ماجرای زنی که توانست 28 خانواده را به یک شبکه به هم‌پیوسته تبدیل کند

زیر چتر فــامیــل

درهرخانواده یک خانه وجود دارد که انگار تمام اتمسفر و نفس و رگ حیات خانه واعضای آن درآن جمع شده است وتا میلیون‌ها سال در آن مکان و فضا زیست می‌کند.هر خانواده‌ای یک خانه‌ای به‌عنوان پایتخت اصالت و زندگی آن خانواده دارد که هر هفته یا هر مناسبت در آن جمع می‌شوند و هربار همان خاطرات قدیمی وصحبت‌ها بین آنها رد و بدل می‌شود اما مشخص نیست چه چیزی باعث می‌شود این خاطره و حرف‌ها هربار شیرین‌تر از قبل باشند.
کد خبر: ۱۴۳۶۹۸۲
نویسنده امیرحسین علی‌نیافرد - نوجوانه
 
برای اکثر افراد به این صورت است که همه در خانه مادربزرگ و پدربزرگ جمع می‌شوند و با خنده‌های‌شان به آن خانه و زندگی رزق زندگی می‌دهند.اگرچه هنوز مهمانی‌های شب یلدا و مناسبت‌های دیگر به‌راه است اما هیچ چیز به قدیم خود نمی‌رسد، مخصوصا مهمانی‌های یلدایی.حرف برای این مسأله زیاد و تعداد کلمات صفحه محدود است اما به‌دلیل فرارسیدن بلندترین شب سال و جمع‌شدن همه اعضای فامیل کنار یکدیگر، سراغ کلیدواژه جمع‌های فامیلی وخانوادگی رفته‌ایم ودراین شماره با محمدحسین توسلی، استندآپ کمدین بانمک رکن‌آبادی به گفت‌وگو نشسته‌ایم تا او از جمع‌های فامیلی خود بگوید.

در دوران نوجوانی بین پسرعمو یا پسرخاله و...چقدر شر به‌پا می‌کردید؟
من کلا آدم شرور و اهل دعوایی نبودم اما بعضی وقت‌ها کارهایی را انجام می‌دادم که می‌توانم به آنها عنوان سوتی بدهم. برای مثال چیزی را می‌شکستم و یک‌بار یادم می‌آید مادرم سفره را به من داد و گفت آن را روی پیش‌بخاری (تاقچه) بگذارم. من فکر کردم باید آن را روی بخاری قرار بدهم و در نهایت آن سفره آب شد و تقریبا از این کارها زیاد می‌کردم. اتفاقا یکی از اعضای فامیل که نمی‌توانم اسم ایشان را بیاورم با سر تراشیده به خانه ما آمده بود. مادر و پدرم با او شوخی می‌کردند و به‌دلیل این‌که نمی‌توانست چیزی به آنها بگوید، من را به زور آرایشگاه برد تا مرا هم کچل کند و بعد به‌دلیل نداشتن پول بهانه‌ای آورد تا برود و من بعد از کچل‌شدن به‌خاطر پول‌نداشتن در همان آرایشگاه مانده بودم تا در نهایت وقتی پدرم در حال برگشت از سر کار بود من را دید و بالاخره بعد از پرداخت پول من را به همراه خود به خانه برد. به نظر من به این پدیده می‌توانیم شرور بگوییم و اگر من کار شری هم انجام داده‌ام به پای شرارت‌های او نمی‌رسید و من فقط همکارش بوده‌ام.
 
توی نوجوونی از کدوم سؤالات فامیل‌ها فراری بودید؟
ما به‌دلیل حضور در قم با فامیل ارتباط زیادی نداشتیم، ولی برای مثال بعضی سؤال‌ها عجیب‌وغریب بود چراکه وقتی من از بیرون به خانه می‌رسیدم بقیه می‌گفتند کجا بودی؟ من هم در جواب می‌گفتم بیرون بودم و در آخر قانع می‌شدند. واقعا از این سؤال خیلی خوشم نمی‌آمد که کجا بودی؟ من دقیق نمی‌توانم همه جاهایی که بوده‌ام را برای شما توضیح بدهم. کی زن می‌گیری؟ هم به نظر من یکی از سؤالات روی مخ فامیل بود که خب، باید در جواب همیشه می‌گفتم: هر زمان که شرایطش فراهم شود! در کل سؤالاتی می‌پرسند که سؤال خودت نیز هست و خودت هنوز به جواب قطعی نرسیده‌ای. من خودم در کل علاقه ندارم وارد حریم شخصی دیگران شوم اما بقیه جلوی همه افراد فامیل سؤالات شخصی می‌پرسند که من علاقه‌ای به جواب‌دادن به آن ندارم. کلا به نظرم درست نیست از این نوع سؤالات از کسی بپرسید.

بیشترین مبلغ عیدی را یادتان هست از چه کسی گرفتید؟
بیشترین مبلغ عیدی را در حقیقت یادم نمی‌آید از چه کسی دریافت کردم اما یادم می‌آید هرجا که می‌رفتیم می‌گفتند پدرت چقدر به تو عیدی داده و بعد از جوابT نصف همان پول را می‌دادند. به نظرم بیشترین مبلغ عیدی را از خانواده‌ام گرفته‌ام.
 
سفر با خانواده یا به همراه اقوام و فامیل؟
کلا من سفر شلوغ را دوست ندارم. به نظرم آدم باید در سفر یک فضای خصوصی داشته باشد. یادم می‌آید همراه مادرم و یک کاروانی به کربلا رفته بودیم و به‌دلیل این‌که همیشه در زمان کودکی با کاروان به سمت مشهد می‌رفتیم، برای من حس خوشایندی داشت. در همان سفر ما اتاق خودمان را داشتیم و بعضی وقت‌ها با افراد کاروان جاهای مختلف می‌رفتیم و به همین علت خیلی به من خوش گذشت و از آن سفر راضی بودم. این‌که به‌صورت اتفاقی ۱۰نفر ماشین شویم و به سمت شمال برویم برای من زیاد خوشایند نیست و به نظرم سفر باید با تعداد کم و با کیفیت بالا باشد.اگر هم قرار باشد آدم سفر شلوغی داشته باشد به نظرم بهتر است بعضی وقت‌ها یک حریم خصوصی خاصی برای خود قائل شویم. 
 
سرگرمی جمع‌های خانوادگی شما چیست؟
سرگرمی ما صحبت کردن وگفتن و خندیدن است. معمولاً خاله و پسرخاله درهمان رکن‌آباد به ما سرمی‌زنند ‌و درآنجا مادربزرگم صحبت می‌کند و بیشتر معاشرت و صحبت کردن با یکدیگر جریان دارد.
 
توی جمع‌های فامیلی کی بیشتر از همه خاطره تعریف می‌کنه و جمع رو دست می‌گیره؟
در همین جمع فامیل مادربزرگ من بیشتر جمع را دست می‌گیرد و بگو‌بخند راه می‌اندازد و از خاطرات خود صحبت می‌کند.من به شخصه از خود مادربزرگ و خاله و شادروان پدرم هنر خاطره‌گویی و تعریف کردن را یاد گرفته‌ام.
 
این‌که میگن با آشنا معامله نکن چه قدر درسته؟
خیلی درسته...کلا به نظرم زمانی که آدم با آشنا وارد معامله می‌شود، ناخودآگاه آدم وارد پروسه رودربایستی می‌شود.من به یاد دارم در زمان کودکی از پسرخاله‌ام یک دوچرخه خریده بودم و او با وجود این‌که پولش را کامل گرفته بود، صبح به صبح به خانه ما سر می‌زد و آن را سوار می‌شد و هنوز آن حس مالکیت خود را داشت.
 
اولین‌بار چه زمانی به خانواده گفتید که می‌خواهید یک استنداپ کمدین شوید و چه واکنشی داشتند؟
در حقیقت برای اولین‌بار هیچوقت آن را مطرح نکردم. زمانی این مسیر و کار برای من جدی‌تر شد که خنداننده شوی دو را از تلویزیون تماشا کردم و همین تلنگری بر من شد تا شروع به خواندن کتاب‌های مختلفی کنم و حتی کار به جایی رسید که در کلاس استنداپ کمدین امیر کربلایی‌زاده نیز اسم‌نویسی کردم. این را باید بگویم زمانی که خواستم در خندوانه ثبت‌نام کنم، خانواده‌ام هیچوقت مانع من نشدند و حتی به یاد دارم بعد از پخش اولین اجرای من در برنامه‌ای به نام فرمول کمدی، من را تشویق کردند. در آن روز به همراه پسرخاله‌ام برای من کیک گرفتند و روی آن نوشته بودند: رسانه‌ای شدنت مبارک و من هیچوقت آن روز را فراموش نمی‌کنم.درنهایت هیچوقت مانع من نمی‌شدند با این‌که از کار ونتیجه کاری من اطلاع نداشتند. من به رویای خندوانه به تهران رفتم و از خاله خود تشکر می‌کنم که در آن مدت آنجا بودم و خندوانه، رویای من بود. با تجربه استیج‌های مختلف استنداپ در مکان‌های مختلف در نهایت رسیدم به صحنه خندوانه و از همانجا این کار برای من جدی‌تر از قبل شد.بعد ازپروسه خنداننده شو مادرم به من می‌گفت: قبلا که از من می‌پرسیدند که بچه تو چه کاری انجام می‌دهد، نمی‌دانستم که به آنها چه بگویم اما اکنون بعد از پخش خنداننده شو همه می‌دانند که تو چه کاری انجام می‌دهی و این برای من بسیار لذت‌بخش بود.
 
منبع الهام شما در استنداپ‌های‌تان در خانواده چه کسی بود؟
یکی از منبع‌های الهام من در استنداپ کمدی، صددرصد پدرم بود. پدرم با من خیلی شوخی می‌کرد و باهم می‌خندیدیم. بجز پدرم، مادربزرگم همان‌طورکه گفتم اهل شوخی و خنده است و به او گاهی می‌گویم، من بامزه بودم تا تو بامزه شدی یا تو بامزه بودی تا من بامزه شدم!؟ او در جوابم می‌گوید به این دلیل که من اول حضورداشتم، پس من بامزه بودم. بعضی وقت‌ها جوری مادربزرگم شوخی می‌کند که انگار با کلاسیک جهانی همخوانی دارد؛ من بعضی وقت‌ها از شوخی‌های مادربزرگم درک می‌کنم که در چه نوع و به چه سبک شوخی م‌کند.
 
توی فامیل کسی بود که بگه این کارا نون و آب نمی‌شه؟
در حقیقت من خاطرم نیست که کسی از اطرافیان، این حرف را به من گفته باشد اما به نظرم در پس ذهن‌شان شاید این حرف وجود داشته باشد که چرا این شخص این کار را انجام می‌دهد و حتی به نظرم این فکر در پس ذهن آنها وجود دارد که ای‌کاش این شخصی که درحال ادامه دادن این هنر است، در کنار آن، دنبال یک کار دیگر نیز باشد.در کل در ذهنیت هرکسی می‌تواند این موضوع باشد که آدم نمی‌تواند به وسیله کار هنری به درآمد خاصی رسید. اما به نظر من در هرکاری که شما به آن علاقه داشته باشید، می‌توانید از همان کار درآمد خوبی کسب کنید. چند وقت پیش یک نفر را می‌دیدم که یک چتر مشکی می‌خرید و شروع می‌کرد روی آن با خط نستعلیق نوشتن. در نهایت آن‌قدر این چتر زیبا می‌شد که با خود فکر می‌کردم نمی‌توانیم این آدم را برای کار دیگری مثل دستفروشی یا بیزینس خاصی انتخاب کنیم. بیزینس این شخص، این کار و علاقه او به این شغل است.
 
از زمانی که مشهور شدید ازتون توی جمع‌های خانوادگی نمی‌خوان که استنداپ کنید؟
در جمع‌های خانوادگی گاهی پیش آمده که درحال بگو بخند و صحبت با یکدیگر هستیم و ناگهان بقیه می‌گویند حالا بلند شو و یک اجرای استنداپ برای ما داشته باش. من به آنها می‌گویم خب، همین گپ و گفت نیز بخشی ازیک استنداپ است و نمی‌شود که در جمع خانوادگی به ناگهان بلند شوم و با صدای بلند بگویم، سلام و خاطره‌ای را تعریف کنم. باید دراینجا با یک نوع خودمانی تعریف کنم و بازهم با این تفسیرها بقیه معتقد هستند که باید بلند شوم و برای آنها ایستاده استنداپ کنم. در حقیقت من این کار را دوست ندارم و به نظرم عذاب‌آورترین حرف برای یک کمدین همین است که «بلند شوودرجمع خانوادگی اجرا کن.» به عنوان نکته آخر دوست دارم بگویم که اجازه بدهید فرزندان‌تان رویاهای خود را دنبال کنند و به شما نیز پیشنهاد می‌کنم رویای خود را دنبال کنید.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها