ازفکر بدیع،مدرن وبه روز. آنچه وجود دارد تلاشی بیفرجام برای نتیجهگیری موقتی است و با حاشیهسازی و فریاد زدن و اختلاف و درگیری با این و آن همراه میشود. فوتبال ایران خیلی وقت است به این چرخه عادت کرده است، چرخهای که فوتبال ایران را کیلومترها از رقبای مختلف حتی رقبای منطقه عقب انداخته است.