در این مجموعه چهرههای جوانی در کنار بازیگران نام آشنا حضور داشتند که هر کدام در قالب نقشی که بازی کردند راوی داستان شنیدنی و دیدنی بودند. حال که سریال به پایان رسیده در یکی از روزهای پاییزی، میزبان علی پورکیانی تهیهکننده، محمدحسین غضنفری کارگردان، مجید مظفری بازیگر نقش دایی پرویز، فرید سجادی حسینی ایفاگر نقش علیجان، مریم کاظمی بازیگر نقش عالیه و آزاده سیفی بازیگر نقش نورا و علی زادمهر مدیر روابط عمومی سریال در جامجم بودیم. در این گفتوگوی صمیمانه از هر دری گفتیم و شنیدیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
دنبال قومیت بودیم نه فاصله طبقاتیبرای نخستینبار مهاجران افغانستانی محور سریالی تلویزیونی قرار میگیرند. چطور شد که این ماجرا شکل گرفت و اینکه همزمان با وقایع افغانستان مورد توجه مخاطبان هم قرار گرفت؟علی پورکیانی، تهیهکننده: آخرین سریالی که من کار کردم ماه رمضان سال ۹۷ با آقای عسگرپور بود. بعد از آن در جلسهای با آقای آذرپندار طرحی خانوادگی معمایی را ارائه کردم که قرار بود کار کنیم اما اسفند همان سال آقای آذرپندار طرح و ایدهای را درباره عشق یک پسر ایرانی به دختری که بعدها متوجه میشود افغانستانی است، مطرح کرد. من از این طرح خیلی خوشم آمد. چون تصور من هم از افغانستانیها کارگران ساختمانی و سرایدارها بود که بیشتر میدیدیم. خاطرم هست با یکی دو نویسنده هم پیش از این درباره فیلمنامه سریال صحبت کردیم اما خوشم نیامد تا اینکه به تهمینه بهرام و ارسلان امیری رسیدیم که طرحی نوشته بودند و تصویب شد. بنابراین ایده اصلی کار از طرف شبکه و آقای آذرپندار بود که درباره مهاجران افغانستانی صحبت شود، ولی با این محوریت که یک پزشک ایرانی دلداده دختری افغانستانی شود. البته نمیخواستیم فاصله طبقاتی را نشان بدهیم و میخواستیم قومیتیاش کنیم. چون بیشتر مردم تصور میکنند افغانستانیها در جنوب شهر زندگی میکنند. بنابراین سعی شد این خانواده سطح اجتماعی بالایی داشته باشد. کما اینکه در واقعیت هم خانوادههای افغانستانی زیادی هستندبا سطح درآمد بالا که در ایران فعالیت اقتصادی میکنند. یا اینکه نسل دو و سه آنها با هم فارسی صحبت میکنند که در ظاهر اصلا مشخص نیست افغانستانی هستند. ضمن اینکه کابل برای عدهای از آنها اصولا غریبه است و دوست ندارند از ایران بروند.
جذابیت های قصه و فیلمنامهشما پیش از اینکه وارد این پروژه شوید چقدر از این قومیت شناخت داشتید و آیا اطلاعاتتان را با نویسندهها در میان میگذاشتید؟محمدحسین غضنفری، کارگردان: من خیلی دیر وارد این پروژه شدم. البته از ابتدای کار در جریان فیلمنامه بودم. چون رفاقت من و آقای پورکیانی به گونهای است که در همه کارها با هم بحث تدوین داریم. به همین دلیل مدام قصه را برای من تعریف میکرد و من در جریان تغییرات فیلمنامه قرار میگرفتم. بنابراین چون من دیر وارد پروژه شدم فقط بحث اجرایی و کارگردانی کار با من بود و من فقط فرصت داشتم متن را تصویری و اجرایی کنم. البته که فیلمنامه را پیش از کار خوانده بودم اما از نگاه و زاویه تدوین.
پورکیانی: من هر کاری که انجام میدهم کار تدوین را به آقای غضنفری میدهم. ضمن اینکه برایم خیلی مهم است که اول فیلمنامه را به ایشان بدهم که بخواند.
غضنفری: چون از دید تدوین به فیلمنامه نگاه کرده بودم، ایدههایی که میدادم مربوط به این بخش از کار بود. اما وقتی به عنوان کارگردان وارد کاری میشوی موضوع خیلی فرق میکند و فیلمنامه را باید به گونهای دیگر بخوانی. اما قصه این سریال به قدری روان و شیرین بود که نیازی به تغییر نداشت گرچه از نظر من هیچ کاری بینقص نیست.
وقتی از زاویه تدوین فیلمنامه را مطالعه میکردید قصه برایتان به قدری جذاب بود که دوست داشته باشید خودتان آن را بسازید؟غضنفری: قصه به قدری برای من جذاب بود که من از ابتدا میگفتم خوش به حال کارگردانی که میخواهد این قصه را بسازد.
پورکیانی: البته شخصیت من برایش جذابتر است(همه میخندند).
واسطههایی كه تهیهكننده شدند!شما این اواخر خیلی سخت پیشنهادهای تلویزیونی را میپذیرید. ضمن اینکه گلهمند از آخرین سریالی بودید که بازی کردید، حتی بارها در مصاحبه با رسانهها گلایه خودتان را مطرح کردید. بنابراین چطور شد که به این گروه اعتماد کردید و شخصیت دایی پرویز چه جذابیتی برای شما داشت که شما را ترغیب به بازی در این سریال کرد؟مجید مظفری، بازیگر نقش دایی پرویز: پیش از اینکه من در آن سریال که بعدها گلایهمند شدم، بازی کنم خیلی از دوستان درباره برخی از تهیهکنندگان تلویزیونی به من هشدار دادند، اما اهمیتی ندادم.
از ابتدا هم قصه آن سریال را دوست نداشتم و نمیخواستم با تهیهکننده آن سریال کار کنم. متاسفانه نقش برخی تهیهکنندهها در تلویزیون تغییر کرده و بیشتر نقش واسطه را بازی میکنند تا تهیهکننده! از بازی در آن سریال دلخوری داشتم زیرا هنوز هم با من و خیلی از عوامل تسویه نکردهاند. اما در این بین تهیهکنندگان حرفهای و باوجدانی هم مثل زندهیاد مجید اوجی هستند که خودرویش را برای پول عوامل فروخت یا آقای پورکیانی که بسیار حرفهای در این سریال برخورد کرد. از طرفی به خاطر کرونا وقتی یک نفر ناراحتی کوچکی برایش پیش میآمد، بلافاصله گروه پزشکی را سر صحنه میآورد تا از همه تست بگیرند. اهمیتی که ایشان در طول تولید به کار میداد برایم باارزش بود. نقش پرویز هم برایم جالب بود و وقت زیادی از من نمیگرفت. گروه هم بسیار حرفهای بود و با کسی مشکلی نداشتم. با این حال اعلام میکنم که سریال «هم سایه» آخرین سریالی است که بازی میکنم.
حتی اگر پیشنهاد وسوسهکنندهای از جانب تهیهکنندگان حرفهای تلویزیون داشته باشید؟مظفری: به هیچ وجه. چون وجود برخی تهیهکنندگان غیرحرفهای و واسطهگر، انگیزه کار کردن را از آدم میگیرد.
پورکیانی: اتفاقا زمانی که برای این سریال با ایشان تماس گرفتم چند بار با پاسخ منفی مواجه شدم و به دلیل دلخوری از پروژههای قبلی نمیخواست در این سریال هم بازی کند. اما با اصرار من پذیرفت به دفتر بیاید و با هم گپ بزنیم. ما هم تلاش کردیم در این سریال حضور پیدا کند.
مظفری: بیتوجهی و بیاحترامی به بازیگری که حدود ۵۰ سال است در این حرفه کار میکند اصلا خوشایند نیست.
یك مادر مهربان افغانستانیشما در این سریال نقش مادر نورا را به شدت خوب و شیرین و باورپذیر بازی کردید. بنابراین برای ایفای این نقش و بازی با گویش افغانستانی ما بهازایی داشتید که تا این حد خوب و باورپذیر بودید یا سوابق تئاتریتان در این سریال به کمکتان آمد؟مریم کاظمی، بازیگر نقش عالیه: طبیعتا هر بازیگری که میخواهد نقشی را بازی کند، چیزی در درون او وجود دارد که پنهان است و باید به عین تبدیل شود. من هم برای هر نقشی که قرار است بازی کنم، دنبال یک تصویر بیرونی و فیزیکال درباره آن میگردم که آن شخصیت چطور حرف میزند، چطور راه میرود و چگونه رفتار میکند. بنابراین الزاما به این معنی نیست که ما بهازایی برای هر نقشی داشته باشد. مثلا اینکه الزاما برای این سریال با یک خانم افغانستانی دوست شده باشم. ولی از آدمهایی که روزمره میبینم یا با آنها در ارتباط هستم و در واقع از کاراکترهای واقعی اطرافم کمک میگیرم. نه اینکه از بازیگر دیگری که قبلا چنین نقشی را بازی کرده الگو بگیرم یا بازی او را تقلید کنم. درباره لهجه هم باید بگویم که اصلا چیز پیچیدهای نیست. چون آقای پورکیانی برای ما کلاس گذاشت، مشاور لهجه داشتیم و تمرین کردیم. به نظرم تمرین معجزه میکند. لزومی نداشت از قبل با چنین لهجهای آشنا باشیم. از طرفی وقتی آقای غضنفری وارد کار شد تصمیم گرفت مادر نورا از بقیه اعضای خانواده کمی غلیظتر صحبت کند. البته گاهی بعضی جملات برای من سخت بود اما با تمرین و کمکها سعی خودمان را کردیم.
نقش مقابل خیلی خوبی هم داشتید؟کاظمی: بله. آقای سجادی حسینی خیلی با انرژی و همین طور نورا جان خیلی خوب کار کردند. به هر حال نقش مقابل خیلی روی کار بازیگر مقابل میتواند تاثیر گذار باشد.
آقای غضنفری چرا شما روی غلیظ صحبت کردن مادر نورا تاکید داشتید؟غضنفری: وقتی با آقای پورکیانی هم صحبت کردیم قرار بر این شد که به دلیل اینکه مادر مدام در خانه است غلیظتر صحبت کند و پدر که در محیط کار هم حضور دارد کمتر و بچهها چون متولد ایران هستند، میتوانستند فارسی صحبت کنند. البته در لحظات خیلی عاشقانه و دراماتیک بچهها میتوانستند کمی وارد این لهجه شوند.
البته خانم سیفی در خلوت مادر دختری با گویش افغانستانی صحبت میکرد؟غضنفری: بله دقیقا جاهایی که حس و حال داشت. اتفاقا زمانی که نورا با بشیر که افغانستانی است، در لحظهای که در مورد نادیه میخواهد اطلاعاتی از او بگیرد با آن گویش صحبت میکند. یعنی جاهایی که خیلی مهم بود.
آشنایی با فرهنگ افغانستانچرا ما فرهنگ افغانستان را در این خانواده کم دیدیم. فقط در یک سکانس مخاطب با غذایی روبهرو شد که مربوط به افغانستانیهاست. آیا نمیشد این فرهنگ را در غذا یا پوشش مادر که اصیلتر است بیشتر نشان داد؟غضنفری: شاید ضعفی که در این کار وجود داشت به همین نکته شما برمیگردد. متاسفانه ما فقط یک بار توانستیم سکانس غذاخوردن این خانواده را نشان بدهیم. میشد که بیشتر به فرهنگ این خانواده بپردازیم.
کاظمی: اگر هم بیشتر میشد از حالت طبیعی خارج میشد و حالت تزیینی و ویترینی پیدا میکرد. کسی که ۴۰ سال است در ایران زندگی میکند، دیگر لباس افغانستانی نمیپوشد.
غضنفری: شاید میشد که مادر خانواده را در حال پختن شیرینی دید که بیشتر نمادی از زندگی آنها را به مخاطب نشان داد.
پورکیانی: به ذهنمان رسید این کار را کنیم. اما اگر وارد زندگی افغانستانیهایی شوید که چند دهه است در ایران زندگی میکنند متوجه میشوید که شبیه ما زندگی میکنند. ما با مشاور لهجه که خودش افغانستانی است در این زمینه صحبت کردیم. یکی از نویسندههای ما هم خودش قبلا مستندی مرتبط با این موضوع ساخته بود و حدود دو سال در این زمینه تحقیق کرده بود. اصلا مادران افغانستانی با پوشش سنتی زندگی نمی کنند. حتی دختری که در ایران متولد شده اصلا لباس سنتی نمیپوشد. پوششی که دارد شبیه به دختران ایرانی است. بنابراین سعی کردیم در این سریال واقعی کار کنیم. کابل برای خیلی از افغانستانیها غریبه است. بنابراین سعی مان بر این بود بجا کار کنیم و سکانس اضافی از فرهنگ آنها نداشته باشیم. ما در این سریال تلاش کردیم نگاه ایرانیها را نسبت به مهاجران افغانستانی که در این کشور زندگی میکنند تصحیح کنیم. اینکه آنها کارگر افغانستانی نیستند و نسل جدید آنها که در ایران به دنیا آمده، درس خوانده و دانشگاه رفتهاند الا شبیه به آدمهایی که در ذهن ما هست نیستند. حتی برای نقش نورا از بازیگران افغانستانی که تست گرفتیم اصلا باورم نمیشد این دخترها افغانستانی هستند. نه لهجه داشتند و نه از چهرهشان مشخص بود. از طرفی میخواستیم در این سریال از مشکلات حقوقی مهاجران بگوییم.
منظورتان مشکل سند به نام زدن مهاجران است که در سریال هم مطرح شد؟پورکیانی: بله اتفاقا من شنیدم که میتوانند کارت بانکی بگیرند و قانون، یک سری امتیازات برایشان قائل شده است. نکته مهمتر اینکه ما برخلاف فیلمهایی که به جشنوارههای خارجی میرود و در آنها نشان میدهند مهاجران افغانستانی با فلاکت و بدبختی در ایران زندگی میکنند، میخواستیم بگوییم ما مردم ایران میزبانان خوبی برای آنها هستیم. به همین خاطر شما در این سریال هم شخصیت ایرانی بد و خوب میبینید و هم افغانستانی بد و خوب.
اصرار پرویز برای ازدواج نگار و حافظآقای مظفری با توجه به نقشی که در این سریال بازی کردید و اینکه پرویز آدم تحصیلکرده ای است، اما کمی برای مخاطب غیرقابل باور است که با توجه به جامعه امروز اینقدر اصرار روی ازدواج دخترش نگار با حافظ دارد؟پورکیانی: شما اگر پدر بودید و دختر داشتید هیچ وقت دخترتان را دست هر کسی نمی دادید.(همه میخندند)
مظفری: من به دلیل اینکه خودم پدر هستم و یک دختر دارم و دخترم مادر ندارد با شخصیت پرویز همذات پنداری میکردم و احساس آن پدر را نسبت به دخترش و آیندهاش درک میکردم. من بارها با نویسنده و تهیهکننده در این باره صحبت کردم که یک دایی برای خواهر و خواهرزادههایش کارهایی انجام داده اما خوب نیست که از اول تا آخر سریال مدام به حافظ میگوید من تو را بزرگ کردم. در هر سکانس خوب نیست. با این حال باید آن حس و حال آن پدر را داشته باشید تا متوجه رفتار پرویز شوید. از طرفی دخترش حافظ را دوست دارد و پدر هم به خاطر دل دخترش تمایل به ازدواج این دو نفر دارد و مدام از دخترش و خواسته اش حمایت می کند.
غضنفری: اتفاقا بخشی از کار هم تعمدی است. یعنی این تکرار باید می بود تا حافظ، نگار را پس بزند. بنابراین باید عاملی باشد که حافظ از نگار جدا شود.
البته که دیدار حافظ با نورا باعث دلزدگی او از نگار میشود؟پورکیانی: نه این طور نیست. حافظ از همان ابتدا در ازدواج با نگار به دلایلی که مدام مطرح میشود، تردید دارد. اما نورا را که می بیند متوجه میشود عشق واقعی این است و ازدواج با نگار قطعا منجربه جدایی خواهد شد. از طرفی پرویز هم به خاطر علاقه دخترش به حافظ راضی به این ازدواج است.
سیفی: باید به این نکته توجه کنیم که فاصله نگار و حافظ به قدری زیاد است که حتی اگر نورایی هم وجود نداشت باز هم ازدواج آنها به بن بست می رسید و اگر ازدواج هم می کردند قطعا جدا میشدند. چون اصلا برای هم مناسب نیستند. حافظ هم یک سری نقاط مشترک بین خودش و نورا پیدا میکند و به همین دلیل به او گرایش پیدا میکند. اتفاقا من نظر داشتم که میگفتند نورا باعث جدایی نگار و حافظ شد در صورتی که اصلا این طور نیست و نورا در ابتدا نمیدانست که در زندگی حافظ دختری به نام نگار وجود دارد که قرار بوده با هم ازدواج کنند.
پورکیانی: اتفاقا ما از ابتدا نشان دادیم که ازدواج حافظ و نگار کلاسیک است. حتی اگر نورا را هم نمیدید در دوران نامزدی متوجه میشد که ازدواج با نگار درست نیست و به بنبست میرسید.
تحول یكباره فرخ!فرخ قصه از زمانی که نورا را میبیند و دلبسته او میشود، برای ازدواج با او بسیار مصر است. اما با فوت بابا عزیز و سیلیای که از علیجان می خورد یکباره متحول می شود. به نظر خودتان این تحول یکباره، باورپذیر است؟غضنفری: قبل از سیلی علیجان به فرخ سکانس هایی وجود دارد که شما ندیده اید که خیلی به این باورپذیری کمک می کرد.
پورکیانی: ما سکانسی در این سریال داریم که هومن و فرخ داشتند و بسیار سکانس کلیدی است و حرف هایی در این سکانس بین پدر و پسر ردوبدل می شود که شاید این باورپذیری را برای شما به عنوان مخاطب در تحول فرخ ایجاد می کرد که شما ندیدید.
غضنفری: سکانسی هم بود که نورا و حافظ داشتند و دیالوگ هایی ردوبدل می شد که باز هم در باورپذیری مخاطب کمک می کرد.
سجادی حسینی: اتفاقا من از خیلی ها شنیدم که همه قصه یک طرف، آن سیلی که علیجان به فرخ زد یک طرف.
کاظمی: من دوست افغانستانی ندارم که از او بازخورد می گرفتم اما ایرانیهایی که دیده بودند خیلی خوششان آمده بود و میگفتند خیلی خوب با لهجه صحبت کردی. البته مشاور لهجه یعنی خانم زهرا احمدی از لهجه ها راضی بود.
سیفی: من خیلی از دوستان افغانستانی بازخورد گرفتم و فکر می کردند من افغانستانی هستم و خوشبختانه بازخوردهای خوبی هم گرفتم.
سكانسهای پرچالش نورااین نقش چه تجربه و دستاوردی برای شما به همراه داشت وقتی قرار شد در کنار دوستانی بازی کنید که همگی پیشکسوت هستند،. ضمن اینکه در فضای مجازی خیلی از کاربران تصور میکردند افغانستانی هستید؟آزاده سیفی: من و آقای قزوینی بازیگر نقش حافظ آخرین بازیگرانی بودیم که به کار اضافه شدیم. چون میدانستم بازیگرانی باتجربهتر از من در این سریال حضور دارند، به همین خاطر خیلی استرس داشتم و نگران بودم. اما در اولین برخورد با همه بازیگران این نگرانی رفع شد. چون آنقدر رفتار خوبی داشتند و به من کمک میکردند و انرژی میدادند که دیگر نگران نبودم.
مظفری: من چطور؟
سیفی: شما هم بسیار پرانرژی بودید. اما ابهت خاصی داشتید (با خنده). همه بازیگرها در این کار به من کمک کردند. حتی آقای قزوینی که سکانسهای زیادی با هم داشتیم. شاید طولانیترین تمرینها را با آقای دهکردی داشتیم که متاسفانه سکانسهای بسیاری را شما ندیدید.
شما سکانسهای سختی مقابل آقای دهکردی داشتید. چون نورا نمیخواست با فرخ ازدواج کند و از طرفی به سمت حافظ گرایش داشت. درباره این سکانسهای چالشی و سخت در سریال بگویید؟سیفی: متاسفانه خیلی از سکانسهای جذاب و پرچالش نورا را در این سریال ندیدید. ولی شخصا برای من این نقش چالشهای بسیاری به همراه داشت. چه سکانسهای من فرخ و چه سکانسهای من و حافظ. حتی با نگار اما در کل شخصیت نورا برای من خیلی قابل درک بود. یعنی وقتی خودم را به جای او میگذاشتم، میدیدم در چنین موقعیت مشابهی شاید من هم خودم را قربانی پدر و مادرم کنم. یعنی اصلا اتفاق دور از ذهنی برای من نبود و نورا بسیار برایم باورپذیر بود. به نظرم نورا در این سریال شخصیت بسیار ایثارگری بود.
وقتی نورا در قصه به نوعی قربانی خانواده میشود پدر و مادر را هم میبینیم که با این موضوع درگیر هستند. درباره سکانسهای حسی که داشتید هم میگویید و اینکه چقدر به کارگردان برای این صحنهها ایده میدادید؟سجادی حسینی: به عنوان یک پدر که دخترش میخواهد خودش را قربانی خانواده کند درگیریهایی در بازی بود.
به خصوص وقتی برای نماز صبح وضو گرفت و دیالوگهایی با نورا داشت؟سجادی حسینی: اگر همچنان که خودمان به عنوان بازیگر در این سکانسها تحت تاثیر قرار میگرفتیم توانسته باشیم به مخاطب منتقل کنیم فکر میکنم توانستهایم موفق شده باشیم.
کاظمی: خوشبختانه آقای غضنفری همیشه پذیرای ایدهها و پیشنهادهای بازیگران بود. همیشه وقتی میخواهی سکانسی را بازی کنی یا حتی زمانی که آن را میخوانی اگر آن موقعیت برای خودت باورپذیر باشد و خودت را در آن موقعیت تصور کنی، به نظر من برای شروع به بازیگر کمککننده است. برای من که در صحنههایی از این دست باورپذیر بود.
نذر نورا برای حافظنذر نورا در مورد حافظ برای من یادآور نذر سیتا در سریال «مسافری از هند» بود. اما چرا این ابهام درباره نذر نورا در قصه گنگ ماند و مخاطب را گیج می کرد که نذر نورا چیست؟سیفی: دقیقا نذر نورا همین بود. در سکانسی هم که با مادر حافظ در نمازخانه داشت مطرح شد که آدم میتواند از عزیزترین خواسته اش بگذرد. نورا هم می خواست از حافظ که برایش عزیز است بگذرد و زمانی که برای عیادت حافظ آمد این نکته را به مادرش گفت. به نظرم این کار را هم کرد و میخواست که با فرخ ازدواج کند.
از بازی با لهجه فرار میكنماگر اشتباه نکنم شما پیش از این هم گفته بودید که خیلی دوست ندارید نقشهایی که لهجه و گویش خاصی داشته باشد را بازی کنید. چطور شد در این سریال نقش یک پدر افغانستانی را با گویش خاص بازی کردید؟فرید سجادی حسینی، بازیگر نقش علیجان: بله من همیشه گفتم که از لهجه فرار میکنم. به این خاطر که استعدادش را ندارم. واقعا در بازی با لهجه بیاستعدادم. اما در این سریال خیلی سخت بود و زحمت کشیدم که بتوانم با این گویش خوب بازی کنم. نمی دانم تا چه حد موفق بودم. برای این نقش هم به خاطر لهجه در ابتدا فرار میکردم. اما فیلمنامه را که خواندم به نظرم به نسبت سریال های دیگر نگاه جدیدی بود و نقش علیجان هم برایم دوست داشتنی و جالب بود.
چقدر به اتفاق بازیگران دیگر دورخوانی داشتید؟سجادی حسینی: دورخوانی به معنای رایج یک جلسه. اما به خاطر کرونا هر روز در یک ساعت به خصوص با مشاور لهجه ویدئوکال داشتیم. گاهی کنفرانس با بازیگران دیگر در ایفای این نقش با لهجه خیلی به من کمک کرد.
شبیه حافظ شدمامیر احمد قزوینی در سریال «همسایه» نقش حافظ را بازی میکرد. وی در روز نشست نتوانست حاضر شود و با او تلفنی گفتوگو کردیم. او درباره نقشش و چالشهای آن توضیحاتی ارائه کرد.
از نخستین تجربه بازی تان در یک سریال تلویزیونی بگویید و اینکه بزرگترین چالشی که برای ایفای نقش حافظ در این سریال داشتید چه بود؟امیراحمد قزوینی: بله همانطور که گفتید اولین تجربه بازی من در یک سریال آن هم با این حجم از بازی بود. برای بازی در نقش حافظ یک چالش بزرگی داشتم و این بود که باید لحظههای متفاوت یک نقش پرفراز و نشیب و طولانی را در هشت، نه ماه در زندگی حافظ داشتم و همین باعث میشد که گاهی ندانم کجای این داستان هستم. گرچه منشی صحنه و کارگردان میگفتند در این سکانس حافظ کجای ماجراست، با این حال در طول این چند ماه من به عنوان بازیگر چیزهایی را به نقش اضافه می کردم. به همین دلیل نگران بودم این کم کردن و اضافه کردنها آسیبی به نقش نزند. منظورم این است که بزرگترین چالش من این بود که بتوانم حافظ را باورپذیر بازی کنم و برای مخاطب سمپات باشد و دوستش داشته باشند. در عین حال خودم هم بتوانم تجربه جدیدی در بازیگری داشته باشم.
جذابترین نکتهای که درباره این شخصیت برای شما وجود داشت چه بود؟من فکر میکنم حافظ از شخصیتهای نادر این جهان است که البته در دنیای امروز به وجود چنین افرادی خیلی نیاز داریم. یعنی آدم هایی که شبیه شعارها و حرفهایشان باشند. آدم هایی که وقتی از انسانیت حرف می زنند، فقط این نسخه را برای بقیه نپیچند. در زندگی و رفتار و اعمال خودشان هم این نگاه انسانی را داشته باشند. اگر از عشق حرف می زنند، در جستوجوی عشق باشند و آن را پیدا کنند و پای آن بایستند و برایشان مهم نباشد که پول و منفعت کجاست. اینکه یک آدم حرف های زیبا بزند، حرفهای انسانی و اخلاقی بزند و پای آن حرفها بایستد برای من جذاب بود.
کار با آقای غضنفری که او هم نخستین تجربه کارگردانی اش بود چطور بود؟ آن هم کارگردانی که سالها تدوینگر بوده و در کنار کارگردانی این سریال از منظر تدوینگر هم به قیلمنامه نگاه می کرده؟به نظر من کار با چنین کارگردانی بسیار لذت بخش بود. چون آقای غضنفری بسیار آدم باسوادی است و بسیار در کار با بازیگر تعامل می کند و با عجله هم کار نکرد و نگرانی در کار را به بازیگر منتقل نمی کرد.
مهمتر اینکه به ایدههای بازیگران به دقت گوش میکرد و اگر در جهت بهبود نقش بود می پذیرفت.
واکنش مخاطبان به خصوص افغانستانی ها را چطور دیدید؟ چه نظری درباره نقش حافظ و بازی شما داشتند؟واکنش آدمها چه ایرانی و چه افغانستانی به موضوع این عشق پرحجب و حیا و عمیق و واقعی خیلی جالب بود. عشقی که یک ادم برایش میجنگد و به تنهایی مقابل همه می ایستد. یعنی همه چنین عشق واقعی را پسندیدند و هیجان زده بودند. حتی می گفتند ای کاش در دنیای واقعی هم چنین افرادی باشند که پای عشقشان می ایستند و برایش میجنگند. البته که نظرات درباره حافظ متفاوت بود. بعضیها این سرد بودن و درگیریهای مدام ذهنی او را میپسندیدند و عدهای هم نه.
چقدر بعد از بازی در این سریال نگاه خودتان نسبت به مهاجران افغانستانی تغییر کرد؟بعد از اینکه این نقش را بازی کردم، مهمترین اتفاقی که برای من افتاد این بود که اولین تاثیری که ایجاد شد روی خودم بود. یعنی خیلی نگاهم نسبت به مهاجران هر ملیتی عوض شد؛ خاصه درباره مهاجران افغانستانی که در ایران زندگی می کنند. خیلی احساس می کنم که دیگر برای دوست داشتن و برای باز کردن گره از کار آدمها و انسانیت هیچ مرزی وجود ندارد. آدمها بدون مرز، بدون نژاد و جنسیت میتوانند همدیگر را دوست داشته باشند و به هم کمک کنند و خوشحال کردن هر موجود زنده ای با هر نژاد و قومیتی کمک به یک بنده خداست و کار زیبایی است. اگر همه آدمهای جهان به این درک برسند، به نظر من اتفاق بزرگی در جهان میافتد. همین کافی است برای بازی در یک نقش که خود آن آدم و نگاهش تغییر کند. حافظ شاید خیلی زیاد از شخصیت من فاصله داشت. ولی همه اتفاقات خیلی آرام درون من افتاد و نیمههای سریال احساس کردم تبدیل به حافظ شدم.
زینب علیپور طهرانی - رسانه / روزنامه جام جم