خودت را معرفی کن؟
ابراهیم 28 ساله، ساکن اسلامشهر هستم. چند ماه میشود که نامزد کردهام.
سابقه کیفری داری؟
سه سال قبل به جرم سرقت از خانهای در شمال شهر دستگیر شدم و یک سالی را در زندان گذراندم.
پس سارق حرفهای خانههای ویلایی هستی؟
نه این روش را تازه یاد گرفتهام. پیش از این سارق خانههای خالی در ایام نوروز بودم. وقتی فردی به مسافرت میرفت پس از زاغزنی، خانهاش را خالی میکردم.
این روش را از کجا یاد گرفتی؟
این روش را در زندان از محسن یکی از سارقان صاحبسبک در سرقت خانه یاد گرفتم و بعد از آزادی آن را به کار گرفتم و با دوستانم از خانههای ویلایی سرقت میکردیم.
باندتان چند نفری بود؟
پنج همدست دارم که یکی از آنها زاغزن بود و وظیفه داشت جلوی درکشیک دهد تا اگر مامور یا فردی مشکوک به خانه طعمه نزدیک میشد به ما اطلاع دهد که بتوانیم فرار کنیم.
سردسته باند تو هستی؟
نه، من معاون باند بودم. سردسته باند محسن شاهکلید است که دوران محکومیتش را در زندان میگذراند. او ما را هدایت میکرد.
از داخل زندان؟
بله. او از داخل زندان اطلاعات خانههای ویلایی را از دیگر سارقان میگرفت و آنها را در اختیار ما قرار میداد و ما نیز براساس اطلاعات محسن به خانه مورد نظر میرفتیم و سرقت را انجام میدادیم. او از داخل زندان براحتی ما را هدایت میکرد.
چند فقره سرقت انجام دادهاید؟
از وقتی او رئیس باندمان شد چهار بار در شمال تهران و خانههای ویلایی اطراف کرج سرقت انجام دادیم.
طی چند ماه این سرقتها را انجام دادی؟
این سرقتها در سه ماه گذشته بود.
از هر سرقت چقدر گیرتان میآمد؟
بستگی به خانهای داشت که برای سرقت به آنجا میرفتیم. اما هرچه به دست میآوردیم تقسیم بر پنج میکردیم و برای هر سرقت مقدار ناچیزی هم به زاغزن میدادیم.
سهم رئیس باند که در زندان بود چه میشد؟
سهم او را به خانوادهاش میدادیم. هربار که سهم رئیس را میدادیم، او آدرس جدیدی به ما میداد تا دوباره به سرقت برویم.
در سرقتها از زور استفاده میکردید؟
نه سعی میکردیم خانهها خالی باشد تا کمتر به دردسر بیفتیم. بجز یک سرقت در تمام سرقتها خانه خالی بود.
در کدام سرقت خانه خالی نبود؟
در سرقت کرج اعضای چهار نفره خانواده در خانه ویلایی بودند.
پس چطور سرقت کردید؟
فکر کردیم خانه خالی است، به همین خاطر داخل رفتیم، اما چهار عضو خانه بودند. ما نقاب زده بودیم تا شناسایی نشویم. آنها بشدت ترسیده بودند و نمیدانستند چه کار کنند. برای اینکه نترسند و سر و صدا نکنند اول ادعا کردیم اشتباه وارد خانه شدیم و از آنها عذرخواهی کردیم. بعد که اعتمادشان جلب شد دست و پایشان را بستیم و 20میلیون تومان از آن خانه سرقت کردیم.
چقدر از تمام سرقتها پول به جیب زدی؟
من تازه نامزد کرده بودم و هیچ کاری نداشتم؛ برای تامین نیاز مالی مجبور بودم اینکار را بکنم تا بتوانم هزینههای همسرم و مراسم عروسی را جمع کنم. به همین خاطر دست به سرقت زدم و نزدیک 12 میلیون تومان به من رسید.
اما زندگیات نابود شد؟
بله. نامزدم بفهمد سارق هستم و باید چند سالی را در زندان بگذرانم از من جدا میشود.
چگونه دستگیر شدی؟
شب در باغ مادرم در حوالی اسلامشهر خواب بودم که ماموران آمدند و من را دستگیر کردند. چون نقشه ما با همدستم در زندان خوب بود، فکر نمیکردم دستگیر شوم.
آثار خالکوبی روی دستت چیست؟
مربوط به دوران قبل است. اینها را چند سال قبل وقتی از زندان آزاد شدم خالکوبی کردم.
حرف آخر...
باور کنید تمام بدبختیهای من از زمانی آغاز شد که در زندان با محسن و دیگر همدستانم آشنا شدم و زندان مرا تبدیل به دزدی حرفهای کرد. فکر نکنید چون به پول دزدی عادت کرده بودم پس از آزادی از زندان سراغ سرقت رفتم. وقتی آزاد شدم خواستم زندگی جدیدی را آغاز کنم به همین خاطر هم نامزد کردم. اما هر جا برای کار رفتم به خاطر سابقهدار بودنم به من کار نمیدادند. قبول کنید با جیب خالی نمیشود زندگی کرد و در کنار مشکلات مالی، وسوسه دوستانم هم باعث شد دوباره سرقت را ازسر بگیرم.
مجید غمخوار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد