در روز درختکاری سراغ محمدجواد محبت، شاعر شعر معروف «دو کاج» رفتیم

دو درخت بکاریم؛ یکی در دلمان و یکی روی زمین خدا

مگر درخت اتفاق کمی است روی زمینی که آدم‌ها کاری می‌کنند گاهی نفس کشیدن یادش برود و صدای سرفه‌هایش در گوش آسمان هم بپیچد؟ نه. اتفاق کمی نیست که هیچ... خیلی هم بزرگ است. آنقدر که در جای جای ادبیات ما درخت مورد استفاده شاعران و نویسندگان قرار گرفته و انواع استفاده‌های کنایی و استعاری و... از آن شده است. در ادبیات درخت گاهی بدل به آدمیزاد شده و گاهی هم بیانگر حالات آدمیزاد. اصلا چرا راه دور برویم تا دلتان بخواهد درخت‌های زیبا شده‌اند نماد معشوق در شعر کلاسیک فارسی و تا دنیا، دنیاست درختان سروقامت معشوق سعدی و حافظ و دیگر شاعران بزرگ هستند. بیت معروف «درخت دوستی بنشان...» حافظ هم برای خودش جهانی است که می‌گوید درخت نشاندن در فرهنگ ایرانی چه جایگاه بالایی داشته است و قدما آنقدر درخت کاشتن را عزیز می‌داشته‌اند که حافظ هم کلمه دوستی را بگذارد کنارش و شعری بسراید که در میان مردم هم برای خودش جا باز کرده و تبدیل به مثل شود.
کد خبر: ۱۱۹۵۸۹۱

این همه را گفتیم تا برسیم به امروز که روز درختکاری است. از آن روزهایی که در کل سال ما آدم‌ها که خودمان اغلب یک پا دشمن محیط‌زیست هم هستیم، یادمان می‌افتد ریه‌های این جهان هوای تازه می‌خواهد و بعضی‌هامان هم درخت می‌کاریم. حتما امروز رسانه‌های زیادی به موضوع درختکاری خواهند پرداخت، نه فقط امروز که فردا هم این اتفاق خواهد افتاد. ما تصمیم گرفتیم برویم و بگردیم دنبال درخت در ادبیات معاصرمان. ببینیم کدام شاعر از درخت سروده و نوشته و در ذهن بخش عمده‌ای از جامعه ماندگار شده است. رسیدیم به شعری امروزی که کاج‌هایش قامت معشوق نبودند، کاج‌هایش ما بودیم، من و شما و دیگران. همه ما که اگر یادمان برود با هم مهربانی کنیم هم به خود آسیب خواهیم زد و هم به دیگری. محمد‌جواد محبت، شاعر معاصر کشورمان که اهل کرمانشاه است و هنوز هم در این شهر زندگی می‌کند، برای همیشه تصویر دو کاج را در ذهن ما ماندگار کرد. آنها همسایه بودند، باد یکی را از ریشه درآورد و همسایه‌اش با تندی او را از خود راند، در نتیجه هم سرنوشت تلخی برای هر دوی آنها رقم خورد. رفتیم سراغ این شاعر که البته چند سال پیش دو کاج را با پایانی متفاوت و مهربان هم نوشت، اما آدمیزاد است دیگر... قصه‌های تلخ بیشتر توی ذهنش می‌ماند و اثر بیشتری هم دارد... .
او درباره شعر «دوکاج» می‌گوید: این سال‌ها زیاد درباره‌شان حرف زده‌ام. اما راستش فکر می‌کنم برای خودم هم به اندازه نسل شما نوستالژیک شده و خاطره‌هایی شیرین و فراموش‌نشدنی ساخته‌اند. مگر می‌شود شعرهای من در کتاب‌های درسی برای بچه‌ها خاطره بسازد و بچه‌ها برای من خاطره نسازند و خاطره نشوند .
محبت ادامه می‌دهد: بگذارید برای تعریف خاطره‌هایی که از زمان انتشار شعرها و متن‌هایم در کتاب‌های درسی دارم به دوران دانش‌آموزی خودم برگردم. من در دوران ابتدایی از مدرسه خاطره‌های خیلی تلخی دارم. معلم‌های بی‌سواد، بد‌اخلاق و ظالمی که انگار تمام ناکامی‌هایشان را با خود به مدرسه می‌آوردند و آنها را سر بچه‌هایی می‌ریختند که هیچ گناهی نداشتند، کودک بودند و آمده بودند درس بخوانند و سواد دار شوند. به خاطر دارم یک روز سر موضوع کوچکی می‌خواستم از دست معلم فرار کنم که زمین خوردم و دندانم شکست و آنقدر این خاطره تلخ در ذهنم پررنگ بود که حالا هم که همه دندان‌هایم مصنوعی است تلخی آن اتفاق را فراموش نکرده‌ام.
این شاعر می‌افزاید: بعد تصمیم گرفتم معلم شوم و برخلاف معلم‌هایی که داشتم رفتار کنم، خوشحالم که این اتفاق افتاد و علاوه بر آن توانستم در کتاب‌های درسی هم حضور داشته باشم و در خاطرات دانش‌آموزان سهیم شوم. شعرهای نماز، دو کاج و... محصول همین حضورم است و برای خودم هم تجربه خیلی خوبی است.
محبت درباره شعر دوکاج می‌گوید: این شعر را در یک شامگاه رمضان از 12 شب تا سحرگاه سرودم و خوشحالم که مورد توجه قرار گرفت. بعد هم در پایه چهارم شعر دو کاج را داشتم. شعری که خیلی برای بچه‌ها خواندنش لذتبخش بود و هنوز هم همه آن را به خاطر دارند. چند سال پیش هم شعر دو کاج را با یک روایت تازه نوشتم و منتشر کردم. آن هم به این دلیل که این شعر در ذهن همه یک خاطره ماندگار شده است.
او می‌گوید: کتاب‌های درسی فقط برای شما خاطره نیست. برای من هم یک دنیا خاطره است. آنها را به سختی پیدا کردم و حالا همه‌شان را دارم. خاطره بچه‌هایی که با متن‌ها و شعرها بزرگ شده‌اند و حالا با تکرار خاطرات آن روزها و یاد شعرها و کتاب‌های درسی‌شان لبخند می‌زنند. اینها همه برای من خاطرات شیرینی هستند که هرگز فراموش نمی‌شوند.
محبت می‌گوید: ما آدم‌ها هم مثل درخت‌ها هستیم. حواسمان به خودمان و اطرافمان نباشد، از دست می‌رویم. اگر خاک‌آلوده شود، اگر آب نباشد، اگر هوا بد شود نه یک درخت که همه درخت‌های آن خاک می‌پژمرند. این درس مهمی است که دوکاج می‌خواهد به ما بدهد. درس مهربانی و مدارا کردن با هم که باید همه مان یاد بگیریم و فراموشش نکنیم. امیدوارم همه‌مان درختی بکاریم، هم در دلمان و هم روی این زمین بزرگ خداوند.

روایت‌های خودمانی سعید بیابانکی از درخت
1. تا به حال به شباهت انسان و درخت فکر کردین ؟ خب از خیلی جهات به هم شبیه‌ هستن. هر دو نفس می‌کشن. هر‌دو یه روز متولد می‌شن یه روز می‌میرن. هر دو تولید مثل می‌کنن.
انسان و درخت هر دو توی خاک ریشه دارن. اگه خاک نباشه نمی‌تونن ادامه حیات بدن. ولی یه فرق بزرگ با هم دارن؛ انسان‌ها هوا رو آلوده می‌کنن. ولی درختا نه. اصلا شما تو عمرت یه درخت بد دیدی؟ یه درخت عصبانی مثلا؟ یا یه درخت اخمو؟ یا یه درخت بداخلاق؟ فکر نمی‌کنم اینا خصوصیت‌آدماس.
درختا فقط یه کار بلدن: تولید هوای پاک. همیشه آرزوم این بوده که ‌ای کاش یه درخت بودم. بی‌آزار .. بی‌صدا ... خوشحال ...سربلند ...

2. فواید درخت را بنویسید: البته ما می‌دانیم که درخت خیلی خوب است. بسیار بالاتر از ما ایستاده و دست‌هایش را به آسمان برده و برای سلامت و پاکی آسمان و هوا دعا می‌کند. ما به‌شدت عاشق درختیم. برای همین هم گاهی روی تنه‌اش شعر عاشقانه می‌نویسیم و قلب وارونه کنده‌کاری می‌کنیم! ما به طور وحشتناکی از نفت و مشتقات آن بدمان می‌آید. برای همین درخت‌ها را ریشه کن می‌کنیم و با آنها آتش درست می‌کنیم. ما معتقدیم ساختن برج و خیابان و پل و غیره و ذالک از کاشتن درخت بهتر است. برای همین به صدای اره‌برقی علاقه ویژه‌ای داریم. به‌خصوص وقتی بعد از نوش جان کردن چند درخت دندان‌های آهنی‌اش را پاک می‌کند و می‌گوید آخیش چه درختای خوشمزه‌ای ...!

زینب مرتضایی‌فرد

فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها