سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از میزان، 10 ساله بود که از پشت پنجره خانه 20 متری شان با صحنه سوختن مادرش مواجه شد.
"بُشرا" برای نجات مادر سراسیمه به حیاط خانه می رود و با دستان کوچکش برای خاموش کردن پیکر مادر تلاش می کند اما تلاش هایش تنها سوختگی دستانش را در پی دارند.
تصمیم مادر جدی تر از آنی است که در ریختن بنزین به روی لباس های خود خساست به خرج دهد. او تمام لباسهایی که بر تن داشت را غرق در بنزین کرده و به یکباره کبریت را روشن می کند.
بدن مادر کاملا در شعله های آتش می سوزد و قبل از اینکه او را به درمانگاه برسانند، جانش را از دست می دهد.
از او یک دختر 10 ساله و یک پسر بچه 2 ساله به یادگار می ماند. از آن ماجرا اکنون 8 سال می گذرد و بشرا امروز دختری 18 ساله است که به علت برخی مشکلات، پس از آنکه مادر خود را از دست داده، دیگر به مدرسه هم نرفته است.
کارش امروز نقش بستن حنا به روی دستان مسافرانی است که برای بازدید از جاذبه های سطح جزیره کیش از مرکز جزیره خارج شده و به سمت اطراف آن حرکت می کنند.
برای دیدار با او به یکی از محروم ترین مناطق کشور پا می گذاریم.
20 کیلومتر از مرکز شهر و خیابان های پر زرق و برق جزیره کیش که دور می شویم به نقطه ای سیاه در جزیره می رسیم. منطقه ای روستایی و فقیر نشین با در و دیوارهای سیمانی، کوچه پس کوچه های پیچ در پیچ، خانه هایی یک طبقه که در هر کدام از آنها بیشتر از 5 خانوار ساکن هستند.
نام منطقه "سفین" است. قرار ملاقات در خانه ای کوچک گذاشته می شود.
برای رسیدن به خانه، باید از بازار ماهی فروش ها عبور کرد. پس از آن به کوچه ای می رسیم که تردد خودروها در آن تقریبا غیر ممکن است.
خانه ای با یک در چوبی، همان مقصدی است که خانه بچگی های بشرا بوده است.
وارد حیاط خانه که می شویم، بوی خاصی به مشام می رسد. این طور به نظر می رسد که در حیاط خانه گوسفند نگهداری می شود. کمی جلوتر، یک طویله درست در انتهای حیاط خانه به چشم می خورد.
دور تا دور حیاط را اتاق هایی تشکیل داده اند که هر کدام متعلق به یک خانوار است.
صاحب دومین اتاق خانه، بشرا و برادرش هستند. خبری از پدر خانواده نیست و بعد مشخص می شود که او پس از خودسوزی همسرش و درست یک هفته بعد از این اتفاق روستا را ترک کرده و تاکنون خبری از او نشده است.
برای گفت و گو با بشرا دختری که هنوز دوست دارد درس خواندن را ادامه دهد وارد اتاق می شویم.
دیوارهای اتاق سیمانی است. کف اتاق تنها یک موکت قرمز رنگ خودنمایی می کند. یک تلویزیون قدیمی، یک گلدان بزرگ و یک پشتی کوچک تنها وسایلی هستند که در اتاق 20 متری که حکم یک خانه را دارد خودنمایی می کنند اما بیش از این وسایل، یک قاب عکس است که به روی دیوار زده شده و نمایانگر عکس یک زن به همراه دو فرزندش است.
بشرا در ابتدای این گفت و گو ما را با خود به روزهای سخت گذشته اش همراه می کند.
وی با اشاره به روزی که برای همیشه مادر خود را از دست می دهد می گوید: ظهر یک روز تابستانی که هوا هم به شدت گرم بود، مادرم به حیاط رفت و زمانی که من از پنجره اتاق حیاط را نگاه کردم با صحنه ای مواجه شدم که هیچ گاه از ذهنم بیرون نمی رود. حتی یادآوری آن صحنه هم برایم عذاب آور است.
بشرا می افزاید: پدر و مادرم همیشه با یکدیگر اختلاف داشتند. از مادر بزرگم شنیده ام که مادرم بعد از ازدواج با پدرم اختلاف زیادی داشته و بارها بحث طلاق را مطرح کرده است اما به این خاطر که در روستای ما طلاق هیچ جایی ندارد، برای رسیدن به خواسته اش، مرگ را انتخاب می کند.
وی در خصوص ترک خانه از سوی پدرش می گوید: یک هفته بعد از فوت مادرم، پدر خانه را ترک کرد و تاکنون نیز خبری از او نشده است. او خود را مقصر مرگ مادرم می دانست و نگاه روستائیان نیز به او تغییر کرده بود. گمان می کنم پدر هیچ گاه نتوانست از زیر بار نگاه های سنگین اهالی روستا خارج شود و به همین خاطر ترک خانه را به ماندن در کنار ما ترجیح داد.
بشرا زندگی در یک روستا آن هم در 20 کیلومتری یک جزیره را دشوار می داند و می گوید: در روستای ما مردان همه صیاد هستند و برای زنان هم هیچ کاری نیست. زمانی برای کار به جزیره رفتم و قرار شد در یکی از هتل هایی که چندان معروف هم نبود به عنوان خدمتکار مشغول به کار شوم. در آن هتل زن هایی از سومالی، فلیپین و نیجریه اقامت داشتند و گاه اتفاق هایی در آنجا می افتاد که همان هفته های ابتدایی حضورم ترجیح دادم کار کردن را کنار بگذارم.
وی در خصوص تامین هزینه های خود و برادرش می گوید: پدر بزرگم صیاد است و تاکنون او مخارج ما را تامین کرده است اما چند وقتی است که با دایر شدن یک خانه تاریخی در روستای سفین، پای گردشگران به روستای ما باز شده و همین موضوع منبع درآمدی برای من نیز شده است.
بشرا می افزاید: این مکان تاریخی، خانه بومیان نام دارد و گفته می شود قدمت بنای آن بیش از 200 سال است. خانه متعلق به یک تاجر مروارید بوده و برای گردشگران جذابیت زیادی دارد.
وی با بیان اینکه " با بستن نقش حنا به روی دست گردشگران از آنها پول می گیرم" می گوید: نقش بستن حنا به روی دست زنان و دختران، یکی از سنت های مردم جنوب است. حتی روز عروسی یک دختر در جنوب بیش از آنکه او را آرایش کنند برایش نقش حنا می بندند. گردشگران نیز از این سنت استقبال کرده و برای طراحی این حنا ها به روی دستانشان اعلام آمادگی می کنند.
بشرا می افزاید: مبلغ پایه برای یک نقش حنای زیبا 10 هزار تومان است اما گاهی افرادی هستند که حاضر می شوند بهای بیشتری را بابت این نقش و نگارها پرداخت کنند.
وی در خصوص شرایط حال حاضر برادرش می گوید: برادرم اکنون به مدرسه می رود اما من بعد از فوت مادرم ترک تحصیل کردم. به خاطر علاقه زیادم به تحصیل، حاضر نشدم که اجازه دهم برادرم درس نخواند به همین خاطر با هر سختی که شده، شرایط را برای تحصیل برادرم فراهم کردم.
بشرا آرزو می کند که بتواند روزی برادرش را از خانه قدیمی که حکایت گر روزهای سیاه زندگی خانوادگی شان است خارج کند و می گوید: تمام تلاش من این است که بتوانم خانه ای برای خود و برادرم تهیه کنم تا بتوانیم به همراه پدر بزرگ و مادر بزرگ روستا را ترک کنیم. این خانه هیچ گاه محیط دوست داشتنی برای من و برادرم نبوده و از کودکی آرزویم ترک آن است.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد