برچسب ها - داستان

بسیاری از تصورات و باورهایی بین مردم وجود دارد که به طور گسترده پذیرفته شده‌است. هرچند برخی از این باورها در نتیجه انتشار تحقیقات اولیه علمی به وجود آمده که هنوز کاملا اثبات نشده بود، بیشتر باورهای نادرست از شایعاتی ناشی شده که برخی افراد به آن دامن زده‌اند. در ادامه به برخی از این باورهای نادرست می‌پردازیم.
کد خبر: ۹۱۳۸۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۳/۲۷

رمانی که برای خواندن آن به یک جعبه دستمال‌کاغذی نیاز دارید
رمان «من پیش از تو» از آن نوع رمان‌هایی است که واقعا نمی‌توان آن را زمین گذاشت؛ از آن دست رمان‌هایی که به قول آسوشیتدپرس باید با یک جعبه دستمال کاغذی فروخته شود. رمان من پیش از تو سوزناک، غم‌انگیز و پرشور است؛ قصه یک عشق آرمانی و آسمانی که در نهایت به جاودانگی می‌رسد. نویسنده این رمان یکی از مسائل روز دنیا را دستمایه قرار داده و داستان ی از آن خلق کرده که حالا حالاها در یاد خواننده می‌ماند و دوست دارد باز هم بخواند و بخواند.
کد خبر: ۸۱۱۶۵۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۰۶

سرگذشت فاستوس سرگذشت یک شخص نیست. فاستوس یک تاریخ است. این تاریخ را شاعر از ابتدا تا انتها از همان آغاز در جایی که گذشته و آینده در زبان بهم می رسند، دیده و گزارش کرده است و ...
کد خبر: ۸۰۵۴۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۱

با فریبا کلهر، داستان‌نویس و خالق قصه‌های یک دقیقه‌ای
فریبا کلهر به نسلی تعلق دارد که به قول خودش وقتی شروع به نوشتن کرد، نادیده گرفته شدن کسانی همچون او، رسم روزگار بود. او درباره روزهای سختی که بر خودش و هم نسلانش رفته است، می‌گوید: «اگر نبود حمایت یکی دو نفر آگاه و دلسوز، زیر آن همه تحقیر و به حساب نیاوردن، کاملا له می‌شدیم.» با همه این شرایط سخت، او فریبا کلهر است، یکی از چهره‌های ادبیات کودک و نوجوان که البته حالا چند رمان بزرگسال هم در کارنامه ادبی خود ثبت کرده است.
کد خبر: ۷۹۹۶۲۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۳۰

«صحنه‌های خارجی»، تجربه‌ای جذاب در گونه فیلم ـ مقاله است
ما چگونه مردمی هستیم؟ صبور یا خشن؟ اجتماعی یا منزوی؟ آنچه هستیم چگونه به‌دست آمده است؟ چگونه از طریق تاریخ می‌توانیم بفهمیم آنچه شده‌ایم و هستیم چگونه چیزی است؟ دست‌کم در فضای علوم انسانی، سیاست، فرهنگ، روشنفکری و تا حدودی هنر این سوال که ما چگونه آدم‌هایی هستیم و کشور چگونه کشوری است به طور جدی مطرح بوده و هست؟
کد خبر: ۷۹۳۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۲/۰۹

کتاب‌ها دوستان بی‌ریا و صبوری بودند که بی‌صدا با من نجوا می‌کردند و راه و رسم حرف زدن با نوشتن را به من آموختند. دیگر من بودم و کتاب‌ها و قلم و کاغذ سفید بود و من. می‌خواندم و می‌نوشتم. طعم شعرها را مزه می‌کردم و از چاشنی داستان ‌ها لقمه‌ای به دهان می‌زدم.
کد خبر: ۷۸۶۱۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۱/۲۲

وقتی پسری کوچکتر به خواستگاری دختری بزرگتر از خود می‌رود
جام جم سرا: رضا پسری ۲۴ ساله و خوش‌سیما بود که در بیمارستان کار می‌کرد. او از کودکی شیفته دخترخاله‌اش بود و احساس می‌کرد که آن دختر هم همین حس را به او دارد. با گذشت زمان، رضا تصمیمش را برای ازدواج با دختر مورد علاقه‌اش قطعیت بخشید و ماجرا را با مادرش در میان گذاشت.
کد خبر: ۷۷۸۷۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۱

داستان مامور مخفی ماجرای مردی است در اول انقلاب که ماموریت دارد بین بچه های انقلابی نفوذ کند تا از کارهای آنها سر در بیاورد و به رئیس خود گزارش دهد اما هر بار شکست می خورد و ...
کد خبر: ۷۶۷۵۳۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۸

به مناسبت روز جهانی مولانا
هشتم مهر، روز جهانی جلال‌الدین محمد بلخی است که او را به نام های مولوی، مولانا و رومی می شناسند. مولانا شاعری ایرانی اما متعلق به همه مردم جهان است که بیشتر اشعارش را به زبان پارسی سروده است. مشهور ترین اثر این عالم فرهیخته، مثنوی معنوی است که مجموعه ای 26 هزار بیتی از حکایت های آموزنده اخلاقی است .
کد خبر: ۷۲۲۹۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۸

«گاهی باید خودت را به ساعت‌ها بسپاری، بدون آن که آنها را در بند برنامه‌ریزی‌های خودت درآوری. باید بگذاری لحظه‌ها، خودشان تصمیم بگیرند که چگونه می‌گذرند...» گونتر گراس
کد خبر: ۷۲۱۲۷۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۴

گفت‌وگو با راضیه تجار، داستان‌نویس
راضیه تجار از نویسندگان پیشکسوت ادبیات کشورمان است که برخی منتقدان او را یکی از بهترین داستان ‌نویسان دهه 60 می‌دانند. او کتاب‌های متعددی منتشر کرده و همچنین سال‌هاست در عرصه تدریس ادبیات داستان ی فعال است. با او درباره آثار تازه‌اش و همچنین حال و هوای کلاس‌های داستان ‌نویسی گفت‌وگویی کوتاه انجام دادیم.
کد خبر: ۷۱۷۸۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۲۶

«چنس» باغبانی است که جز حضور در باغ پشت خانه ارباب خود و مراقبت از گیاهان و درخت‌هایی که در آرامش رشد می‌کنند، کار دیگری ندارد و چون آمدنش به این دنیا اتفاقی بوده، اسم او را «چنس» گذاشته‌اند.
کد خبر: ۷۰۸۳۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۱

مرد ایستاده بود گوشه خیابان و سیگار به سیگار آتش می‌زد. پکی می‌زد و همان‌طور خیره می‌ماند به انتهای خیابان. حدود​ چهل ساله با موهای جوگندمی. سیگار آتش گرفته به دستش همین‌طور دود می‌شد و مجسمه‌ای از خاکستر در حجم دستانش شکل می‌گرفت. خاکستر سیگار که یکباره به پایین می‌ریخت تازه به محیط باز‌می‌گشت.
کد خبر: ۷۰۷۱۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۸

زن مسن‌تر از سنش نشان می‌داد. حدود چهل و پنج ساله. از دست‌های چروکیده‌اش براحتی می‌شد خستگی‌هایش را حس کرد. کیسه نان‌های مچاله شده‌اش را در بغل گرفته بود و مرتب لقمه‌ای از آن می‌دزدید.
کد خبر: ۷۰۴۶۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۲۱

رضا ـ برادر بزرگ‌ترم ـ در حالی که با دو دست بشکه 20 لیتری بنزین را به گوشه حیاط می‌برد، فریاد زد: «پاشو بیا کمک. فردا بخوای سوار موتور بشی اون وقت سوارت نمی‌کنم ها... .»
کد خبر: ۷۰۲۲۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۴

حدود چهارماه قبل خیلی اتفاقی عاشق و دلباخته دختری شد. رویاهای زیادی در سر می‌پروراند و آرزویی جز ازدواج با این دخترخانم نداشت اما می‌ترسید دراین‌باره چیزی به خانواده‌اش بگوید. بی‌تاب و بی‌قرار به خانه مینا رفت تا جلوی در چنددقیقه‌ای همدیگر را ببینند. آن‌ها گرم گفت‌وگو بودند که ناگهان برادر مینا از راه رسید.
کد خبر: ۷۰۱۹۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۱۳

ریسه لامپ‌های قرمز و زرد رشته‌ای زیر آفتاب ظهر تابستان گرمای مضاعفی به محیط می‌داد. عمو محمد که زیر سایه تیر چراغ برق ایستاده بود نوک کفش‌هایش را با پشت پاچه شلوارش پاک کرد و رو به من گفت: «همینم خوبه... لباس عروسی که حتما نباید کت و شلوار باشه... همین خوبه... عمو جون به خدا زمان ما، اینو هم نداشتیم تنمون کنیم؛ تو هنوز ده سال بیشتر نداری بذار یه ذره قد بکشی بزرگ که شدی خودم واست یکی می‌خرم.
کد خبر: ۶۹۸۲۳۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۳۱

یکی از بیکران جلوه‌های قرآن کریم، تاریخ است ؛‌ قرآن که از عالم غیب بر وجود محمدی(ص) و سپس بر لسان مبارکش جاری شده در باره امم سابقه و ادیان ایشان و چگونگی رفتار مردم و پادشاهان و سلوک ایشان و همچنین پیامبران الهی سخن رانده و خردمندان را دعوت به تفکر و تعمق در آن کرده است.
کد خبر: ۶۹۸۱۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۳۱

«عمو جون قربون دستت... بپر بالای تیر چراغ برق این اتصال ریسه‌ها رو از جا بکن. بابات اینا خوب خوب که برسن، ساعت 8 شب می‌رسن، گناه داره برق الکی مصرف بشه.» عمو محمد این جمله را گفت و تسبیحی در دست چرخاند و انگار زیر لب غر زد.
کد خبر: ۶۹۶۰۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۴

داستان کوتاه
«صدبار بهت گفت دست به اون انگورا نزن... خانم این بچه رو بردار ببر اونور داره تمام کاسه کوزه ما رو به هم می‌ریزه.» آجان هر وقت می‌خواست سرکه بیندازد، این‌طور می‌شد. از اول صبح اخم می‌کرد و خودش را عصبانی نشان می‌داد. به عقیده خودش ترشرویی تاثیر زیادی در ترش شدن سرکه‌اش داشت. سرکه هم هرچه ترش‌تر بهتر. یک شاخه انگور عسگری برداشتم و فریاد زدم: «آجان یه دبه هم برای مریم بذار. می‌خواهیم ترشی‌اش بندازیم!» این شوخی را تازه یاد گرفته بودم. درست یک هفته پیش‌تر زمانی که دختر‌ها زیر سایه درخت توت برای هم درد دل می‌کردند و گاه ریز می‌خندیدند از یکی‌شان شنیدم.
کد خبر: ۶۹۰۷۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۱۰

نیازمندی ها