از سینما به زندگی
بیشتر عشقهای ما، تصویری که از قهرمانانه زیستن داریم یا رویکردمان به زیبایی و حتی دیدمان به زندگی برآمده از سینماست. آن گونهای عشق را میفهمیم و آن گونهای که میخواهیم قهرمان باشیم، شبیه قهرمانان و عشاق سینماست و میخواهیم به آن گونهای زندگی را زیبا کنیم که شبیه زندگی شخصیتهای فیلمهاست. سینما وارد زندگی ما شده است، حتی اگر ما خیلی اهل فیلم دیدن نباشیم. این همه سرمایهگذاری برای ساختن فیلمهای بزرگ و پر هزینه برآمده از همین فهم صاحبان قدرت و ثروت است نسبت به تأثیر سینما بر زندگی روزمره ما.
سینما میتواند به ما باور دهد، میتواند احساساتی فروخورده ما را تحریک و تقویت کند، میتواند بر خواستهها و ایدهآل ما از زندگی تأثیر بگذارد و در نهایت گفتار و رفتار ما را دگرگون کند.
سینما چیزی بیشتر از سینماست، چیزی بیشتر از لذت زیباشناختی و سرگرمی است و این همه توجه از سوی روانشناس، جامعهشناس مجتهد، سیاستمدار، فیلسوف و روشنفکر به سینما برآمده از همین جادوی ماندگار بر صفحه زندگی است.
از زندگی به سینما
از ابتدای تولد سینما، ثبت و ضبط واقعیت یکی از دغدغههای اساسی این رسانه بوده است. از فیلمهای مستند که در پی بازگویی واقعیت و ابعاد مختلف آن هستند بگذریم، سینمای داستانی ـ یعنی همین فیلمهای رایجی که میبینیم ـ هم بری از واقعیت نیستند. تلاش برای باورپذیر کردن یک فیلم که توسط هر فیلمسازی صورت میگیرد چیزی جز تلاش برای ایجاد درکی تازه از واقعیت نیست چون فیلمها حتی با رویا و تخیل هم که شده میخواهند واقعی به نظر برسند و به عمق آن نزدیکتر شوند.
حتی در فیلمهای فراواقعگرای لوئیس بونوئل (فیلمساز فقید اسپانیایی)، حتی در داستانهای پرافت و خیز و پرکشش آلفرد هیچکاک (استاد بزرگ انگلیسی سینما) حتی در قهرمانهای اسطورهای جان فورد (وسترنساز پر طرفدار آمریکایی) و حتی در رویا پردازیهای فیلمهای آبکی هندی، ردپای واقعیت وجود دارد.
بخشی از زندگی مردم، آرزوها و امیال آنها، احساسات و عواطفشان، افکار و باورهایشان و در نهایت رفتار و گفتارشان در زندگی روزمره در این فیلمها حضور دارد و باید گفت جوهره سینما را میسازد. مبلها، لباسها، خانهها، خیابانها و شهرهای فیلمها همان شهر، خیابان لباس، خانه و مبل ماست، اما با ابعادی تازهتر و اموری پیچیدهتر از آنچه در زندگی پرغفلت و هر روزه خود بتوانیم درک کنیم.
سینما و انواع نگاه به زندگی
سینمای داستانی به طور کلی دو نوع است؛ یکی تقلیدی و دیگری تعلیمی. این در حقیقت تقسیمبندی سام اسمایلی نظریهپرداز و منتقد هنرهای نمایشی است که انواع هنرهای نمایشی را به این دو دسته تقسیم کرده است.
در یک طرف درام تقلیدی و رویاپرداز وجود دارد یعنی نمایشی با تقلید از واقعیت که البته نسخهای تر و تمیز از آن ارائه میکند و آن واقعیت تقلید شده را در قالبی جذاب میریزد. در این نوع فیلمها واقعیت تراشخورده و شسته رفته چنان اثرگذار میشود که ما در آن غرق میشویم و خود را جای قهرمانهایش میگذاریم. فضای این فیلمها در نهایت به آرمانی تبدیل میشود که دوست داریم حتی زندگی خود را شبیه آن کنیم.
اما نوع دوم که درام تعلیمی است بیشتر از آن که برگرفته از واقعیت به معنای تقلید از آن باشد و آن را با رویا بیامیزد و در نهایت به تصویری آرمانی و خواستنی با قهرمانان و عشاق افسانهای تبدیل کند، نگاهی انتقادی به واقعیت دارد و سعی میکند به من و شمای مخاطب جامعه، شخصیت، عشق و در نهایت زندگی بهتر را بیاموزاند. در این گونه سینما، به جای این که چیزی رویایی آرمان ما شود، شکلی از زندگی به عنوان آرمان در تضاد با وضع موجود تصویر میشود.
نوع اول همان نوع سینمایی است که بیشتر به نام سینمای هالیوود و بالیوود میشناسیم. سینمای رویاپرداز قهرمانانی که چند نفر را میکشند و در عشق از شکست به پیروزی میرسند و افسانه میشوند. فیلمهایی که میتوانند براحتی دروغ بگویند و البته دروغهایی دوست داشتنی و زیبا، اما نوع دوم که راستگوتر است بیشتر در جریانهای غیراصلی سینما میتواند نمایندگی شود.
سینمای موفق ایران از این دست است؛ کیارستمی و حتی اصغر فرهادی در این زمره قرار میگیرند. این نوع از سینما که عامه مردم آن را هنری هم مینامند و نامهایی همچون پازولینی، برگمان تارکوفسکی و گدار را در دل خود جای داده و در تاریخ ثبت کرده نوع دوم سینما را تشکیل میدهند. در این سینما زندگی میآموزیم. سبک زندگیمان نقد و در نهایت اگر دل بسپاریم به اثر اصلاح میشود، اما در نوع اول یعنی سینمای رویاپرداز و تقلیدی زندگی و ارزشهای ما تائید میشود با این تفاوت که با رویا ترکیب میشود و دیگر واقعی به ما عرضه نمیشود. هم برآمده از سبک زندگی ماست و هم آن را دگرگون میکند، به این معنا که از نظر عاطفی بر ما اثر میگذارد.
سینما و تغییر سبک زندگی
در نهایت سینما در هر دو دسته از این انواع بر سبک زندگی ما اثر میگذارد، اما در یکی این اثر همراه با احساس است و در دیگری عقل. در سینمای تقلیدی و رویاپرداز عواطف ما دگرگون و منقلب میشود؛ اما در سینمای تعلیمی و انتقادی عقل ما اثر میپذیرد و ما نیازمند هر دوی اینها هستیم هم عواطفی که زیبا دوست باشند و هم عقلی که جرأت نقد خود و دیگری را داشته باشد.
علیرضا نراقی
دین و زندگی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد