برخی کارهای انجام شده در سیل اخیر آنقدر خاص است که در تاریخ ثبت خواهد شد

یادگاری‌های سیل

سیل دیگر دستش برای همه ما رو شده است، حالا همه می‌دانیم سیل که بیاید باید فاتحه خیلی چیزها را خواند و آدم سیل‌زده را از حیث دست در حنا ماندن باید نشاند کنار آدم‌های زلزله‌زده از بس که سیلاب خانه برانداز است. کم از جنگ ندارد این سیلاب، جنگ با آب و گِل است، رزم کردن با محاصره و تشویش است،‌ اصلا چشم حسرت دوختن است به آبی که همیشه از آسمان گدایی‌اش می‌کردیم، ولی یکدفعه رو به همان آسمان نبودنش را می‌خواهیم. خلاصه چه بد است این سیل و چه بدیم ما که سرِ راه آب‌های روان سبز شده‌ایم و کرده‌ایمش سیلاب تا چه آب در این سرزمین باشد و چه نباشد برایمان بشود داستان. کاری به آن‌ور آبی‌ها و همیشه مخالفان نداریم که حالا درست وسط بحران، دنبال مقصر می‌گردند و دست به کار شانتاژند، کاری به آنها نداریم که وسط این همه حال بد مدام کمبودها را می‌کنند در بوق و کرنا که‌ای وای ایرانی‌های سیل‌زده گرسنه و خیس مانده‌اند و کسی نیست به دادشان برسد تا به این روش حالمان را بدتر کنند. کار ما با آدم‌های حال خوب کن این روزهاست که سیل صیقلشان داده و شده‌اند قهرمان‌های این بحران،‌ یک طایفه هزار رنگ ولی یکرنگ که یکهو دلشان، گِردِ واژه سیل، تپیدن گرفت و صدها صحنه خاص خلق کردند و بانی صدها اتفاق خوب شدند. داستان اینها قدیمی نمی‌شود، اینها قهرمانند آخر، جماعتی‌اند بی‌ادعا که حتی بعضی‌هایشان بُعد جغرافیایی و فاصله سرزمینی متوقف‌شان نکرد، کسانی که ارزش باقی ماندن در صفحات تاریخ را دارند.
کد خبر: ۱۲۰۰۳۳۳

لذت همبستگی
مگر سیل از نقطه‌ای از ایران گذشت که مردم را متحد نکرده باشد؟ جواب منفی است، ولی می‌خواهیم یادی کنیم از یک روستا که واژه همبستگی پیش همبستگی مردمانش کم آورد و اتحاد در آن رکورد زد. قصه برای روستای حاجی‌آباد در بندرترکمن است، یک روستای کوچک600 نفره در مسیر کردکوی به بندرترکمن دراستان گلستان. حاجی‌آبادی‌ها اولش باور نمی‌کردند سیل به روستای مرتفع آنها برسد، ولی نزدیک شدن سیلاب که جدی شد، آنها وقتی خودشان را در محاصره قریب‌الوقوع آب‌های خشمگین دیدند دست به بیل شدند و چندهزار گونی پلاستیکی را پر کردند از خاک، بی‌وقفه، بی‌خستگی درکردن تا یک هفته، آنقدر که دیگر تاب مردهای روستا تمام شد و زن‌ها دست به بیل شدند و چادر همت به کمر بستند که خاکریزی جلوی سیل بسازند که الحق ساختند،‌ خوب هم ساختند تا حاجی‌آباد از نمای بالا روستایی شود شبیه جزیره، محاط در آب ولی سالم و در امان مانده، یک استثنا در بحران نوروزی ایران.

امانتدار سیل
باید دست شان را بوسید و گذاشت‌شان روی سر و چشم ملت ایران. نه کسی اسم‌شان را می‌داند و نه خودشان دلشان می‌خواسته بیش از این شناخته شوند. اهل ریا نبوده‌اند اینها، واقعا آمده بودند برای کمک،‌ نه فقط با بیل و کلنگ زدن و جنگیدن با گل و لای چسبنده که برای نبرد با هوای نفس و رساندن حقی به حقداری. جهادگران بسیجی استان فارس را می‌گوییم که در پلدختر کاری کرده‌اند کارستان، حتما به خودشان که بگوییم می‌گویند وظیفه‌ای جز این نداشته‌اند، ولی بزرگی شیطان نفس را آن هم در این تنگناهای اقتصادی و مضیقه‌های مالی که در نظر بگیریم کارشان ارزش بزرگنمایی دارد. آنها آمده بودند به پلدختر و داشتند خانه‌های مردم را از پسماندهای سیلاب پاک می‌کردند که ناگهان یک کیف پر از طلای ناب آمد زیر دست‌شان. بعدا مشخص شد ارزش این کیف بیش از صد میلیون تومان بوده ولی جهادگران، جهاد در جهاد کردند و در محله قدیمی شهر در خیابان ساحلی، نزدیک مسجد جامع، کیف را به صاحبخانه تحویل دادند.

آفرین مهندس
سیل خیلی چیزها را خراب کرد و با خودش برد، شاید سیلاب داشت خرابکاری های انسانی را قلع و قمع می‌کرد تا یادشان بیندازد به حریم رودخانه باید احترام گذاشت.
چند پل در مناطق سیل‌زده مغلوب این منطق سیل شدند و از پایه فروریختند و مثل پرکاه با سیلاب رفتند به ناکجا آباد. یکی از این پل‌ها پل علی‌آباد گروس دربخش مرکزی شهرستان صحنه در کرمانشاه بود که سال‌ها استوار روی رودخانه گاماسیاب جُم نمی‌خورد. این پل اما مغلوب سیل شد . خوشبختانه بعد از این خرابی، قرارگاه نجف اشرف نیروی زمینی سپاه دست به کار شد و پل را دوباره ساخت. جالبی‌اش این که احیای پل فلزی گروس برای مهندسان گروه 42 دو روز بیشتر زمان نبرد.
مهندسان ارتش نیز کم از همتایان سپاهی نداشتند. آنها پل شناور پی‌ام‌پی را که بیش از120 متر طول داشت بین کوت عبدا... و جاده اهواز برپا کردند تا مردمی را از محاصره آب خارج کنند. یک مرد محلی در قدردانی ازاین مهندسان خیلی ساده و عامیانه گفت که رحمت بر شیری که خوردید، مردم محاصره شده غذا نداشتند.

شادی آن سوی سیل‌بند
حمیدیه‌ای‌ها هم دور شهرشان سیل‌بند ساختند. سد دز که آبش رها شده بود سمت این عرب‌نشین خوزستان می‌آمد و برای این که حمیدیه نشود پلدختر و آق‌قلا و گمیشان و معمولان، مردمش دست به دست هم دادند، سرود همبستگی خواندند و چند شبانه روز نخوابیدند تا سد خاکی‌شان را دور تا دور شهر بالا ببرند و پشت حفاظ آن نفسی چاق کنند.
روزی که سیل‌بند تمام شد و آب خروشان پشتش ایستاد برای حمیدیه جشن بود،‌ جشنی میان خطر، یک پایکوبی که جوان‌های پر شور و حرارت این تکه از خوزستان را برای چند لحظه یاد خودشان انداخت،‌ یاد شور جوانی‌شان،‌ رقص‌های محلی و آوازهای بومی شیرین‌شان. انگار سوسنگرد و هویزه و خرمشهر بود که آزاد می‌شد، چقدر زیبا بود این همه خوشحالی در قاب یک شهر سیل‌زده.

تزریق شادی به بچه‌ها
در دل بحران‌ها، کودکان آسان‌تر از دیگران می‌خندند، با این که می‌بینند شهر پر از بیم و هراس است و نکبت آمده تا روی فرش خانه‌هایشان ولی بازهم می‌خندند؛ این خصلت بچگی است. برای این که لبخند کنج لب‌های بچه‌های سیل‌زده نخشکد یک عده بانی شدند، از امام جمعه شهرستان بندرگز که همان روزهای نخست وقوع سیل در آق‌قلا پیشقراول این راه شد و در محل‌های امن اسکان، بچه‌ها را به بازی و خنده واداشت تا بعدتر که در نقاط سیل‌زده خوزستان چند خاله و عموی بزک شده، مثل خاله‌ها و عموهای مشهور تلویزیون بچه‌ها را دورهم جمع کردند و تا توانستند آنها را خنداندند.
می‌گفتند اینها مهدکودک هم راه انداخته‌اند تا مراقب بچه‌ها باشند و چه قشنگ بود وقتی فیلمشان پخش شد که دارند با بچه‌ها عمو‌زنجیرباف بازی می‌کنند. از نیسان قصه‌گو هم باید گفت، از آن نیسان آبی آسمانی که لاستیک‌هایش را رنگ سبز زده بودند و در کمپ‌های اسکان اضطراری خوزستان می‌چرخید و می‌چرخد تا بچه‌ها را سرگرم کند و اگر غصه‌ای در دلی حباب بسته، بترکد.

عشق عراقی و لبنانی
کویت دو محموله انسان دوستانه برایمان فرستاد، ترکیه و روسیه و پاکستان هم، سوئیس دو دستگاه بزرگ تصفیه آب رساند به هلال احمر ایران و آلمان20 فروند قایق خوش بر و روی موتوری به کشورمان ارسال کرد. همه این کمک‌ها شیرین بود گرچه عده‌ای دندان اسب پیشکشی را شمردند و گفتند کم است، ولی انصافا که خوب و بجا بود. در کنار همه خارجی‌هایی که به سیل‌زده‌های ما کمک کردند، اما چند کمک غیرایرانی خیلی به دل نشست با این که حتما ارزش مالی‌اش خیلی کمتر از کمک‌های دولت‌های خارجی است. یکی مربوط می‌شود به کمک نور الزهرا دختر کوچک اهل نجف که قلک فلزی‌اش را باز کرد و به قول خودش همه دارایی‌اش را ضمیمه نامه‌ای عربی کرد و برای سیل‌زده‌های کشور فرستاد. او نوشت: اهدایی دخترعراقی به سیل‌زدگان ایرانی. امیدوارم هدیه‌ام را قبول کنید. ببخشید که از این بیشتر نداشتم. هدیه شورانگیز دوم را یک شهروند لبنانی برایمان فرستاد که نخواست نام و نشانش فاش شود و فقط گفت که اهل بعلبک لبنان است و وقتی به سفارت کشورمان در بیروت رفت ده هزار دلار معادل 15 میلیون لیره لبنانی را حواله کرد برای کمک به سیل‌زده‌های ما. هدف این مرد ناشناس جالب بود که می‌گفت آمده تا از ایرانیانی که در روزهای سخت به مردم کشورش کمک کرده‌اند قدرشناسی کند. می‌گفت ایران همواره شریک غم مردم لبنان درهمه صحنه‌ها بوده و او حالا با این کمک مالی می‌خواهد قدمی برای ایرانیان بردارد. اقدام خودجوش و مهربانانه جنبش نجبای عراق هم دلچسب بود؛ کمپینی تحت عنوان «زیرآتش بودیم و ما را یاری کردید و حالا شما زیر آب هستید و نوبت یاری ما رسیده». این جنبش دفاتر نمایندگی‌اش در بغداد، بصره، نجف، کربلا، دیوانیه، دیاله، بابل، میسان، مثنی، ذی قار و صلاح الدین را بسیج کرد تا کمک‌های انسان‌دوستانه را به نفع سیل‌زده‌ها جمع کند. حتما فیلم کوتاه ورود تویوتاها و نیسان‌های سفید رنگ را از مرز شلمچه به کشورمان که می‌گویند موکب دارهای عراقی‌اند که برای کمک به خوزستان آمده‌اند هم دیده‌اید؛ شاید شیرین‌ترین لشکرکشی دنیا به یک کشور باشد.

کوتاه از مهربانی و شکرگزاری
حال هر جای ایران که به خاطر سیل‌های اخیر بد باشد، حال دریاچه ارومیه خوب است که ترازش بالا آمده. یک پاکبان ارومیه‌ای این اتفاق را دستمایه سجده‌ای قرار داد که در ساحل این دریاچه دوست‌داشتنی اتفاق افتاد و شد یکی از ماندگارترین صحنه‌های شکرگزاری این روزها. فعالان یک معدن مس در آذربایجان شرقی نیز صحنه‌ای بدیع از سپاسگزاری خلق کردند و روی شیشه عقب ماشین شاسی بلندشان، در حالی که به مناطق سیل‌زده می‌رفتند، نوشتند: موقع زلزله آذربایجان شرقی لرها کمک کردند و حالا نوبت ترک‌هاست و این شد واضح‌ترین دلیل برای همبستگی دو قوم ایرانی.
صحنه به دوش گرفتن یک روحانی اهل سنت توسط یک طلبه شیعه نیز از آن صحنه‌های ماندگار و پرجاذبه سیل بود که در استان گلستان ثبت شد. این طلبه جوان وقتی دید روحانی موسپیدکرده اهل سنت در آب گرفتار شده و توان تغییر مکان ندارد به آب زد و او را روی دوشش نشاند و به جایی امن برد تا این اقدام به ظاهر کوچک، نمادی بزرگ باشد از اتحاد شیعه و سنی دراین آب و خاک.
ولی عجیب به دلمان نشست آن فیلم کوتاه که از درون یک بالگرد هلال احمر ضبط شده ونشان می‌دهد که امدادگران دارند بسته‌های امدادی را به اهالی یک روستای لرستان می‌دهند و آنها بسته‌ها را قبول نمی‌کنند و می‌گویند ما همه چیز داریم و اینها را بدهید به روستای همسایه. چقدر شیرینند این جماعت چشم و دل سیر.

مریم خباز

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها