قصه بازی هیدیس از طریق المانهای روگلایک تعریف میشود و به این ترتیب، مخاطب باید بارها و بارها بازی را تمام کند و با هر بار بازی کردن، اطلاعات بیشتری را به صورت قطرهای دریافت کند.
همچنین با هر بار مرگ، مخاطب علاوه بر اینکه به خانه هدیس باز میگردد، اطلاعات بیشتری را درباره خدایان و الهههای یونان که شخصیتهای اصلی بازی هستند به دست میآورند؛ اسطورههایی که در نزدیک بودن آنها به روایات اصلی شک و شبهه وجود دارد.
در دیگر اقتباسهای مشهور از دنیای یونان مثل انیمیشن هرکول دیزنی (۱۹۹۷)، هیدیس را به عنوان یک شخصیت به تصویر میکشند. در اقتباس ویدئوگیمی هیدیس اما این هیدیس شخصیتی غرق در کار است که پسرش شاهزاده زاگرئوس، علیه خواستههایش عمل میکند. تصویری که استودیوی سوپرجاینت در بازیاش از هیدیس ساخته، نقش پررنگ و البته نزدیکتری به ریشه اسطورهای خودش دارد. هیدیس برخلاف دیگر خدایان یونان که فسادهای انحطاطی دارند، همیشه در حال کارهای کاغذبازی خودش در خانه است. حتی وقتی پس از تمام کردن بازی و بازگشت به نقطه اول با هیدیس برخورد میکنید، او را در حال کار میبینید. شغلی که البته همان پرکردن نامههای مرگ افراد مختلف بهعنوان خدای دنیای زیرین است.
تالارهای زیرزمینی
زاگرئوس فرار خودش را از خانه پدری شروع میکند و بخشهای مختلفی از دنیای زیرین را در این مسیر میبیند. دنیاهای زیرزمینی و پس از مرگ، دشمنان و دوستان مختلفی را سر راه شخصیت اصلی قرار میدهند و هر کدام طراحی متفاوتی با دیگری دارند.
اولین دنیا همان تارتاروس، عمیقترین نقطه دنیای مردگان است. محلی مرطوب و سیاهچالهوار که تایتانهایی که با خدایان نزاع کردند آنجا زندانی شدهاند. منطقه اول بازی جایی است که حتی سیزیف را هم به عنوان یک شخصیت فرعی میبینید؛ اسطورهای که به علت خودبزرگبینی و حیلهگری به مجازاتی بیپایان محکوم شد که در آن باید سنگی را تا آخر عمر به نزدیک قلهای ببرد.
باسفایت یا همان مبارزه پایان بازی منطقه اول، خواهران فیوری یا همان الهههای انتقام هستند که هرکدام به صورت یک شخصیت مجزا در بازی در آمدهاند.
منطقه بعدی یا اسفادل (نام گیاهی به اسم سریشک در فارسی)، جایی است که روحهای بافضیلت در آن زندگی میکنند. کسانی در این طبقه جا دارند که لایق دنیای پس از مرگ آرامتری هستند، یا حداقل این چیزی است که در دنیای اساطیری وجود دارد. در بازی هیدیس، گلهای سریشک جای خودشان را به رودخانههای مذاب لاوا دادهاند و مخاطب باید از یک محیط جهنمی خودش را خلاص کند.
باسفایت پایانی این منطقه، یکی از سرهای اصلی مار هایدراست که طراحی مرحله خیلی جالبی برای یک بازی ویدئویی دارد. منطقه بعدی یا الیسیوم، جایی مثل بهشت مردگان است که روحهای پرافتخار در آن زندگی پس از مرگ خود را سپری میکنند و حتی میتوانند به خواست خود دوباره در آنجا زنده شوند.
برخی قهرمانهای یونان در این منطقه زندگی میکنند که در بازی هیدیس، شخصیتهای تسئوس و آستریوس یا گاو مینیاتوری طراحی شدهاند.
منطقه آخر یا معبد استیکس، در بازی نقش همان رودخانه استیکس یا جایی را ترسیم میکند که دنیای مردگان را به دنیای روی زمین وصل میکرد. آخرین منطقه بازی جایی است که زاگرئوس را به آخرین باسفایت بازی یا خود لرد هیدیس میرساند.
زاگرئوس در مسیری که برای فرار از دنیای مردگان طی میکند، با بیشتر خدایان المپ برخورد میکند. هر کدام از این خدایان خط داستانی مختص خودشان را دارند و رابطه منحصر به فردی را با زاگرئوس برقرار میکنند.
مثلا زئوس به عنوان خدای خدایان که در بازی عموی زاگرئوس است، به او قدرتهایی از جنس رعد و برق میدهد. آتنا به عنوان خدای دانش و استراتژیهای جنگ، قدرتهای دفاعی به او میدهد و هرکدام به نحوی به فرار او از دست پدرش کمک میکنند.
یکی دیگر از قسمتهای هوشمندانه بازی، جایی است که بازیکن به اجبار باید بین قدرتهای دو خدا یکی را انتخاب کند و در این صورت، خشم و غضب خدای دیگر او را برای مدتی میگیرد.
هیدیس در انتها یک بازی ویدئویی در تلاش برای رساندن مفهوم خانواده است؛ خانوادهای که شخصیت اصلی یعنی زاگرئوس در آن زاده شده و در تلاش برای فرار از خانه پدریاش است. در این مسیر، زاگرئوس با شخصیت های مختلفی آشنا میشود که هر کدام پیشزمینه داستانی خودشان را دارند و اگر پای مکالماتشان بنشینید، امکان ندارد به اسطورهشناسی یونان بیش از پیش علاقهمند نشوید. شخصیتهای دوستداشتنی و بهیادماندنی از مگارا الهه انتقام گرفته، تا حتی سگ سهسر و معروف خانه هیدیس یعنی سربروس!
مسعود تیموری - کارشناس بازی / ضمیمه کلیک روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد