قاسم سبزیکار در فیلم تراژدی بهدلیل گرفتاری قصد دارد با صحنهسازی به وسیله تصادف حق دیه خود را برای خانوادهاش گذاشته تا راحتی و آسایش آنها را فراهم کند.
این ایده دو خطی در پشت جلد فیلم تراژدی به خودی خود داستانی غمانگیز و تلخ است که میتوانست با گسترش داستانهای فرعی و استفاده از مینی مالهای جذاب به اثری اجتماعی و گزنده تبدیل شود، اما دقیقا در همان چند دقیقه اول قصه دچار لکنت میشود.
اصلیترین نکته در یکسوم ابتدایی فیلم مشخص نبودن شخصیت اصلی یا قهرمان قصه است، فیلم بین قاسم (مهدی هاشمی) و حبیب (بهرام رادان) معلق مانده و این سردرگمی تا پایان باقی میماند. آنچه در عنوانبندی جالب توجه است وجود عوامل حرفهای بهعنوان بازیگر و فیلمنامهنویس است اما در اجرا این عوامل تکرار همان نقشهای قبلی و همان متنهای پیشین هستند.
فیلم در پیشبرد خود قصد دارد یک تراژدی انسانی را در محیطی سرشار از فقر و کمبودها نمایش دهد. این کمبودها هم به لحاظ مالی و هم به لحاظ عاطفی انسانها را درگیر و دچار دردسر میکند
اما با وجود ایجاد یک فضای فقیرانه که بیشتر در طراحی صحنه اتفاق افتاده و نه درون قصه و منطق داستانی، فضا و روابط انسانی مبهم و دارای نقص است.
روابط دو به دویی آدمها مثل رابطه قاسم و حبیب، زینت و موسی و پژمان و نامادری جوانش ناقص و صرفا در حد گفتههای خود کاراکترهاست و مخاطب درک کاملی از آنها پیدا نمیکند. بهدلیل همین نقصان، فیلم بر مبنای فیلمنامه خود فقط سعی دارد با دیالوگ و گفتار قصه را جلو برد که در بعضی از سکانسها تکراری مینماید.
بهعنوان مثال صحنههای برخورد حبیب و پژمان را اگر از مقطعی به بعد جابهجا کنیم اتفاق خاصی نمیافتد و این دیدارها قصه را نه تنها جلو نمیبرد، بلکه آن را به سکون میکشاند.
توجه کنیم که برخی از روابط بهدلیل نزدیک شدن به برخی خط قرمزهای اخلاقی فقط در حد یک سکانس منقطع با کل قصه باقی میماند و حذف آن به روند فیلم آسیبی نمیزند.
این سکانسها با تکرار بیدلیل و خارج از منطق خود صرفا میخواهد فقر خانواده قاسم را نشان دهد یا نشان دهد که حبیب سعی دارد کلاهبرداری کند و با گفتن مرگ دروغین قاسم پول کلانی به جیب بزند.
این تکرار باعث میشود قصهرو به جلو حرکت نکند و فقط در یک بستر نامشخص گسترده شود و در انتها هم به نتیجه نرسد. این اشکال عمده باعث میشود یکدستی بازیها از میان برود و هر نقش صرفا برای خود اجرا شود.
نکته مهم دیگر ریتم اجرای قصه است. به غیر از صحنههای ابتدایی که اجرایی قابل قبول و حرفهای دارد، بقیه صحنهها دارای ریتم کند و در برخی نقاط ساکنی است که باعث میشود مخاطب از جهان فیلم دور شود.
البته این سکون بهدلیل سوالات متعددی است که منطق ماجرا به آن پاسخی نمیدهد. بهعنوان مثال داستان زندان رفتن پسر قاسم چیست و چه ربطی به قصه اصلی دارد؟ قصه تصادف پنج سال پیش چیست؟ استفاده موکد از ناتوانی جنسی قاسم چیست و چه کاربردی دارد؟
سوالات فراوان به این شکل باعث میشود مخاطب به جای همراه شدن و حرکت با قصه در جستجوی پاسخ برآید و این آسیب جدی به هدف نهایی فیلم است. البته تعداد زیاد شخصیتها و ناتوانی در ارتباط منطقی آنها با هم از نکات مهم دیگر است.
تراژدی، فیلمی است که میان روایت روشنفکرانه فقر یا ایجاد صحنههایی با موضوعات دارای خط قرمز مانده است و با استفاده از قصههای تکراری که تا حدودی نخنما شده است، نمیتواند نوآوری خاصی به وجود آورد و باوجود داشتن صحنههایی اندک با دکوپاژ، دارای بازیهایی یکدست نیست و ضرباهنگ کندی داده و البته پایان قصه مطابق معمول اکثر آثار سینمایی داستانگوی داخلی دارای شتابزدگی است.
متن و جهان برخاسته از آن در این فیلم تا حدود زیادی غیرواقعی است و به اراده مولف بستگی دارد تا منطق داستانی و برخاسته از متن جامعه که احتمالا نیمنگاهی به جشنوارهها نیز داشته و البته به نظر ناموفق مانده است.
تراژدی بار دیگر این موضوع را ثابت میکند که اساسا اولین و مهمترین رکن یک اثر سینمایی یک فیلمنامه با کمترین ابهام و سوال بیجواب است و ای کاش این تلاش قابل ستایش و احترام در اجرا اولین گام را محکم برمیداشت گامی که تمام موفقیت یک فیلم را تضمین میکند و به تراژدی ختم نمیشود.
بهرنگ ملکمحمدی - قاب کوچک
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد