کارشناسان از تصنیف‌هایی می‌گویند که 13 قرن نقش رسانه را در زندگی ایرانیان بازی کرده است

رسانه‌ای به نام تصنیف

ترانه و شعر بخش بسیار مهمی در موسیقی کشورمان است. مردم ایران طی قرن‌ها با شعر خو گرفته‌اند و نقش آن در زندگی‌شان به گونه‌ای بوده که بسیاری از کارشناسان معتقدند شعر دست‌کم 13 قرن نقش رسانه را در زندگی ایرانیان بازی کرده است. این رسانه که از گذشته‌های دور با موسیقی هم گره خورده بود، از دوره مشروطه و با فعالیت‌های عارف قزوینی و علی اکبرخان شیدا، تصنیف‌ها وارد عرصه موسیقی شدند و تصانیفی چون «از خون جوانان وطن لاله دمیده» هنوز هم بازخوانی می‌شود و در خاطر مردم جای دارد.
کد خبر: ۱۱۲۵۸۱۰

در واقع تا پیش از اینکه پای تصانیف به میان بیاید، خوانندگان میرفتهاند سراغ شعرهای روان بزرگانی چون سعدی و حافظ. شیدا با زبان خاص خود و با الهام از فضای دوره بازگشت، شرایط را تغییر میدهد و بهگونهای تصنیف مینویسد که ماندگار میشود. پس از این جریان، بزرگانی از جمله زندهیاد استاد بیژن ترقی وارد عرصه ترانهسرایی شده و با نوع سرودههایشان توانستند بر روند موسیقی کشور تاثیر بگذارند. 12 اسفند، سالروز تولد این ترانهسرای بزرگ است. به همین بهانه از کارشناسان و اهالی فن خواستیم راز ماندگاری آثار او را بیان کنند.

شناخت جامعه؛ اصلیترین مولفه

سیدعباس سجادی/ ترانهسرا و مدیرعامل بنیاد نیاوران

اگر میخواهیم اثر ماندگاری خلق کنیم، باید تقاضا و نیازهای جامعه را بشناسیم تا بتوانیم برایش کالایی مناسب تولید کنیم. یکی از چیزهایی که باعث میشود بتوانیم آثار ماندگار تولید کنیم، همین شناخت جهانبینی پدید آورنده اثر است. خالق اثر هنری باید بتواند افقهای دور را ببیند. آینده را تصور و کار کند. خیلی از فعالان عرصه ترانه در شرایط فعلی، کارهایشان تاریخ مصرف دارد. چون خیلی موجسواری میکنند و با تب روز کار انجام میدهند، با فروکش کردن تب هم فراموش میشوند. باید رفت به سمت مواردی که هرگز کهنه نمیشود. در واقع برخی چیزهای اصیل و همیشگی در جامعه انسانی و هنری وجود دارد که هیچوقت کهنه نمیشود. شما هیچ گاه نمیتوانید بگویید بزرگان ادبیات کلاسیک ما فراموش شدهاند. شاید زبان حافظ و سعدی قدری امروزی نباشد، اما دغدغهشان همیشگی است و تاریخ مصرف ندارد. وقتی غزلهای عاشقانه سعدی را مرور میکنیم یا عاشقانههای اجتماعی حافظ را میخوانیم اصلا فکر نمیکنیم اینها
600 سال پیش سروده شده، چون گویای دغدغههای مشترک همه زمانهاست و در هر دورهای میشود از آن بهعنوان اثر روز یاد کرد. بیژن ترقی هم در سرایش ترانههایش از این مهم بهره برده است.

مردی متعلق به همه نسلها

رضا مهدوی/ آهنگساز و منتقد موسیقی

زندهیاد بیژن ترقی یکی از نوادر ترانهسرایی یکصد سال اخیر ایران است. چرا میگویم یکصد سال اخیر؟ این حرف مسلما دلایل متعددی دارد که اهالی فن بخوبی نسبت به آن اشراف دارند. او سادهترین اتفاقات را بهگونهای تغزلی و شاعرانه بیان میکرد که میتوانست از آن ترانهای بسازد پر از احساس و تصویر. تصویری بودن ترانههایش، هم توانست مخاطب را دنبال خود بکشاند و هم آهنگساز را در مسیر همراهی او برای ساخت موسیقی اثر یاری برساند و این اتفاق کمی نیست. او متعلق به نسل خودش نیست، متعلق به همه نسل هاست،چرا که توانسته تا امروز هم دوشادوش زمان حرکت کند و جلو بیاید، شنیده شود و مورد تقلید هم قرار گیرد. بسیاری از جوانها در مسیر کار موسیقی و بررسی گذشتهها به او میرسند و کارش را بررسی میکنند. سادگی، زلالی، موسیقایی و همینطور تصویری بودن کارهایش، هم آثار ارزندهای را در ترانه و موسیقی خلق کرده و هم به الگویی برای نسلهای بعد تبدیل شده است.

پیوند میان شعر و موسیقی

رضا شایسته/ رهبر ارکستر چکاوک

اگر زندگی و آثار و احوال بیژن ترقی را مرور کنیم، میبینیم در کارش صاحب سبک بوده و با آشنایی کامل با ادبیات ایران و توانایی کلام و همچنین فهم درست از موسیقی به خلق اثر دست زده است. به همه بزرگواران پیشنهاد میکنم آثار ایشان و همینطور خاطراتشان را بخوانند و ببینید بین استادان بزرگ موسیقی کشورمان چگونه ارتباطی بوده است.

موضوع خیلی مهمی که امروزه تا اندازه زیادی نادیده گرفته میشود، پیوند میان شعر و موسیقی است. موضوعی که در گذشته برای انجام درست و رعایت آن موزیسینها و ترانهسراها با هم در ارتباط مستمر بودهاند و بارها هم دربارهاش خاطراتی را بیان کردهاند. اگر آهنگساز و ترانهسرا از هم شناخت داشته و همزمان با یکدیگر کار کنند، مسلما میتوانند این اصل مهم را رعایت کنند، اما در عصر امروز و شرایط ما کار جمعی کمرنگ شده و کارها به صورت چند پاره انجام میشود و میبینیم اتفاقات هم آنطور که باید
پیش نمی
رود.

یک خاطره

میلاد کیایی/ آهنگساز و نوازنده

پرویز یاحقی و بیژن ترقی با هم علاوه بر همکاری، دوست صمیمی هم بودند. در طول تاریخ موسیقی آمده این دو نفر به قول معروف یار غار یا رفیق گرمابه و گلستان بوده اند و گاهی اوقات شبها و روزها را کنار هم میگذراندهاند. منظورم این است که فقط همکار نبوده و پیوند دوستی و مودت محکمی داشتهاند. دوستی و مودتی که آثار جاودانی را هم پدید آورد. ما جلسات دورهای پس از پیروزی انقلاب داشتیم که به همت آقای شاهرخ نادری برگزار میشد و چند باری هم در خانه بنده برقرار شد و همیشه هم یکی دو تا خدابیامرزی داشتیم و عزیزی از جمعمان را از دست میدادیم. در یکی از همین جلسات این دو عزیز یعنی زندهیاد ترقی و مرحوم یاحقی حضور داشتند، آقای یاحقی تعریف میکرد به قول خودش با بیژنخان (ترقی) به طرف میگون میرفتند، پاییز بوده و هوا هم ابری و باران میباریده. همینطور که با هم میرفتند و درد دل میکردند، باد برگ درختی را روی شیشه ماشین میاندازد. آقای یاحقی رانندگی میکردهاند، برگ خشکیده پاییزی به برفپاککن ماشین گیر میکند. همینطور که برف پاک کن کار میکرده، برگ هم خشخشکنان با آن میرفته و برمی گشته. ترقی میگوید: «به رهی دیدم برگ خزان/ افتاده ز بیداد زمان/ کز شاخه جدا بود» آقای یاحقی از او میخواهد آنچه گفته را تکرار کند. وقتی دوباره میشنود، همان موقع و در حالی که رانندگی میکرده، برایش ملودی میسازد و میخواندش. به این میگویند «آن» در کار هنری. خلاصه برایش در گوشه بوسلیک مایه اصفهان ملودی میسازد. این گوشه یکی از زیباترین گوشهها و در واقع گوشهای جادویی در ردیف موسیقی ایرانی است. به تهران میآیند و تدوینش میکنند و شورای موسیقی وقت هم آن را تائید میکند. آن زمان که این داستان را برایمان تعریف کردند همه حاضران تحت تاثیر قرار گرفتند و حتی نسل امروز هم با این اثر ارتباط خوبی گرفته است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها