ازابتدای امسال با آثارمختلفی نظیرگیلدخت، آتش و باد، سنجرخان و حالا هم با رستگاری روی آنتن حضور داشتید. اینکه در یک سال با چند اثر دیده شوید و در سالی کمکارتر باشید، از نظر حرفهای مشکلی برای شما ایجاد نمیکند؟
برای یک بازیگر فرق نمیکند. ممکن است کاری را سه سال پیش انجام داده باشد ولی الان پخش شود. مثل آتش و باد که دو سال پیش بازی کرده بودم و امسال پخش شد. این دست بازیگر و عوامل نیست، بلکه به تلویزیون بستگی دارد که جدول پخش را چطور تنظیم کند.
در ادامه آثار شما را در سریال «رستگاری» میبینیم؛ البته نقش متفاوتتری نسبت به قبل بازی میکنید. همین تفاوت برای پذیرش نقش نظرتان را جلب کرد؟
«رستگاری» قصه گیرایی دارد. هنوز در مرحله معرفی شخصیتها هستیم ولی هرچه جلوتر برویم، قصه گیرایی بیشتری دارد. قصه با افتادن رئوف در چاه شروع میشود و ادامه پیدا میکند تا جایی که دامن همه شخصیتها را میگیرد. در کل قصه باعث شد من بازی در این سریال را بپذیرم. از نظر من اثر بسیار خوبی است. با عشق و علاقه خاصی در کنار نویسنده، کارگردان، بازیگران و عوامل پشت صحنه کار را شروع کردیم و به پایان رساندیم.
این سریال در گونه ماورایی است و معمولا این دست آثار مخاطبان را به خود جذب میکند. دلیل رغبت بینندگان به سریال ماورایی را چطور تعبیر میکنید؟
مذهب در تمام زندگی ما ریشه دارد. انسان هر دین و مذهبی اعم از بودایی، مسیحی، یهودی و... داشته باشد، خدا در وجود او ریشه دارد. همه به خدا و روز جزا باور دارند. ما مسلمانان به قیامت اعتقاد داریم و این سریال هم با قیامت آغاز میشود. آدمها از زیر خاک بلند میشوند؛ روز رستاخیز است و همه باید در سؤالوجواب شرکت کنند. همانطور که قرآن میگوید همه اعضای شما را به هم پیوند میدهیم؛ حتی اگر تجزیه شده باشد. بنابراین شما به حالت اولیه برمیگردید. در تیتراژ میبینیم که افراد از گور برمیخیزند. جذابیت این قصه و این ژانر برای تماشاگر همین است که چیزهایی را که خوانده و شنیده، بهصورت عینی میبیند. بهتازگی شخصی به من گفت این آثار لب تیغ است. ممکن است فقط افراد مذهبی این سریال را دنبال کنند و برای همه جذاب نباشد اما به اعتقاد من افراد غیرمذهبی و کسانی که بسیاری از اعتقادات من و امثال من را ندارند، سریال را به عنوان یک کار متفاوت نسبت به همه کارهایی که تا امروز در صداوسیما انجام شده است، تماشا میکنند. برای خود من هم جذاب است. چون موقع کار هنوز ویژوال افکت روی تصاویر انجام نشده بود. البته من اصلا موقع کار پلانها را نمیبینم.
چرا نمیبینید؟
اعتقاد دارم کارگردان اثر، چشم و گوش موقع کار است. من بیاحترامی میدانم که بعد از ضبط هر پلان پشت مانتیور بروم و ببینم ماحصل کار چطور شده است. اگر خوب شده باشد که هیچ و اگر بد شده باشد متعلق به من نیست. من کارم را انجام دادم و اوست که باید تشخیص دهد خوب است یا بد. اگر من دخالت کنم بیادبی است. همه چیز باید از دریچه چشم کارگردان گذر کند. به همین دلیل الان دارم با تماشاگر سریال را میبینم و مثل بقیه دوست دارم ببینم خوب از آب درآمده یا خیر.
با تماشای این چند قسمت کار برایتان رضایتبخش بوده است؟
برای من لذتبخش است چون هر چه جلوتر میرود گیرایی قصه بیشتر میشود.
همانطور که گفتیم شما در چند سریال قبلیتان که روی آنتن رفت، نقش «خان» را داشتید و در این میان به تازگی «پس از باران» هم بازپخش شد که در آن با نقش ارباب دیده شدید. پذیرفتن این نقشها باعث نمیشود در یک قالب جابیفتید؟
هرکدام از این نقشها شخصیت خاص خود را دارد با اینکه ممکن است کنار اسمشان لقب «خان» داشته باشد یا نامشان ارباب باشد اما هر کدام منش و دیدگاه ویژه خود را نسبت به جامعه اطراف، خانواده، مسائل سیاسی و اقتصادی دارند. مثلا وقتی میگوییم پلیس، همه لباس و ادوات آن را به خاطر میآورند اما شخصیت پلیسها با هم متفاوت است. روی همین حساب این خانها و اربابها با همدیگر متفاوت هستند. در این میان شخصیت حافظ برای من هم جدید بود چون قصه بهروز است. این شخصیت ربطی به نقشهایی که تا امروز بازی کردم، ندارد.
تا امروز تضادهایی در این شخصیت میبینیم که او را به واقعیت نزدیک میکند. یکی اینکه به نظر میرسد آدم منفی نباشد اما خلق دیکتاتوری دارد و گاهی این ویژگی را مقابل فرزندان و کارگرانش به کار میگیرد. این تناقضها که در شخصیت حافظ وجود دارد در بازی شما هم متبلور شده است. چطور سعی کردید در مرز میان این تضادها در شخصیتپردازی حرکت کنید؟
حافظ هم مثل بسیاری از آدمهایی است که میشناسیم. شخصی که وقتی تحت فشار قرار میگیرد عکسالعملش با زمانی که شاد است فرق میکند. این بعدهای مختلف یک آدم را نشان میدهد. حافظ شخصی مذهبی است. به حلال و حرام پایبند است اما در این مسیر برای خود سیاستهایی دارد و گاهی دلیلتراشی میکند. مثلا در مسأله چاه زدن فکر میکند چون زمین را خریده، آب آن زمین را هم خریده است. خود را مبرا از گناه میداند. او هم مثل تمام آدمها گاهی مسائل مادی برایش ارزشمندتر از هر چیزی میشود. در این راه اشتباهاتی میکند. فامیل او رستگاری است اما او در طول قصه با این رستگاری مواجه میشود. در واقع فراتر از فامیل شخصیت حافظ، آدمهای قصه با رستگاری و رسیدن به آن مواجه میشوند.
سریال نکات تازهای هم دارد ازجمله گروهبندی سنی و جلوههای ویژه تصویری که تا اینجای کار نسبت به آثار مشابه ایرانی در تلویزیون یک سروگردن بالاتر است.
آقای امامی که کارهای ویژوال را انجام داد بسیار نکتهسنج و دقیق است. او در تمام صحنههایی که قرار بود روی آنها جلوههای تصویری انجام شود حضور داشت و میگفت چطور تصویربرداری شوند که بتواند روی آنها کار انجام دهد.
تجربه کار مقابل پرده سبز چطور بود؟ پیش از این هم این تجربه را داشتید؟
قبلا هم تجربه کرده بودم اما به این اندازه نبود. جایی در این سریال ۷۰ متر پرده آبی داشتیم. خیلی طولانی است! کار سختی بود و در زمان کوتاهی ساخته شد. در چهار ماه ۳۰ قسمت را تصویربرداری کردیم. نویسنده و کارگردان درباره برخی صحنهها که قرار بود روی آنها کارهای ویژه انجام شود تبادلنظر میکردند.
صحنهای در قسمت اول هست که شخصیت حافظ از گور بیرون میآید. این صحنه مقابل پرده آبی بود؟
این صحنه مقابل پرده آبی نبود و فقط کارهای کامپیوتری روی تصویر انجام شده است. قبری در صحنه بود که من در آن خوابیدم، رویم خاک ریختند، من بلند میشدم و خاکها را کنار میزدم.
برای بازیگر تجربه چنین لحظهای خیلی میتواند جالب و احتمالا ترسناک باشد. برای شما چطور بود؟
من چند جای مختلف در قبر میخوابم. به نظرم عادی است. جایگاه همه ما همان جاست. چه بهتر است که تا زنده هستیم آن را تجربه کنیم.
شما در طوال سالها فعالیتتان با کارگردانانی از طیفهای مختلف فکری کار کردید. با توجه به اینکه دستهبندیهایی در میان هنرمندان ایجاد شده است و برخی طیفهای متفاوت فکری خود را میکوبند، تجربه شما از کار کردن با افراد متفاوت چگونه بوده است؟ و اساسا دیدگاهتان نسبت به این دستهبندیها چیست؟
ببینید، مثلا پشت سر زندهیاد سلحشور خیلی حرفها میزدند اما من و همسرم سه سال با ایشان کار کردیم و به ما ثابت شد یکی از انسانهای والایی که در کار هنری ما حضور داشتند، ایشان بود. آقای سلحشور فراتر از معنای آدمی، انسان بود. انسانیت او برای ما ثابت شد. میگویند اگر میخواهی کسی را بشناسی با او همسفر و همغذا شو. ما سه سال با ایشان همسفر و همغذا بودیم. به خاطر سریال یوسف پیامبر(ع) هر روز مسافت طولانی را با هم میرفتیم و ۳ ــ ۲ وعده کنار هم غذا میخوردیم. نوع بینشاش نسبت به افرادی که با او کار میکردند انسانی بود. مثلا به مدیرتولید میگفت روزی که هنروران حضور دارند بهترین غذا را بدهید. من ندیدم تهیهکنندهای چنین کند. راجع به آقای دهنمکی هم من کاری ندارم چه میگویند. ایشان برای پنج کار با من تماس گرفتند اما مشغول کار دیگری بودم و نمیتوانستم همکاری کنم. وقتی برای «رستگاری» تماس گرفتند زمانی بود که چند کار پشتسرهم انجام داده بودم و قصد داشتم مدتی استراحت کنم. البته قرار بود برای ماه رمضان گذشته کار شود که نشد. بعد گفتم اول باید متن را بخوانم. وقتی متن را خواندم پاهایم سست شد. با خود گفتم باید این کار را انجام دهم. هر که هرچه میخواهد بگوید مهم نیست. من باور دارم نباید درباره انسانها پیشداوری مثبت و منفی کرد. سعی میکنم با آدمها تجربه کنم. با همه آدمها کار کنم. متن، حرفهایبودن و اخلاق کارگردان برایم خیلی مهم است. آدم بااخلاق افرادی را دور خود جمع میکند که سالم هستند. ایشان نسبت به انتخاب آدمها خیلی دقت داشت. آدم دیگر چه چیزی از یک کارگردن یا تهیهکننده میخواهد؟ مردم خیلی چیزها میگویند اما نباید گوش داد.
این روزها مشغول چه کاری هستید؟
در حال انجام کاری با آقای محمود معظمی برای تلویزیون هستم که «شبتاریک» نام دارد.
چند سریال با بازی شما ازجمله سریال «یوسفپیامبر» بهتازگی دوباره بازپخش شد. فضای مجازی پر شده بود از تکههای این سریال. خودتان همچنان از پخش این آثار بازخورد دارید؟
آثاری هست که هر وقت پخش شود تماشاگر خود را دارد. «پدرسالار» داشت بازپخش میشد و پسردایی همسرم که یکی از پزشکان درجه یک کشور است این سریال را برای نخستین بار دید. میگفت چقدر سریال خوبی است. هر وقت این سریالها را پخش کنید عدهای دوباره آن را میبینند و برخی هم برای اولینبار آن را دنبال میکنند. سریالهایی مثل پدرسالار، روزیروزگاری، پس از باران، یوسف پیامبر و ... تماشاگران خاص خود را دارد. آقای نانوایی را دیدم که میگفت من ۱۳ بار سریال یوسفپیامبر را از شبکههای مختلف دیدم. این نشان میدهد آدمهایی هستند که هنوز دنبال نکتهای تازه در این آثار میگردند.
در سال جدید چه آرزویی برای خودتان و مردم دارید؟
همیشه برای جوانها آرزو دارم، چون از ما که گذشته است. آرزو میکنم جوانانی که در ایران زندگی میکنند نگاهشان به زندگی مثبت باشد و بتوانند زندگی خوب و سالمی را کنار همسری که انتخاب میکنند داشته باشند. از نظر اقتصادی و اجتماعی هم در رفاه زندگی کنند. این آرزوی هر پدری است. من هم پدر هستم و دو فرزند و سه نوه دارم. دلم میخواهد آنها زندگی خوبی داشته باشند.