حالا به عنوان مجری-بازیگر در این برنامه حضور دارد و به هر شغل و حرفهای سرک میکشد و با همان نگاه طنز و بازی کمدی که از او سراغ داریم با صاحبان مشاغل مختلف همکلام میشود و از چندوچون آن حرفه مطلعشده و یک روز فعالیت در آن شغل را تجربه میکند.
شاید با خودتان بگویید که بارها برنامههایی با این فرمت و محتوا از شبکههای مختلف وطنی و غیروطنی و بهخصوص شبکههای فارسیزبان ماهوارهای دیدهاید اما کارستون سعی دارد با آیتمهای نمایشیای که دارد و نوع اجرای کمدی میثم درویشانپور کمی تفاوت ایجاد کند.
ضمن اینکه برخی مشاغل را در گذشته و فرمت جدیدش مقایسه میکند و از این نظر هم حرفی برای گفتن دارد. پس اگر تا امروز موفق به تماشای این برنامه نشدهاید، میتوانید شنبه تا چهارشنبه ساعت 20و15دقیقه بیننده کارستون از شبکه نسیم باشید.
نسیم در شرق تهران
از زمانی که تولید برنامه کارستون آغازشده، مردم شرقتهران با گروه سازنده این مجموعه آشناتر شدهاند.
به قول درویشانپور که میگفت ساکن غرب تهران است اما کسبه و اهالی شرق تهران او را بیشتر میشناسند، اغلب قسمتهای این برنامه در همین منطقه مقابل دوربین رفته است.
روزی که ما برای گزارش از پشتصحنه برنامه رفتیم، قرار بود گروه سازنده از یک مغازه لحافدوزی سنتی که صاحب آن یکی از کسبههای قدیمی این محله است گزارش بگیرند. ساعت هنوز 10 نشده بود که اغلب مغازهدارهای خیابانی مقابل بوستان فدک در حال بالادادن کرکرههای مغازههایشان بودند.
از برخی از مغازهها هم بوی اسپند اول صبح میآمد؛ البته ناگفته نماند که از کترینگ مقابل مغازه لحافدوزی بوی غذا میآمد. عدهای از اهالی محله هم با کیسههای خریدی که به همراه دارند مدام از مقابل ما که در پیادهرو منتظر صاحب لحافدوزی هستیم، عبور میکنند و زیرچشمی هم نگاهی به دوربینها و وسایل فیلمبرداری میاندازند.
بالاخره حاجاسماعیل سوری از راه رسیده و در مغازه را بازکرده و با گفتن بسما... وارد میشود. چراغها را روشن میکند و همینطور که در حال آماده شدن برای یک روز پرمشغله است با اهالی محله هم که اغلب پیرمردهای همسن خودش هستند، سلام و احوالپرسی میکند.
مغازه حاجسوری بین دو ساختمان مسکونی قدیمی قرار دارد که اتفاقا روی در یکی از خانهها نوشتهشده: «لطفا در را هل ندهید، زنگ بزنید.» البته تا بعدازظهر که ما در این محل سکونت داشتیم، هیچکسی نه در این خانه را هل داد و نه زنگ زد.
کمکم مجری هم از راه رسیده و داخل مغازه گریم میشود. فرهاد خاناستادی که تهیهکننده و کارگردان این برنامه است هم در حال گپوگفت و هماهنگیهای لازم با حاجآقا سوری است.
یک مغازه خاطره
حاجآقا سوری تعدادی بالش روکش شده با رنگهای شاد و زیبا مقابل مغازه میچیند و یک گونی الیاف هم گوشه دیگر میگذارد. فیلمبردار در حال نصب دوربینها و پروژکتورها در مغازه است. ما هم از فرصت استفاده کرده و سرکی داخل مغازه میکشیم.
اولین چیزی که توجه هر کسی را به خود جلب می کند، فرش دستباف قدیمی است که روی زمین پهنشده و حاجآقا سوری از همه میخواهد با کفش روی آن نیایند و یک پنکه سقفی قدیمی. یک ساعت کوچک دیواری همراه یک کوبلن با طرح دو آدم برفی هم روی دیوار هست که با دیدنش خاطرات دهههای گذشته را در ذهن تداعی میکند.
زمانی که افتخار هر دختر ایرانی کوبلنبافی و کارهایی از این نوع بود. مغازه پر از بالش و تشکهایی است که روی ملحفه آن اسامی مشتریها نوشته شده است. همچنین قفسههایی وجود دارد که بالش و تشک و پارچههای کاورشده در آنها چیده شده است. دو چرخ خیاطی بزرگ هم در این مغازه کوچک به موازات هم قرار دارد که حاجآقا سوری پشت یکی از آنها نشسته است.
تعدادی نخهای رنگی هم پشت سر فروشنده و روی میزش هم شیشههای پر از زیپهای رنگی هست. یک دبه کوچک هم پر از گل پنبه است که در کنار یک رادیو قدیمی بالای سر فروشنده قرار دارد. انتهای این مغازه کوچک هم یک انباری وجود دارد که در آن لوازم اضافی قرار داده شده است.
یک کمان پنبهزنی هم در گوشهای از مغازه هست که به گفته حاجآقا سوری ساخته دست خودش است و برای زیباترشدن مغازه گوشهای نصبشده؛ البته او میگوید که یک دستگاه حلاجی برقی هم در انبار وجود دارد و کمتر از کمان قدیمی برای پنبهزنی استفاده میشود.
در این بین یکی از اهالی محله برای عرض ارادت به حاجآقا سوری وارد مغازه میشود و با دیدن گروه فیلمبرداری میگوید که باید از منزل حاجی فیلمبرداری کنید که به خاطر عتیقهها شبیه به موزهشده و حاجآقا سوری با این جمله میخندد.
دغدغههای مستندسازی
تا زمانی که شرایط برای فیلمبرداری مهیا شود، همکار عکاس ما با میثم درویشانپور سرگرم عکاسی میشوند.
ابتدا وارد یک شیشهبریشده که درویشانپور اظهار میکند در این برنامه بریدن شیشه را یاد گرفته و برای عکاسی شروع به بریدن شیشه میکند. بعد از آن به کترینگ که در همسایگی این مغازه قرار دارد میرود و آشپز در حالی که کباب درست میکند با درویشانپور سلام و احوالپرسی میکند. بعد هم وارد یک اسباببازی فروشی میشویم که ازقضا صاحب مغازه درویشانپور را از برنامه خندوانه میشناسد و با هم گپ میزنند.
در کنار آنها یک مشاور املاک هست که صاحب آن مرد میانسالی است که از ما میخواهد در مغازه او هم عکاسی کنیم که با لبخند معنادار عکاس ما بحث به پایان میرسد. به لوکیشن برمیگردیم و شاهد گفتوگوی حاجآقا سوری با یک مرد میانسال عصا به دست میشویم که درباره یک معامله گفتمان میکنند. حاجآقا سوری به گفته خودش 50سال است که در این حرفه فعالیت میکند و به همین دلیل اهالی محله او را بهخوبی میشناسند و مدام با او سلام و احوالپرسی میکنند.
همین که شرایط برای فیلمبرداری مهیا میشود، صدای آژیر آتشنشانی شنیده میشود و دو خودروی آتشنشانی بهسرعت عبور کرده و کار شروع نشده متوقف میشود. در این میان چند خانم هم مقابل مغازه میایستند و به اجناس مقابل مغازه نگاه میکنند.
ناگفته نماند که هنگام فیلمبرداری هم بارها خانمهایی به آنجا مراجعه کرده و سفارش دوخت کوسن و بالش دادند. میکروفن مجری بررسی میشود و به درخواست کارگردان تشک و بالش و لحافی را روی زمین پهن میکنند تا مجری روی آن بخوابد و با این پلان کار را شروع کنند.
محله باصفای قدیمی
سروصدای بسیاری از خیابان شنیده میشود. بهخصوص از مغازه میوهفروشی که در همسایگی قرار دارد و مدام در حال جابهجایی میوه و سبزیجات از داخل یک نیسان آبی رنگ است اما هیچکدام مانعی برای فیلمبرداری نیست و این یکی از خوبیهای کار مستند است.
ضمن اینکه صدای ضبطشده یکی از همین وانتبارهایی که همه چیز میخرند و کل تهران را پوشش میدهند شنیده میشود اما مانعی برای کار به حساب نمیآید. یکی از عوامل میگوید که این صدای ضبطشده از صدای خیلی از گویندهها و دوبلورها معروفتر شده و هر جایی از تهران که پا میگذاریم، این صدا شنیده میشود.
مجری روی تشک میخوابد و بعد از چند ثانیه از خواب بیدارشده و نگاهش به دوربین میافتد و دیالوگهایش را میگوید.
به دلیل کوچکبودن فضا ما بیرون از مغازه منتظر میمانیم. در این بین یک مرد با عصا و تعدادی پلاستیک خرید از مقابل مغازه ردشده و از ما میپرسد که چه خبر است و ما برایش توضیح میدهیم. سپس از حاجآقا سوری تعریف میکند که او یکی از اهالی قدیمی این محله است و بسیار هم سرشناس. ازقضا بیننده برنامه کارستون هم هست و اظهار میکند که برنامه آموزندهای است.
خانم جوانی برای سفارش جلو میآید و با دیدن گروه فیلمبرداری پشیمانشده و میرود. صدابردار هم بهخاطر فضای کم ناچار شده در پیادهرو بنشیند و کارش را انجام بدهد. در این بین یکباره یک مرد جوان با موتور مقابل او توقفکرده و با هم گپ میزنند. صدابردار میگوید که این آقا مغازه سبزی خردکنی دارد و یکی از برنامهها را در مغازه او فیلمبرداری کردهاند.
به شوخی هم میگوید که کل این منطقه آنها را میشناسند و وقتی برای بار چندم ما را میبینند، اظهارلطف میکنند. در بخش دیگری از برنامه مجری و حاجآقا سوری در حال گپزدن هستند و کارگردان نکاتی را به آنها یادآور میشود.
برای اینکه بار طنز برنامه کم نشود هم مدام از حاجآقا میخواهد که خودش باشد و گاهی به عنوان استاد و شاگرد درویشانپور را دعوا کند و ایدههایی هم به مجری میدهد. با کارگردان درباره ایدهها و سوژهها گپ میزنم و میگوید که پیداکردن سوژهای که مناسب یک برنامه تلویزیونی باشد و بتواند صاحب آن شغل خوب صحبت کند بخش سخت کار است.
مجری پنبهزن!
جای دوربینها تغییر میکند و در این بخش قرار است که مجری به کمک پسر حاجآقا که با نوهاش به مغازه آمده تشکی را چوب بزنند. به همین دلیل یک لحاف بزرگ را مقابل یکی از خانهها پهنکرده و روی آن تشک را میگذارند و با دو چوب شروع به زدن میکنند.
پسر حاجی در این زمینه مهارت خوبی دارد اما مجری تلاشش را میکند. گونی الیاف را بهخاطر دارید که مقابل در مغازه بود؟ یک مرد میانسال که به او موسیو میگفتند کل گونی الیاف را بعد از وزنکردن برای ساخت عروسکهای مغازهاش میخرد و بدون اینکه سوالی درباره قیمتها کند، کارت بانکیاش را به پسر حاجی میدهد و او هم میکشد.
گویا قدم ما و گروه هم چندان برای حاجی بد نبوده و در خلال فیلمبرداری به کاسبیاش هم میرسد. ساعت از 3بعدازظهر گذشته که همگی برای صرف غذا آماده میشوند. تهیهکننده از کترینگ آنطرف خیابان برای همه غذا میگیرد.
عدهای داخل مغازه مینشینند و عدهای هم روی همان لحاف در پیادهرو ناهار میخورند. بعد از ناهار هم بخشهای مربوط به کوکزدن تشک توسط مجری ضبط میشود و پنبهزنی.
حاجآقا سوری به درویشانپور آموزش میدهد که با کمان چگونه پنبه بزند و او نیز مقابل دوربین شروع به پنبهزدن میکند. کار گروه به پایان نرسیده و تا قبل از تاریکشدن هوا کار همچنان ادامه خواهد داشت اما ما از همراهی با گروه انصراف داده و ترجیح میدهیم باقی کار را در پخش ببینیم.
تاثیر تجربیات کارستون در بازیگری
میثم درویشانپور را با استندآپهایش در خندوانه میشناسیم. همان کمدینی که در «خندانندهشو» توانست عنوان نفر برگزیده را کسب کند. او در کارستون مجری-بازیگر است و از این تجربه به جامجم میگوید: ابتدا از تجربه جدیدی که در این برنامه کسب کردید بگویید. فکر میکنم قرار گرفتن در این فضا چالش جذابی باشد.فکر میکنم همه هنرمندانی که در زمینه طنز فعالیت میکنند به این معتقدند که در هر کاری اگر کمی طنز را چاشنی آن کنید، بیشتر به دل مینشیند. ممکن است سخنرانیهای جدی درباره حرفهای جدی و مهم خیلی حوصلهبر باشد اما اگر بتوان همان حرفهای مهم و جدی را به زبان طنز گفت تاثیرگذاری بیشتری دارد. در این برنامه هم رویکرد ما معرفی مشاغل مختلف و نحوه ورود به آنهاست اما سعی کردیم تا جایی که در توانمان هست در فضای طنز و کمدی کار را پیش ببریم و از خود صاحبان مشاغل بازی بگیریم و شغلشان را معرفی کنیم.
فکر میکنید با رویکردی که این برنامه دارد، چقدر در معرفی مشاغل و جذب مخاطبان موفق بودید؟
با توجه به بازخورد مثبتی که من به شخصه از مخاطبان این برنامه گرفتم فکر میکنم توانستهایم نظرشان را جلب کنیم اما گاهی هم پیشآمده که از شغلی خوششان نیامده و دوست نداشتند. گاهی هم برعکس شده و یکی از قسمتها را بهواسطه شغلی که دوست داشتند پسندیدند. به هر حال طبیعی است که نظرات متفاوت باشد.
آیا این تعامل با مخاطب هم در برنامه وجود داشته که خودشان شغل یا فردی را به شما و برنامه معرفی کنند و پیشنهاد بدهند؟
اتفاقا خیلیها دوست دارند و میگویند که درباره شغل ما هم برنامه بسازید و از رویکرد برنامه استقبال میکنند اما از آنجا که ما شغلهای بسیاری داریم و نمیتوانیم به همه آنها بپردازیم، سعی میکنیم از مشاغلی که کمتر به آنها پرداختهشده در برنامه استفاده کنیم. مثل همین شغل لحافدوزی و مهمتر اینکه سعیمان این است با نگاه متفاوتی که گروه سازنده کارستون دارند، یک شغل را از جهات مختلف بررسی کنیم؛ یعنی در بعضی مواقع آن شغل را در قدیم و رویکرد جدید بررسی میکنیم؛ مثل نان سنتی و نان فانتزی یا اینکه به ابعاد مختلف و مشاغل مرتبط با آن شغل میپردازیم.
میتوانید مثالی دراینباره بزنید؟
بله. مثلا درباره فرش که میخواهیم صحبت کنیم، بافت فرش را داریم و در کنارش رفو و شستوشوی آن را؛ بنابراین مشاغل دیگری را که آن حرفه ایجاب میکند هم در برنامه داریم.
برای معرفی مشاغلی مثل پلیس یا آتشنشانی محدودیتی نداشتید؟
محدودیت نداشتیم اما جزئیات برخی مشاغل را نمیتوان بیان کرد. مثل پلیس که به هر حال شغل حساسی است؛ البته ما در اتاق مانیتورینگشان هم رفتیم و این اجازه را داشتیم که به این بخش از کار آنها هم بپردازیم. انصافا نهایت همکاری را هم با ما کردند و در نهایت آنچه که پخش شد هم خیلی نزدیک به آن چیزی بود که ما میخواستیم. در شغل آتشنشانی هم شرایط خاص خودشان را داشتند و این اجازه به ما داده نشد که در تماسهای ماموریتی که داشتند همراهیشان کنیم و از دل ماجرا و حادثه فیلمبرداری کنیم؛ بنابراین باید شبیهسازی میکردیم. به هر حال اینها جزو سختیهای کار است اما درنهایت خروجیکار قابلتوجه و راضیکننده است.
کدام یک از مشاغلی را که در برنامه سراغش رفتید و یک روز از آن شغل را تجربه کردید، برای خودتان جذابتر بود؟
من خیلی چیزها را در کارستون یاد گرفتم؛ مثلا سعی کردیم در هر برنامه بهاصطلاح فوت کوزهگری آن شغل را به مردم بگوییم. به عنوان مثال در خشکشویی به مردم بگوییم که لکه قورمهسبزی با چه چیزی پاک میشود ولی شغلی که خودم دوست داشتم و خروجی خیلی خوبی هم داشت، پلیس بود.
چرا؟ تفاوتش با سایر مشاغل در چه بود؟
به هر حال شغل جذابی است و برای آن هم خیلی زحمت کشیدیم. خاطرم هست برای این برنامه سکانس ساختگی تعقیب و گریز طراحی کرده بودیم. کسی که نقش متهم و فراری را بازی میکرد مدیرتولید برنامه بود و من هم با لباس پلیس در حال تعقیب او بودم. در یک پلان از کار و در بزرگراه باید او را کتک میزدم که یکباره مردم را دیدیم که در بزرگراه ترمز کردند و میخواستند با دوربینهایشان از برخورد بد پلیس و متهم فراری فیلم بگیرند که برای من خیلی جذاب بود.(میخندد)
چقدر کسب چنین تجربیاتی در بازیگری میتواند به کمک شما بیاید؟
همانطور که پیش از این هم اشاره کردم خیلی چیزها در این برنامه یاد گرفتم که قطعا در بازیگری به کمک من خواهد آمد. در کل تجربه کسبکردن و شناخت از آدمها و مشاغل در بازیگری خیلی میتواند تاثیرگذار باشد و من هم خوشحالم که توانستم چنین چالشی را در کارستون تجربه کنم و به داشتههایم اضافه شود. بهخصوص آدمهایی که در آن مشاغل -چه در نسخه جدید و چه قدیمی - فعالیت میکنند، خیلی میتواند در کار بازیگری تاثیرگذار باشد و این شناخت به کمک بازیگر بیاید.
در طول برنامه با موردی هم مواجه شدید که از برنامه یا کار شما خوششان نیاید و اجازه ورود به مغازه یا محل کارشان را به شما ندهند و حتی شما نتوانید از شهرت خودتان استفاده کنید؟
قطعا همه که مرا نمی شناسند و هنوز به حدی معروف نشدهام که کارم یک جاهایی راه بیفتد.(میخندد) اما در مشاغل قدیمی این اتفاق بیشتر افتاد. یادم میآید یکی از مشاغلی که سراغش رفتیم و نمی توانم بگویم کدام شغل بود، مقابل مغازه طناب کشیده بودند که مشتریها به خاطر کرونا وارد مغازه نشوند. با فیلمبرداری و کار ما موافقت کردند اما اجازه نمیدادند وارد مغازه شویم و میگفتند پشت همین طناب کارتان را انجام بدهید. مرا هم نمیشناخت تا بتوانم از این موقعیت استفاده کنم. مدتی زمان برد تا توانستیم راضیاش کنیم که وارد مغازه شویم که برای من جالب بود چون صاحبمغازه می گفت هر که هستید پشت طناب باید بایستید.(میخندد)
آموزش در کنار سرگرمی
فرهاد خانهاستادی، تهیهکننده و کارگردان این برنامه در گفتوگو با جامجم درخصوص شکلگیری کارستون میگوید: من معمولا دغدغه بحث اشتغال و مسائل اجتماعی را دارم و اینکه چرا کسی جای خودش نیست و مسائلی از این قبیل و همین دغدغهها باعث شد طرحی به ذهنم برسد مبنی بر اینکه آموزش مشاغل را مدنظر داشته باشیم و اینکه بگوییم برای راهاندازی هر شغل چه مقدار سرمایه لازم است و چقدر درآمد دارد؛ البته سعی کردیم فضای کار خیلی جدی نباشد و برای اینکه موردتوجه مخاطب قرار بگیرد، رویکرد طنز هم داشته باشد. مشاغل بسیاری را میتوان با سرمایههای اندک راهاندازی کرد که ما سعی کردیم در این برنامه به آنها هم بپردازیم و بگوییم که اگر در زمینهای تخصص و توانایی داشته باشیم با کمی سرمایه میتوانیم کارآفرینی و کسب درآمد کنیم. خوشبختانه مدیران شبکه نسیم از این طرح حمایت کردند و کار به مرحله تولید رسید؛ البته در مقطعی کارگردان تغییر کرد و من در کنار تهیهکنندگی، کارگردان برنامه هم شدم.
وی همچنین ادامه میدهد: معمولا این انتقاد به برنامههای استعدادیابی وارد بوده که وقتی یکسری افراد بهخصوص از شهرستانها وارد این برنامهها میشوند، بعد از برنامه چه اتفاقی برایشان میافتد؛ یا رها میشوند یا درگیر حواشی و اتفاقات فضای مجازی میشوند، چون در این زمینه آموزشی ندیدهاند؛ بنابراین ما پیشنهاد کردیم از بچههای خندوانه در این برنامه دعوت به همکاری کنیم که مدیران شبکه هم استقبال کردند اما در ادامه نتوانستیم در این زمینه با برخی دوستان همکاری کنیم و میثم درویشانپور و چند نفر دیگر در «ارستون ماندگار شدند که تعدادی از آنها در آیتمهای نمایشی حضور دارند و درویشانپور هم به عنوان مجری برنامه حضور دارد.
خانهاستادی با اشاره به اینکه فصلاول کارستون در حال پخش است، میافزاید: پخش این فصل که در 52قسمت طراحیشده تا یک ماه آینده ادامه دارد. صحبتهایی هم برای فصلدوم شده که هنوز به قطعیت نرسیده است. ما در این برنامه تقسیمبندی و مرزبندیای درباره مشاغل خاص نکرده و سعی کردیم به همه مشاغل بپردازیم؛ مشاغلی که در طول روز با آن مواجه هستیم مثل نانوایی که هم سراغ نان سنگک رفتیم و هم نان فانتزی؛ یعنی چه بود و به کجا رسید. البته اگر تولید این برنامه ادامه داشته باشد، سراغ مشاغلی که تازه پدید آمده هم خواهیم رفت. البته ما در روز اول اسامی 300شغل را درآوردیم و با توجه به فصلاول این برنامه فقط به 50شغل پرداخته و به مشاغل دیگر هنوز نپرداختهایم.
این تهیهکننده و کارگردان درباره تکراریبودن ایده برنامه هم میگوید: شاید برنامهسازان دیگر یا شبکههای غیروطنی هم از این نوع برنامه تولید کرده باشند اما ما سعی کردیم با سلیقه و نظر و ایدههای خودمان برنامه را پیش ببریم ولی در نهایت میتوان گفت خیلی از برنامهها ممکن است از نسخههای موفق الگو گرفته باشند اما مهم نگاه و رویکرد سازندگان است که باید متفاوت باشد. ضمن اینکه بحث تطبیق در کارستون وجود دارد که در برنامههای دیگر نبوده. به عنوان مثال قهوهخانه سنتی و کافیشاپ یا نانوایی سنتی و نانوایی فانتزی و... فکر میکنم در این تطبیق حرفهایی زده میشود که در آن برنامهها زدهنشده یا ما آیتمهای نمایشی مرتبط با موضوع برنامه را داریم. همچنین فضای کمدی که با اجرای درویشانپور در برنامه هست این تفاوت را ایجاد میکند.
وی درباره صمیمیشدن با صاحبان مشاغل و شنیدن درددلهایشان هم توضیح می دهد: به هر حال مسائل مالی و بیمه یکی از درددلهایی است که اغلب آنها دارند و با ما مطرح میکنند. از طرفی برخی از آنها خیلی خوشحال میشوند وقتی دوربین یک برنامه تلویزیونی وارد محل کسبوکارشان میشود اما به قول خودشان برخی از فرزندانشان حتی رغبت نمیکنند پایشان را داخل مغازه بگذارند و این خیلی دردناک است. به همین دلیل خیلی از آنها با ما همکاری میکنند؛ البته باید اهل حرفزدن مقابل دوربین هم باشند، چون گاهی با افرادی مواجه میشویم که مقابل دوربین راحت نیستند و نمیتوانند آنچه را که باید، بیان کنند و ریتم برنامه میافتد.
زینب علیپور طهرانی - رسانه / روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد
درگفتوگو با رئیس دانشکده الهیات دانشگاه الزهرا ابعاد بیانات رهبر انقلاب درخصوص تقلید زنان از مجتهد زن را بررسی کردهایم