در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
جاده خلوت است و خیلی زود میرسیم به پلور و شلوغی مغازههای کوچک و بزرگش که آخر هفتهها منتظر کوهنوردان و سایر گردشگران هستند. ساعتی را پیش دوستی که همان حوالی خانه باغی دارد سپری میکنیم و بعدتر دوباره میزنیم به جاده. سربالایی جاده را میرویم و بعد از حدود نیمساعت میپیچیم به خاکی و شیب تند را میرویم تا برسیم به سیاهچادرهای عشایر. بله بله! درست در همین نزدیکی تهران، یکی از قدیمیترین و شاید عجیبترین عشایر ایران زندگی میکنند. در واقع یکی از ییلاقات ایل بزرگ سنگسر جایی نزدیکی پلور است. نزدیک تهران، این غول سیاه بیشاخ و دم!
ایلی با سابقه چند هزار ساله
ایل سنگسر از عشایر مهدیشهر (سنگسر سابق) هستند که سابقهشان به قبل از میلاد مسیح میرسد و شاید بتوان گفت طولانیترین مسیر کوچ را در بین عشایر ایران دارند. فاصله بین ییلاق تا قشلاق این ایل گاهی به ۱۵۰۰کیلومتر هم میرسد!
ییلاق ایل سنگسر در محدوده وسیعی از استانهای سمنان، تهران و مازندران قرار دارد و قشلاقشان در استانهای سمنان، تهران، خراسان جنوبی، رضوی، شمالی و استان مرکزی. شاید الان تازه بتوانید تصوری از قلمرو ییلاق و قشلاق این ایل بزرگ داشته باشید.
یک ایلِ متفاوتتر از همه
از دور که هیبت سیاه چادرها نمایان میشود خیلی زود متوجه تفاوتشان با سیاه چادرهای دیگری که تا به حال در ایلات قشقایی و بختیاری و افشار دیدهام، میشوم. نزدیکتر که میروم تازه متوجه اساسیترین تفاوت این سیاهچادرها با بقیه میشوم. در واقع جای چادر هر خانواده که به گویش محلی گوت نام دارد، از قبل با سکوهای سیمانی (قبلا احتمالا ساروج بوده) مشخص شده. یک صفحه بزرگ با چینههای کوتاه که فضاهای مختلف چادر مثل آشپزخانه و نشیمن را جدا میکند. این تقسیمات درست مثل تقسیمات یک خانه روستایی و برمبنای معماری ایرانی است.
مهمانی در سیاهچادر
مهمان یکی از سیاه چادرها میشویم. مادر خانواده پای دیگ بزرگی که روی اجاق است نشسته و دارد محتویات دیگ را با سختی فراوان هم میزند. عرق میریزد و کفگیر بزرگ را به کف و دیوارههای دیگ میکشد. یکجورهایی من را یاد هم زدن حلیم نذری در سالهای کودکیام میاندازد.
آرشه عشایر را هم چشیدیم
خوششانس بودهایم که درست روز درست کردن «آرشه» رسیدهایم. آرشه یک محصول خیلی ویژه سنگسری است که از شیر گوسفند به دست میآید. یک غذای کامل که در روزهای طولانی چرای گوسفندان قاتق نان چوپانان سختکوش میشود. پای دیگ مینشینیم و تلاش مادر را نگاه میکنیم. دختر خانواده از آرشه میگوید و از این که در سنگسر هیچ چیزی را دور نمیریزند. اول از همه روغن شیر که وارهون یا همان روغن زرد نام دارد، گرفته میشود و بعد، شیر پنیر میشود و پنیر در دیگ ریخته میشود و با کمی آرد و زردچوبه مخلوط میشود. ساعتهای زیاد و انرژی فراوانی میطلبد تا این پنیر و آن آرد و زردچوبه خوب به جان هم بروند و نتیجه بشود محصول زردرنگ مقویای که یک قاشقش میتواند تو را برای ساعتها سیر نگه دارد. از آن طرف آب پنیر هم که میماند عوض دور ریخته شدن، میشود شکلات! بله! شکلات خوشمزهای که ته مزهای از پنیر دارد و محلیها به آن چیکو میگویند.
سختیهای این زندگی زیبا
معصومه خانم از زدن آرشه خسته میشود و جایش را دخترش میگیرد. میخندم و شانههایش را ماساژ میدهم تا کمی، فقط کمی خستگیاش در برود. قطعا که این زندگی سخت و این فعالیت زیاد، کار من نیست و فقط از شیرزنان عشایر مثل همین معصومه خانم نازنین برمیآید. زندگی طاقت فرسا و فعالیت سنگین روزانه که نتیجهاش میشود یک سبک زندگی دوستدار طبیعت و محیط زیست و تولید نکردن زباله و قدردان هر چه بیشتر نعمتهای خداوند بودن!
دلم میخواهد این کار را تجربه کنم. مینشینم آن طرف دیگر و کفگیر چوبی را به دست میگیرم. از آنچه فکر میکردم سختتر است. نمیدانم آنها چطور این قدر تر و فرز کفگیر را میکوبند به دیوارهها و روغن را از وسط دیگ جمع میکنند و آرشه را عمل میآورند. نخیر! کار من نیست.
به رنگ آلالههای دشت
من همان بهتر که بروم آنطرف پرده سبز و قرمزی که بخش مهمان را از آشپزخانه جدا کرده. مهمان چای و نان محلی میزبان میشویم و من بیش از آن چشمانم را مهمان زیباییهای چادر میکنم. گلیمهای عشایر سنگسر هم متفاوتند. اینجا رنگ ارغوانی بیداد میکند. درست مثل رنگ آلالههای دشت لار. رنگ غالب گلیمها قرمز است و روی پشتیهای زیبا هم با رنگ قرمز و دیگر رنگها سوزندوزی شده.
و چقدر تمیزند این عشایر
با اینکه ما سرزده وارد چادر شدهایم، تمیزی و ترتیب از سر و روی خانه میبارد. دختر خانواده برایمان لباس محلیشان را میآورد که آن هم بیشتر روی رنگ قرمز تاکید دارد.
دامن گل گلی چینداری که انگار تکهای از همان دشت لار را با خودش دارد و زیباتر از همه آنها تکه پارچهای بزرگ و سراسر سوزندوزی شدهای که «مکنه» نام دارد. البته روی همه اینها چادری با طرحهای مربع شکل سیاه و مرجانی هم قرار میگیرد که به آن «سگیرا» میگویند.
دایره لغات غنی عشایر
به جرات میتوانم بگویم عشایر سنگسر متفاوتترین ایلیاست که تا به حال دیدهام. هم از نظر نوع سیاهچادر، هم از نظر نوع پوشش. زبانشان هم زبان خاصی است. مثلا برای رنگ سفید بیش از 20 نوع واژه دارند. گوسفند سفید با بز سفید با پارچه سفید با هم سفیدیشان فرق میکند. حتی گوسفند سفیدی که پشمش چیده شده با آنی که هنوز چیده نشده هم سفیدیاش فرق دارد و سنگسریها برای همه اینها یک واژه خاص دارند!
و عطر زندگی جاری است
هنوز سرمست طعم و بوی نان محلی و آرشه داغ هستم که از سیاهچادر بیرون میزنم. جلوی سیاهچادر گلپر خودرو روییده که ساکنان چادر را از گزند حشرات در امان میدارد و مشام مرا از بوی خوش گلپر تازه سرشار میکند. دم غروب است. سرم را بالا میآورم و دماوند عزیز را رو به رویم میبینم که سفیدی برفش به طلایی میزند در این غروب. زندگی احتمالا چیزی جز این نباید باشد. یک قاشق آرشه و کاسهای ماست و تکهای نان و بوی گلپر در مشام و سرشار عظمت گنبد گیتی یعنی دماوند شدن!
کمی با برههای تازه به دنیا آمده خانواده سرگرم میشوم.
سعی میکنم تفاوت سپیدیشان را تشخیص بدهم. نمیتوانم. من آخر زاده شهرم و خیلی با این زندگی صددرصد ارگانیک که بیشترین دوستی را با طبیعت دارد فاصله دارم، حتی اگر خانهام فقط در دوساعتی این بهشت باشد.
شب دوباره برمیگردیم پلور. در منزل همان دوست و در خنکای هوای پلور و درخشش ستارگان به صبح میرسانیم. فردا اما روز دیگری است که باید برگردیم تهران و اگر هوا کمی تمیز بود بتوانیم دماوند را که اینجا آنقدر نزدیک است از دور ببینیم!
اگر میخواهید با طی فاصله کمی از تهران یک آخر هفته خنک و متفاوت داشته باشید، میتوانید به جاده هراز بزنید و پس از حدود ۸۸ کیلومتر به پلور برسید. ما مهمان خانوادهای از عشایر بودیم که تابستان خود را در نزدیکی پلور میگذرانند. شما اما میتوانید از امکانات کمپهای عشایری که به صورت سیاهچادر آماده شده و برای پذیرایی از گردشگران مناسب هستند، استفاده کنید. این کمپها با فاصلهای حدود 20-10 کیلومتر از خانواده میزبان ما و در همان حوالی پلور یافت میشوند. غیر از این میتوانید از پیادهروی در دشت لار لذت ببرید و همین طور از سد و دریاچه لار نیز که همان نزدیکیهاست، بازدید کنید. اگر اردیبهشت باشد، هنوز شاید عشایر به ییلاق نیامده باشند، اما دشت لار پر از شقایقهای سرخ و زرد است و در همنشینی با دماوند مناظر دلچسبی فراهم آمدهاند.
غیر از دشت لار، دشت دیگری نیز در این منطقه به نام «دشتآژو» قرار دارد که در کنار روستای «نوا» حدود 30 کیلومتری پلور یافت میشود. تازه اگر اهل کوهنوردی نیز باشید، قله پاشوره با ارتفاع ۳۹۰۰ متر منتظر شماست و مسیرش از همین دشت آژو میگذرد.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
رییس مرکز جوانی جمعیت وزارت بهداشت در گفتگو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با سیده عذرا موسوی، نویسنده کتاب «فصل توتهای سفید»
یک نماینده مجلس:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»: