برای زنده‌یاد حسین آهی، شاعر و نویسنده

بیت آخر، پر از آه شد

حسین آهی درگذشت. خبر همینقدر کوتاه و تلخ بود، هر چند خیلی ها می‌دانستند ماجرای بیماری اش را و اینکه این روزها حالش اصلا خوش نیست، اما هیچ کدام اینها از تلخی خبر نکاست. این شاعر و پژوهشگر، فرزند زنده یاد علی آهی، شاعر آیینی و مداح اهل بیت بود.
کد خبر: ۱۲۲۰۶۸۸

به زبان‌های فارسی، عربی، پهلوی و آلمانی تسلط داشت و در علومی مانند صرف، نحو، منطق، نجوم، فقه، اصول عروض و کلام مطالعه و پژوهش می‌کرد. آهی در 18 سالگی کتاب بحور شعر فارسی را منتشر کرد، کتابی که هنوز هم مورد توجه است و تحسین دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی و مهدی اخوان ثالث را در پی داشت و همچنین بهاءالدین خرمشاهی آن را ستود. منتقدان و صاحبنظران شعر عروض دانی جمع بزرگی از شاعران دهه 60 و پس از آن را مرهون تلاش‌های آهی در این عرصه دانسته و این استاد مسلم علم عروض را به‌طور غیر مستقیم استاد بسیاری از شاعران نسل های بعدتر می‌دانند.
حدود 30 اثر تالیفی، ده ها مقاله و برنامه های تلویزیونی و رادیویی موفقی که از او به جا مانده اند، نشان دهنده توانایی علمی و ادبی اش هستند. او در صدا و سیما برنامه های تلویزیونی و رادیویی موفقی داشت. «با کاروان شعر و موسیقی» اولین برنامه او بود که در دهه ۸۰ از شبکه دو پخش می‌شد. اواخر سال 88 هم برنامه «تماشاگه راز» را در رادیو فرهنگ اجرا می‌کرد که با اقبال بسیار خوبی مواجه بود.
حالا در کنار همه مواردی که بیان شد و نشان دهنده دانش و آگاهی علمی عمیق آهی بود، این را هم بیفزایید که او بسیار متواضع بود. به ندرت در جمع ها حاضر می‌شد و اگر هم می‌آمد سر در عالم خود داشت و بی هیاهوی جهان مشغول مطالعه و کارهای پژوهشی خود بود. آرام و سبک راه می‌رفت و درست شبیه آنچه بود در یکی از شعرهایش:
در ذهن پاییزی‌ام ای همیشه تو جاری
جاری‌ست از گیسوانت شمیم بهاری
پاییز را آفریدند تا با درختان
شعری بگوییم از راز بی‌برگ‌وباری
آهی با همان مناعت طبع همیشگی اش زیست و رفت. آنقدر سبک که حالا آنها که می‌شناسندش نتوانند سبکی و آرامی رفتنش، این درد بزرگ را یک‌جا با خود حل کنند و از آن بگذرند. مردی که یکی دو سال پیش برای درمان بیماری همسرش بی آنکه از شخصی و نهادی کمک بخواهد، کتابخانه شخصی اش را که گنجینه ای ارزشمند بود، فروخت. هر چند درمان ها بی فایده بودند و قبل تر هم همه این را گفته بودند، اما شاید او برای قمار آخرین داشته هایش هم تماشاچی خوبی بود. بعد از مرگ همسرش و جای خالی کتاب هایش که به جانش بسته بودند بیماری خودش از راه رسید و او هم با کاروان رفت. رفت و بیت پایانی زندگی اش را نوشت، همان‌طور که خودش برای مرگ پدر شعری سرود و روی سنگ قبرش حک کرد، حالا خودش به آخرین سرا و آخرین بیت زندگانی اش رسید...او برای پدر نوشته بود: این سرا آخرین نشانی اوست/ بیت پایان زندگانی اوست... می‌شود مرجع ضمیر را عوض کرد و حالا برایش خودش خواند: این سرا آخرین نشانی توست/ بیت پایان زندگانی توست. بعد هم نشست و زل زد به جهانی که چه آدم های بزرگی را از دست می‌دهد و نمی فهمد. خوش به حالش که نمی فهمد.

زینب مرتضایی‌فرد

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها