گفت‌وگو با نویسنده و ناشر کتابی که به ترویج خودکشی بین بچه‌ها متهم شده‌اند

بدآموزی «قصه‌های پدربزرگ»

لابد تا حالا خبردار شده‌اید که می‌گویند در کتابی برای کودکان و نوجوانان، ترویج خودکشی کرده‌اند. اگر در این دو سه روز، رسانه‌‌ها و به‌خصوص شبکه‌های اجتماعی را رصد کرده باشید، احتمالا تصویری از متن یک کتاب با عنوان «قصه‌های شب پدربزرگ» را دیده‌اید که در آن آمده: «که خواستی خودت را بکشی، یک تکه طناب بردار برو توی فلان اتاق، بنداز به حلقه وسط سقف؛ بعد برو روی چارپایه، طناب را ببند به گردنت و چارپایه را با پایت کنار بزن تا راحت شوی». نه، به گیرنده‌های‌تان دست نزنید! درست خوانده‌اید. جمله با «که» شروع شده چون تصویری که از این کتاب منتشر شده و حالا در سطحی وسیع در حال دست‌به‌دست‌شدن است، تنها بخشی از داستان «قصه پسر تاجر» را روایت می‌کند؛ دقیقا چهار خط از این کتاب را. با انتشار همین چهار خط از کتاب «قصه‌های شب پدربزرگ»، موجی علیه ناشر و نویسنده آن به راه افتاده است. صفحه اینستاگرام این انتشارات نیز پر شده از ناسزاهایی که کاربران نسبت به ناشر کتاب نوشته‌اند. پست آخرِ این صفحه اینستاگرامی اما حاوی این درخواست است که بدون خواندن همه داستان قضاوت نکنید. ما در جام جم اطاعت امر کردیم و متن کامل را خواندیم و علاوه بر این با مدیران ناشر این کتاب و همچنین نویسنده آن تماس گرفتیم تا یک‌طرفه به قاضی نرفته باشیم.
کد خبر: ۱۲۳۱۵۰۱

1. پسر تاجر از کجا آمد؟
کتاب «قصه‌های شب پدربزرگ» با گردآوری سیده‌ فاطمه طهوری برای اولین‌بار سال 1389 و آخرین بار سال 1397 منتشر شده است؛ البته منظورمان صرفا نسخه‌ای است که حالا ما و کاربران همیشه عصبانی شبکه‌های اجتماعی داریم درباره‌اش صحبت می‌کنیم. و الا این متن، سال‌ها در سایت‌ها و کتاب‌های مختلفی منتشر شده و ازقضا، حالا همین نویسنده و ناشرش قربانی این حملات شده‌اند. قصه، بازنویسی یکی از حکایت‌های کهن فارسی در تشریح ضرب‌المثل «این دغل‌دوستان که می‌بینی، مگسانند دور شیرینی» است. همین نسخه بازنویسی‌شده، بارها طی این سال‌ها در دفاتر انتشاراتی مختلف منتشر شده و حتی نسخه صوتی و پویانمایی هم از آن موجود است. این‌که می‌گوییم حالا این ناشر، قربانی این حملات شده، از همین روست؛ و الا در این‌‌که همین ناشر هم در بازبینی متنی که قرار بوده منتشر کند باید دقت به خرج می‌داده تردیدی نیست. این نکته‌ای است که یکی از مدیران دفتر انتشاراتی که «قصه‌های شب پدربزرگ» را منتشر کرده، به آن تاکید می‌کند: در این‌‌که ما باید در انتشار این کتاب دقت بیشتری می‌کردیم، تردیدی نیست. اما سهل‌انگاری ما از این رو بوده که می‌دانستیم متن این قصه بارها تا کنون منتشر شده و لابد مشکلی نداشته است که توانسته منتشر شود.

2. ادامه قصه خودکشی چه می‌شود؟
ناشر کتاب معتقد است قرعه بدنامی به او افتاده است و این در حالی است که بسیاری از منتشرکنندگان این متن نیز می‌توانستند امروز مورد حمله واقع شوند. نویسنده کتاب هم می‌گوید عین متن این قصه را از یک سایت برداشته است. اسم سایت را هم می‌آورد. سایت معتبری هم هست. او معتقد است اگر قرار است برخوردی صورت بگیرد باید با این سایت که همگی ناشران و دیگر رسانه‌ها از آنجا داستان را نقل کرده‌اند، صورت بگیرد.
ناشر کتاب ‌ می‌گوید دقیقا یک سطر پس از متنی که حالا در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست می‌شود، در تقبیح خودکشی است. او متن و تصویر این قصه را برای ما می‌فرستد و اشاره‌اش به این قسمت از متن است: «پسر تاجر به حرف پدرش خندید و در دلش گفت «پدرم دیوانه شده. مگر آدم عاقل خودش را می کشد که پدرم درس خودکشی به من می دهد؟»
این ناشر معتقد است اگر این جمله هم که دقیقا پس از توصیه تاجر به پسرش مبنی بر خودکشی آمده، در تصویری که دست‌به‌دست می‌شود آمده بود، حالا این‌قدر نویسنده و ناشر کتاب مورد حمله قرار نمی‌گرفتند. البته داستان، وقتی پسر آقای تاجر به تهیدستی می‌افتد نهایتا این‌طور ادامه می‌یابد: «پسر تاجر [...] تصمیم گرفت خودش را بکشد و از این زندگی نکبتی خلاص شود که یک مرتبه یادش افتاد به وصیت پدرش که گفته بود اگر روزگار به تو تنگ گرفت و خواستی خودت را بکشی، برو از حلقة وسط فلان اتاق خودت را حلق آویز کن. پسر در دلش گفت در زندگی هیچ وقت به پند و اندرز پدرم گوش نکردم و ضررش را چشیدم؛ حالا چه عیب دارد به وصیتش عمل کنم که لا اقل در آن دنیا کمتر شرمنده باشم. برگشت خانه؛ طناب و چارپایه ورداشت رفت تو همان اتاق و همان طور که پدرش وصیت کرده بود، رفت رو چارپایه، طناب را از حلقه وسط سقف رد کرد و محکم بست به گردنش و با پا زد چارپایه را انداخت.
در این موقع، حلقه و یک خشت از جا کنده شد. پسر افتاد کف اتاق و از سقف اشرفی ریخت به سر و رویش.
پسر تاجر تا چشمش افتاد به آن همه اشرفی فهمید پدرش چقدر او را دوست می داشت و از همان اول می دانست پسرش به افلاس می افتد و کارش به خود کشی می کشد. پاشد اشرفی ها را جمع کرد و رفت پیش مادرش. دید مادرش زانوی غم بغل کرده و نشسته یک گوشه. پسر یک اشرفی داد به او و گفت «پاشو! شام خوبی تهیه کن بخوریم».
با همه این اوصاف و با این‌‌که ناشر معتقد است در طول قصه، توصیه پدر به پسر برای خودکشی توجیه می‌شود و خطری برای خوانندگان کودک و نوجوانش ندارد، به نظر می‌رسد همان قسمت توصیه به خودکشی، ولو با تمهیدی که در داستان می‌بینیم، می‌تواند بدآموزی به همراه داشته باشد.

3. ناگهان ارشاد وارد می‌شود
آخر ماجرا هم که می‌دانید چه شده؟ معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دست به کار شده و مجوز نشر این کتاب را باطل‌کرده.
اول بخوانید که بیانیه این معاونت در این رابطه شامل چه جملاتی است تا دوباره برگردیم به گزارش‌مان: «در پی مطالب منتشرشده در فضای مجازی و حاشیه‌های پیش‌آمده درباره انتشار این کتاب کودک، دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی این معاونت توضیحاتی را ارائه کرد که متن آن در پی می‌آید: مجوز کتاب مورد اشاره در سال ۱۳۸۹ توسط اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم صادر شده است. متن این کتاب بر اساس یکی از حکایت‌های کهن برای بزرگسالان است که ناشر آن را برای گروه سنی کودک و نوجوان بازتولید و منتشر کرده است. بر اساس رویه نظارت بر کتاب و نشر، وقتی مجوزی برای کتابی صادر می‌شود در نوبت‌های بعدی چاپ، کتاب مورد ارزیابی دوباره قرار نمی‌گیرد مگر این‌که گزارشی در مورد آن کتاب به معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رسیده باشد. در مورد کتاب مورد اشاره نیز بعد از سال ۸۹ هیچ گزارشی دریافت نشده است. در همین راستا، پس از آگاهی از موضوع در فضای مجازی، بلافاصله بررسی لازم صورت گرفت و پس از تایید موضوع توسط کارشناسان، ابطال مجوز نشر کتاب مذکور به اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی قم به عنوان صادرکننده مجوز اعلام شد. همچنین مقرر شد نسبت به جمع‌آوری آن از کتابفروشی‌ها و مراکز پخش کتاب اقدام شود. به ناشر کتاب نیز تذکر جدی داده شده است».
ناشر کتاب به جام‌جم می‌گوید با ارشادی‌ها توافق کرده‌اند تا ابتدا مجوز انتشار این کتاب باطل شود تا آنها دوباره بتوانند کتاب را با اصلاحات جدید منتشر کنند.

4. توپ در زمین خودتان است تصدق تان!
حالا چند نکته را می‌شود درباره این بیانیه مطرح کرد:
حتما باید کاربران شبکه‌های اجتماعی نسبت به این ماجرا حساسیت نشان می‌دادند تا مسوول مربوطه دست به کار شود؟ این کتاب در 9 سال گذشته و صرفا توسط یک ناشر بارها و هر بار با شمارگان 5000 نسخه منتشر شده. ناشران متعددی هم آن را منتشر کرده‌اند.
این دفتر انتشاراتی، تنها منتشرکننده این داستان در این سال‌ها نبوده است. با دیگر منتشرکنندگان آن چه برخوردی خواهد شد؟ آیا قربانی‌کردن یک ناشر، پاک‌کردن صورت مساله نیست؟
نویسنده‌ها و ناشران به لحاظ قانونی نسبت به متونی که می‌نویسند و منتشر می‌کنند، مسؤولیتی ندارند، هر چند این، نافی مسؤولیت اخلاقی آنها نیست. گردآورنده همین کتابی که بحثش رفت، وقت گردآوری این کتاب، 19 ساله بوده است. ناشر هم که اذعان دارد سهل‌انگاری کرده، اما کسانی که وظیفه قانونی‌شان جلوگیری از انتشار چنین متنی بوده، چه کرده‌اند؟

صابر محمدی

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها