به گزارش جام جم آنلاین، روسای جمهور این کشور طی۴۰سال گذشته رویکردهای مختلفی را در قبال طلای سیاه در پیش گرفتند و هریک به فراخور تحولات بازار، استراتژی جدیدی را طراحی کردند. مهمترین مساله، اما در این کشمکش تحریمی، امنیت ملی کشوری است که بهتنهایی حدود ۲۰درصد از نفت جهان را مصرف میکند. رقمی معادل ۲۰میلیون بشکه در بالاترین رکورد ثبت شده است.
چند ماه پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، کارکنان صنعت نفت برای فلج کردن قدرت اقتصادی محمدرضا پهلوی دست به اعتصاب زدند، نتیجه هم چیزی نبود جز کاهش 4.8 میلیون بشکهای تولید. انقلاب که پیروز شد، رقم استخراج بالا نرفت و همین اتفاق کافی بود تا بازار در محدودیت عرضه دست و پا بزند. با مخالفت تهران برای احیای تولید، نفت در بازار کمیاب شد و دومین شوک بزرگ تاریخ نفت جهان رقم خورد: «پرش قیمت از ۱۳ دلار به ۳۴ دلار»! کمبود نفت در بازار، پالایشگاهها را زمینگیر کرد. بنزین کمیاب شد و مردم آمریکا باید ساعتها در صف پمپ بنزینها منتظر میماندند تا سوختگیری کنند و البته هیچ خودرویی نیز حق نداشت بیش از ۵ دلار بنزین بزند. در چنین شرایطی، کارتر با این مطالبه مواجه شده بود که چگونه آمریکا با ادعای کنترل منابع نفتی جهان، دچار یک تراژدی وحشتناک شده است؟
کارتر، تهران را مقصر این اتفاق میدانست و به همین دلیل نخستین تحریم نفتی علیه جمهوری اسلامی ایران را کلید زد. او در ۱۲نوامبر ۱۹۷۹ و در نهمین روز از شوک نفتی، در مصاحبهای تلویزیونی واردات نفت از ایران را ممنوع و از مردم آمریکا خواست در مصرف انرژی صرفهجویی کنند تا تبعات قطع واردات کمتر شود. تا پیش از این اتفاق، شرکتهای آمریکایی، روزانه ۷۰۰هزار بشکه نفت ایران را به بنادر ایالات متحده منتقل میکردند که با قانون جدید این اقدام یک جرم محسوب میشد.
تحریم کارتر، البته به معنای نخریدن نفت ایران توسط شرکتهای آمریکایی نبود؛ آنها مجاز بودند با ایران مراوده نفتی داشته باشند، ولی حق نداشتند «نفت خریداری شده» را به بنادر آمریکایی وارد کنند. عمر این تحریم کوتاه بود و اندکی بعد در قالب قرارداد الجزایر لغو شد، اما رئیسجمهور بعدی، دوباره تحریم را برگزید؛ درست در زمان جنگ تحمیلی.
جنگ تحمیلی و تحریم
با آغاز جنگ تحمیلی، صادرات نفت ایران بهدلیل بمباران جزیره خارک بهشدت کاهش یافت. همه نفت ایران از این خارک صادر میشد، ولی صدام با جنگندههای فرانسوی و موشکهای غربی مانع صادرات نفت ایران میشد. تهران هم با انتقاد از غرب بابت فروش تسلیحات پیشرفته به عراق، تهدید کرد در صورت متوقف نشدن حملات به خارک، تنگه هرمز را میبندد.
اکتبر ۱۹۸۷ ایران در واکنش به بمبارانهای نفتی، به چند نفتکش در خلیج فارس حمله کرد؛ عربستان بیشتر از سایر کشورها هراسان شد. جورج شولتز، وزیر خارجه ریگان راهی ریاض شد و به ملک فهد اطمینان داد کشورش از روند طبیعی انتقال نفت در خلیجفارس حمایت میکند. ریگان هم به سنتکام دستور داد برای اسکورت نفتکشهای کویتی و عربستانی، با تمام قوا وارد شوند و حتی سکوهای دریایی ایران را نیز بمباران کرد. با بالاگرفتن تنشها در منطقه، کنگره در تاریخ ۲۶ اکتبر ۱۹۸۷ طرحی را تصویب کرد که براساس آن، واردات نفت از ایران مجددا ممنوع اعلام شد؛ درست در شرایطی که هیچگونه صادرات نفتی از ایران به آمریکا انجام نمیشد.
جنگ کویت و لغو تحریم
با قبول قطعنامه میان ایران و عراق، صدام به کویت حمله کرد و نفت این کشور را در دست گرفت. یکسال بعد جنگ خلیجفارس آغاز شد که این دوران را باید یکی از پرتلاطمترین ایام بازار نفت و قیمتهای جهانی دانست. جورج بوش که رئیسجمهور ایالاتمتحده شده بود دوست نداشت بیش از این با کمبود نفت در بازارها مواجه و در داخل کشورش گرفتار بحران سوخت شود. او در نوامبر ۱۹۹۰ به استناد آییننامههای وزارت خزانهداری، به شرکتهای آمریکایی اجازه داد با ایران وارد معامله شده و بازار را پر کنند.
از نظر بوش، نفت ایران برای منافع سیاسی و اقتصادی آمریکا نهتنها سم نبود، بلکه میتوانست یک واکسن تقویتی در مقابل اتفاقات تلخ بازار باشد. با وجود این، ایده او مخالفان زیادی داشت که سیا یکی از آنها بود. آژانس مرکزی اطلاعات آمریکا سال ۱۹۹۱ و در گزارشی سری موضوع سرمایهگذاری در صنعت نفت ایران را مورد توجه قرار میدهد. در این گزارش به میزان سرمایهگذاری در صنعت نفت ایران پس از انقلاب اشاره شده بود: «برای جلوگیری از قدرتمندتر شدن تهران، نباید اجازه داد ایران صنعت نفت و گاز خود را توسعه دهد.»
کلینتون و ضربه محکمتر
بوش پدر تکدورهای ماند. جانشین او در کاخسفید هم مثل او فکر نمیکرد. رئیسجمهور جدید در تاریخ ۱۵ مارس ۱۹۹۵، طى یک فرمان اجرایى تجارت با ایران و سرمایهگذارى در این کشور، ازجمله معامله نفت ایران در خارج بهوسیله شرکتهای آمریکایی و شرکتهای خارجى وابسته به آنها را ممنوع کرد. این شرکتها دیگر نمیتوانستند نفت ایران را بخرند ولو آنکه نفت خریداریشده را به پالایشگاههای غیرآمریکایی ببرند.
با این دستور ۵۰۰هزار بشکه نفتی که روزانه در اختیار این شرکتها قرار میگرفت روی دست ایران باد میکرد، اما در همان روزها تهران بهسرعت مقاصد دیگری برای نفتش یافت. اندکی بعد کلینتون روی سرمایهگذاری در صنعت نفت ایران دست گذاشت؛ همان چیزی که سیا از بوش پدر خواسته بود.
۲۰ دسامبر ۱۹۹۵، لایحه تحریم داماتو علیه ایران مطرح شد. بنجامین گیلمن، رئیس کمیسیون روابط بینالملل مجلس نمایندگان نیز طرح مشابهی را ارائه کرد. این دو لایحه پس از تصویب در مجلس سنا و نمایندگان به کمیتهای مشترک ارجاع شد و پس از ادغام مفاد آنها بهصورت قانون مجازات ایران ــ لیبی درآمد و بعدها به قانون داماتو معروف شد. این قانون که ۴ آگوست ۱۹۹۶ به امضای رئیسجمهور آمریکا رسید، شامل ۱۴ بخش بود.
مهمترین بخش این تحریم، ممنوعیت سرمایهگذاری در صنعت نفتوگاز ایران بود و هیچ شرکتی حق نداشت بیش از ۴۰میلیون دلار در ایران سرمایهگذاری کند. این قانون، تحریمهای گذشته را پشتسر گذاشت و قرار بود ظرفیت تولید نفتوگاز ایران را در میانمدت بهشدت کاهش دهد. کلینتون هم به شرکتهای آمریکایی هشدار داد در صورت هرگونه همکاری با تهران به عقوبتی عبرتآموز گرفتار میشوند.
شرکتهای آمریکایی کنار کشیدند تا جا برای رقبای آنها باز شود. با بیاعتنایی شرکتهای غیرآمریکایی به این قانون، شرکتهای آمریکایی که فرصت سرمایهگذاری در ایران را ازدستدادهبودند، به انتقاد از کلینتون مشغول شدند و تحریمها علیه تهران را فرصتسازی کاخسفید برای رقیبان خود میدیدند. اوج این انتقادات مربوط به دیک چنی، رئیس هیاتمدیره شرکت بزرگ هالیبرتون بود: «کلینتون گویا فراموش کرده رئیسجمهور آمریکا و حافظ منافع ماست». چنی معتقد بود تحریمهای نفتی علیه ایران باید لغو شود. او ۶۷۰ شرکت بزرگ و کوچک نفتی آمریکایی را تحت سازمانی به نام USA ENGAGE گرد هم آورد تا با فشار بر دولت و سنا تحریمها علیه نفت ایران و لیبی را لغو کنند. ناکارآمدی سیستم تحریم، اثرات منفی آن بر روابط آمریکا و متحدانش، لزوم توجه به مساله امنیت انرژی آمریکا و مستثنا شدن آمریکا از سرمایهگذاری در ایران ازجمله دلایلی بود که برای مخالفت با تمدید داماتو عنوان میشد.
فصل تغییر
اواخر دوران کلینتون و ابتدای دوران بوش، آمریکاییها در تأمین امنیت انرژی خود شکست خورده بودند و مصرف بالای نفت در این کشور، بحران خاموشی و سهمیهبندی برق را ایجاد کرد. کارگروهی به ریاست دیک چنی که حالا معاون جورج بوش پسر شده بود، مسؤولیت داشت تا راهکاری را برای حل معضل انرژی و کمبود نفت بیابد. یکی از راهکارهایی که در گزارش این گروه عنوان شد، افزایش تولید در کشورهایی مثل ایران، عربستان و عراق بود.
ابتدای قرن بیستویکم، ظرفیت مازاد جهانی نفت از ششمیلیون بشکه به 1.3 میلیون بشکه رسیده و سطح ذخیرهسازی در مخازن استراتژیک هم کاهش پیدا کرده بود. اداره اطلاعات انرژی آمریکا هم در سال ۲۰۰۱ به موضوع کمبود نفت در جهان و ایالات متحده اشاره کرد و نوشت: «میزان رشد سالانه نفت تا سال ۲۰۲۰ حدود 2.25درصد خواهد بود و مصرف نفت آمریکا به ۲۶میلیون بشکه در روز خواهد رسید.»
یانکیها در برنامهریزیهای خود، تولید ۴۱میلیون بشکهای را برای منطقه خلیجفارس در سال ۲۰۲۰ طراحی کردهبودند تا بخشی از نیاز ۱۱۹میلیون بشکهای جهان در آن سال را پوشش دهند. آمریکا برای دسترسی به نفتی که حالا دردسر شدهبود، در ونزوئلا کودتا و به عراق حمله کرد، سرمایهگذاری در خزر را افزایش داد و عربستان را به خط کرد، اما پیادهسازی هیچیک از این راهکارها اصولا در ایران ممکن نبود.
جرج بوش و تیمش برای آنکه ظرفیت ایران با تمام قوا در بازار باقی بماند و امنیت انرژی آمریکا تأمین شود، از فشارهای تحریمی کاستند و چشمان خود را تا اندازهای روی شرکتهایی که در ایران کار میکردند، بستند. این راهبرد البته با انتقادهای شدید جمهوریخواهان مواجه شد؛ بوش، ولی میدانست چاره دیگری ندارد تا کشورش را از بحران خارج کند. در استراتژی اصلی واشنگتن که امنیت عرضه، حکم نان شب را داشت، نفت ایران موردنیاز بود.
دوران تحریمهای هوشمند
در دوران اوباما، راهبرد نفتی آمریکا، تحریمهای گذشته را با گسترهای وسیع و با عزم بیشتر به پیش برد؛ تحریمهای ثانویه بر تحریمهای شورای امنیت سوار شد و همه چیز را تحتالشعاع خود قرار داد. هم سرمایهگذاری و مبادلات نفتی ممنوع شد و هم صادرات نفتی ایران کاهش یافت.
اوباما قصد نداشت با خروج کامل نفت ایران، بازارها دچار کمبود عرضه شود و به همین دلیل، شرایط را برای مشتریان نفت ایران سخت نکرد و از آنها خواست هر شش ماه یکبار، از واردات نفت خود ۲۰ درصد بکاهند.
هوشمندی این تحریم به حدی بود که نفت ایران در بازار بود، ولی با توجه به تحریم بانکمرکزی و دسترسی نداشتن ایران به شبکه بینالمللی سوئیفت، عملا پول نفت ایران در کشورهای خارجی بلوکه یا کالاهای مصرفی و حتی لوکس به ایران صادر میشد. در این دوره، تحریمها از هوشمندی منحصر به فردی برخوردار بود که تا آن روز، در هیچ جای دنیا تجربه نشدهاست.
ترامپ و احیای تحریم
ترامپ که به ریاستجمهوری رسید، اوضاع مثل قبل نبود؛ او «انقلاب تولید» اوباما را به «انقلاب صادرات» تغییر داد. رئیسجمهور از توافق آب و هوای پاریس خارج شد و همین تصمیم او شرکتهای آمریکایی را خوشحال کرد؛ چراکه این خروج، افزایش تولید نفت و گاز در ایالات متحده را در پی داشت. با حمایت رئیسجمهور از افزایش تولید نفت و گاز، اما یک مشکل اصلی وجود داشت. نفت و گاز باید به کجا صادر شود؟
واشنگتن برای ورود بشکههای نفت خود به بازار، به حذف چند کشور اصلی تولیدکننده نفت نیاز داشت. ترامپ به بهانه اینکه برجام یک توافق بد است، دوباره تحریمهای ثانویه را فعال کرد و گفت میخواهد صادرات نفت ایران را به صفر برساند.
در این دوره، تولید نفت آمریکا به حدی افزایش یافت که به صادرکننده خالص تبدیل شد. در چنین شرایطی، تحریمهای نفتی مانع دسترسی ایران به بازار شد تا بلافاصله، ترامپ نفت خود را جایگزین نفت ایران در کشورهای چین، کرهجنوبی، هند و ژاپن کند.
بایدن و نفت
با پیروزی معاون اوباما در انتخابات آمریکا، قوانین محدودکننده تولید نفت در آمریکا دوباره فعال شد تا از میزان تولید ایالات متحده کاسته شود. نزولی شدن تولید نفت این کشور که با افزایش شدید قیمت همزمان شد، بهای انرژی را در غرب بالا برد تا آمریکاییها احیای برجام را با قدرت بیشتری به پیش ببرند.
به همین دلیل، ممنوعیتهای سفت و سخت آمریکا علیه نفت ایران از انعطاف بیشتری برخوردار شد تا نفتکشهای ایران، محمولههای خود را راحتتر از دوران ترامپ به مقاصد برسانند. کما اینکه راههای دور زدن تحریم هم به روز و هدف صفر کردن صادرات نفت ایران با شکست مواجه شد. حالا آمریکا برای کاستن از بهای طلای سیاه، به نفت ایران بیشتر از گذشته نیاز دارد. فراموش نکنیم تحریم در اسناد بالادستی آمریکاییها، اصلیترین سلاح برای تامین امنیت اقتصادی و ملی است. روزی نیاز باشد در دست گرفته میشود و روزی دیگر، به غلاف بازمیگردد.
منبع: روزنامه جام جم