به گزارش جامجم، فائزه علیپورمهابادی بعد از ظهر بیست و دوم آبان امسال همراه مادرش به آموزشگاه راهنمایی و رانندگی رفت تا دوره آموزش خود را طی کند.
بعد از کلاس همراه مادرش راهی خانه شدند که هنگام عبور از خیابان راننده خودروی پژو 405 با فائزه تصادف کرد. راننده به جای کمک به دختر جوان از صحنه تصادف فرار کرد. دختر جوان نیز غرق در خون کف خیابان افتاد.
مادرش با فریاد و التماس از رهگذران و رانندگان عبوری میخواست تا او را به بیمارستان برسانند. اما آنها با دیدن صحنه تصادف و گریههای این مادر، به جای کمک به آنها، بیتفاوت از کنارشان عبور میکردند. انگار وجدان آدمها در آن لحظه که فائزه با مرگ دست و پنجهنرم میکرد، یخ زده بود. سرانجام آمبولانسی از راه رسید و دختر مصدوم را به بیمارستان شهید مدنی کرج منتقل کرد.
تلاش پزشکان برای نجات دختر جوان آغاز شد. اما بعداز چند روز پزشکان نظر دادند دختر دانشجو مرگ مغزی شده و بهتراست اعضای بدنش به بیماران نیازمند اهدا شود. والدین دختر 19 ساله زمانی که آخرین بارقههای امیدشان برای بازگشت فائزه به زندگی خاموش شد، تصمیم مهم خود را گرفتند و برگههای رضایتنامه را امضا کردند تا اعضای بدن او اهدا شود. آنها نمیخواستند خانوادههای دیگری در غم از دست دادن فرزند یا پدر و مادر خود داغدار شوند.
به این ترتیب پیکر فائزه 19 ساله از بیمارستان شهید مدنی کرج به بیمارستان سینا تهران منتقل و قلب، کبد و دو کلیه و پانکراس این دختر دانشجو در آستانه اربعین به پنج بیمار پیوند زده شد.
در جریان تصادف مرگبار این دختر دانشجو، راننده فراری که از صحنه حادثه گریخته بود توسط ماموران کلانتری 17 مهرویلای کرج بازداشت و خودروی وی به پارکینگ پلیس منتقل شد.
علی علیپورمهابادی که معلم بازنشسته است، درباره تصمیم بزرگی که گرفت، به جامجم گفت: دخترم فائزه دانشجوی نرمافزار و اولین فرزندم بود. روز اول هوشیاریاش به شماره 6 رسید که امیدمان برای زنده ماندن او بیشتر شد. اما روز بعد میزان هوشیاریاش یکباره پایین آمد و پزشکان گفتند او مرگ مغزی شده است.
وی افزود: همانجا بود که تصمیم به اهدای اعضای بدن دخترم گرفتیم. نمیخواستم امید خانواده دیگری مثل ما به یاس تبدیل شود. خودم پیش از این کارت اهدای عضو گرفته بودم و با شرایط اهدا آشنایی داشتم. دخترم فائزه یک روز به من گفت میخواهم اگر حادثهای برایم رخ داد، اعضای بدنم را اهدا کنم. به او گفتم تو هنوز جوانی و سالها باید زندگی کنی.
پدر داغدیده گفت: دخترم 19 سال از بهار زندگیاش میگذشت. وقتی یاد آن روز و حرفهای دخترم افتادم، ماجرای اهدای عضو را با همسرم در میان گذاشتم که او هم موافقت کرد. ما برای رضای خدا و شادی روح دخترم در آستانه اربعین اعضای بدنش را اهدا کردیم.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
قلب پاك و مهربونت هنوز هم میزنه
وتو تا ابد توی قلب و ذهن ما زنده ای..
یاده روزای خوبه مدرسه بخیر
دل مهربونت و خنده های از ته دلت هیچوقت نذاشت غم توی دلم بمونه..
به داشتنت افتخار میكنم..
وتا ابد دوستت دارم