او با گریه میگفت از یک قدمی مرگ بازگشته است. اگر خدا کمکش نمیکرد اکنون مرده بود. او را آرام کردم و خواستم درباره ماجرایی که برایش رخ داده حرف بزند. آن زن میگفت که راننده است و با کار کردن در یک آژانس و جابهجایی مسافر هزینه زندگی خود و خانوادهاش را تامین میکند. به دلیل مشکلات مالی مجبور بوده مسافران را از این شهر به شهرهای دیگر هم جابهجا کند. روز حادثه زنی با آژانس آنها تماس گرفته و خواسته تا یک راننده خانم برایش بفرستیم تا او را به یکی از شهرهای اطراف تهران نزد خانوادهاش ببرد. با توجه به خواسته زن مسافر، مسئول آژانس از شاکی خواسته بوده تا به آدرس زن مسافر برود.
زن وقتی به این بخش از حرفهایش رسید هقهق امانش نداد و مدام میگفت ایکاش آن روز قبول نمیکرده که آن مسافر را به قم ببرد و این همه بلا سرش بیاید.
بعد از مکثی طولانی گفت: وقتی به آدرس مورد نظر رسیدم زن مسافر منتظرم بود. او را سوار کردم و به سمت مقصد حرکت کردیم. در حوالی رباط کریم، این زن از من خواست کمی توقف کنم تا برادرش هم به ما برسد و او را سوار کنیم. پس از دقایقی مرد جوان هم سوار شد. در میان مسیر، زن جوان که کنار من نشسته بود از کیفش چاقویی بیرون آورد. مردی که در صندلی عقب بود هم چاقویی زیر گلویم گذاشت. به بیابانهای اطراف قم که رسیدیم مرد جوان خواست توقف کنم. از ترس جانم به حرف سارقان گوش کردم. آنها با چاقو مرا مجروح کرده و مجبورم کردند آبمیوهای را بخورم که بعد از نوشیدن آبمیوه، بیهوش شدم.
وقتی به هوش آمدم، دست و پایم با پارچهای بسته شده بود و اثری از خودرو و دزدان نبود. در حالی که امیدی به زنده ماندن نداشتم رانندهای عبوری پیدایم کرد و با پلیس تماس گرفت. دقایقی بعد با حضور ماموران و امدادگران اورژانس، آنها مرا به بیمارستان منتقل کردند. چند روزی در بیمارستان بستری بودم و حالا برای طرح شکایت آمدهام.
بعد از شکایت این زن، دستور تحقیقات لازم را به پلیس دادم و ماموران با اطلاعاتی که از شاکی به دست آوردند با چهرهنگاری، تصویر زن و مرد سارق را به دست آوردند و آنها تحت تعقیب پلیس قرار گرفتند. این در حالی بود که دستور توقیف خودروی سرقتی را هم صادر کردم. در ادامه جستجوی پلیسی، ماموران چند روز بعد به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد، خودروی سرقتی به دلیل تصادف دچار خسارتهایی شده و به پارکینگ منتقل شده است. مردی که راننده آن بوده هم بشدت صدمه دیده و در بیمارستان بستری است. ماموران به بیمارستان رفتند. در این مرحله زمانی که تصویر مرد مصدوم را با تصویر مرد سارق تحت تعقیب پلیس مطابقت دادند، معلوم شد که تصاویر به هم شبیه هستند و او همان دزد فراری است. چند روز بعد با بهترشدن مرد سارق او با هماهنگی قضایی بازداشت و برای تحقیقات به پلیس آگاهی منتقل شد. او در بازجویی اولیه همچنان مدعی بود که خودش مالک خودروی پراید تصادفی است و اشتباهی دستگیر شده است. تحقیقات از وی ادامه پیدا کرد تا این که سارق مصدوم قفل سکوت خود را شکست و به این دزدی با همدستی همسرش اعتراف کرد. با تحقیق از وی معلوم شد که آنها به دنبال سرقت خودرویی بودند تا با فروش آن پولی به دست بیاورند. ابتدا تصمیم گرفته بودند تا مرد رانندهای را به دام بیندازند، چند بار هم قصد اجرایی کردن نقشه این سرقت را داشتهاند که موفق نشدند. بعد تصمیم گرفتهاند راننده زنی را به دام بیندازند. بنابراین چند روزی در اطراف آژانسهای مختلف سطح شهر پرسه میزدند تا در این مکانها رد راننده زنی را پیدا کنند. سرانجام همسرش در نقش مسافر ظاهر میشود وخودش هم نقش برادر او را ایفا میکند. در این مرحله همسرش با فریب دادن زن راننده سوار خودرویش میشود و با هم به سمت قم حرکت میکنند. در میانه راه نیز مرد سارق به آنها ملحق میشود و با زخمی کردن راننده، او را دست و پا بسته در بیابان رها میکنند و خودرویش را سرقت میکنند. بعد از آن مرد سارق، همسرش را در حوالی خانهشان پیاده میکند و سراغ مشتری برای فروش خودرو میرود که موفق نمیشود و در همین رابطه با خودرو تصادف میکند. همین اتفاق باعث میشود که خودروی سرقتی آسیب ببیند و خودش هم بشدت مصدوم و روانه بیمارستان شود. با اعترافهای این مردسارق، همسرش هم تحت تعقیب پلیس قرار گرفت و دستگیر شد. این زن هم گفتههای شوهرش را پذیرفت و به همدستی با وی در ارتکاب این سرقت اعتراف کرد. در مرحله بعدی تحقیقات مشخص شد که این زوج به دزدیهای خشن دیگری هم دست زدهاند که برای آنها قرار قانونی صادر شد و این زوج روانه زندان شدند.
محسن پورساداتی - قاضی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان رباط کریم
ضمیمه تپش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم:
رضا کوچک زاده تهمتن، مدیر رادیو مقاومت در گفت گو با "جام جم"
اسماعیل حلالی در گفتوگو با جامجم: