«پدر» در سینما و تلویزیون ایران به دلیل اهمیت آن در خانواده‌ی ایرانی از جایگاهی ارزشمند برخوردار است وبازیگران مرد بسیاری در گونه های‌مختلف ایفاگر چنین نقشی بودند.
کد خبر: ۷۹۳۶۵۶
پدرهای جاودانه سینما و تلویزیون از شکیبایی تا انتظامی

مقام «پدر» همواره از جایگاه قابل توجهی میان سینماگران گونه‌های مختلف سینمایی برخوردار بوده است و همین جایگاه شامخ و کارایی ویژه‌ای که پدر در ژانرهای مختلف سینمایی دارد، سبب شده تا این مقام را همواره در یک هیبت تقدیس شده نبینیم؛ از‌ گری‌گوری پک کشتن مرغ مقلد و جرج بایلی این زندگی شگفت انگیز تا کوین اسپیسی زیبای آمریکایی و جک نیکلسن درخشش و حتی رادنی دانگرفیلد قاتلین بالفطره، گوشه‌هایی از قابلیت‌های مثبت و منفی این مقام تصمیم‌گیر را در کانون خانواده نشان داده و صحنه‌های فراموش نشدنی و نابی که از یک پدر خلق کرده‌اند.

در سینما و تلویزیون خودمان نیز، بازیگران بسیاری بوده‌اند که توانستند خالق صحنه‌های تاثیرگذاری از این جایگاه باشند با این تفاوت که این تصاویر، بیش از آنکه متاثر از مبانی خشونت بار و دگماتیستی جایگاه پدر در خانواده باشد، به تقدیس این جایگاه می‌پردازد که البته در شدید‌ترین حالت، به تنش‌های منتهی به رافت پدر منجر شده‌اند؛ نکته مهمی که با جامعه ما خوانایی دارد و البته که قابل باور است.
در ادامه به نقش‌هایی خواهیم پرداخت که توانسته‌اند چهره فراموش نشدنی از پدر را در سینما و تلویزیون کشورمان به تصویر بکشند.

خسرو شکیبایی در سریال خانه سبز و فیلم‌های خواهران غریب، کیمیا و دست‌های خالی

«خسرو شکیبایی»‌‌ همان طور که بسیاری از رکوردهای سینمایی را به نام خود ثبت کرده، در این زمینه نیز رکورددار است. از سریالی شروع می‌کنیم که ناباورانه، سوپراستار آن سال‌های سینما را به خود می‌دید و آن مهره سنگین توانست جنبه‌هایی از یک پدر رئوف و دوست داشتنی و معتقد به خرد جمعی با دز طنازانه بسیار بالایی را به تصویر بکشد. نوع بازی شکیبایی در ارائه تصویر یک پدر مهربان و دلسوز، بسیار مورد توجه قرار گرفت و پدری ماندگار را در جعبه جادویی رقم زد. سیر مهربانی‌های شکیبایی در قامت پدر، در سینما نیز به گونه‌های مختلفی ادامه پیدا کرد. در «خواهران غریب» چه هنرمندانه خلاء فقدان خانوادگی را در شوخ و شنگی‌هایش با دختر به نمایش می‌گذارد و این اخلاق هایپر را به مدد بهره گیری از وجه موزیکال اثر، به شکل مطلوبی به تصویر می‌کشد.

در «کیمیا»، به زیبایی حسرت درونی خود را از بابت دیدن دختری که سال‌ها از او دور بوده را به تصویر کشیده و در ادامه به طریقی زیبا‌تر مراحل تدریجی گذشت خود را به مخاطب نشان می‌دهد و زیبا‌تر از همه این‌ها، غصه‌ای درونی در اوست که تا انتهای فیلم وی را‌‌ رها نمی‌کند و فریادگر تنهایی‌های این پدر تنها است. در «دست‌های خالی» نیز یک هنرنمایی تکنیکی و صدالبته احساسی را در مقام پدر از خود نشان می‌دهد. جایی که با رنج اینکه خود را سربار خانواده‌اش می‌داند، درصدد یافتن راهی برای نجات جان دخترش از اعدام است و چقدر زیبا به هنرنمایی می‌پردازد. شکیبایی در این فیلم حتی با راه رفتن عاجزانه خود در نقش پدری که همه چیزش را از دست داده، مخاطب را به عالیترین شکل ممکن تحت تاثیر قرار می‌دهد.

عزت الله انتظامی در فیلم روسری آبی

انتظامی نیز در فیلم‌های بسیاری، در قامت پدر خانواده ظاهر شده اما مهم‌ترین این تقش آفرینی‌ها را در فیلم «روسری آبی» به کارگردانی رخشان بنی اعتماد به تصویر کشیده است. او در این فیلم، تصویرگر جبر غیراردای پدر و انعطاف زاید الوصف ارادی است.او سال هاست که تنها زندگی می‌کند و دل به مهر دختری می‌بندد که از تمکن خوبی برخوردار نیست و از دیگر سو با مخالفت فرزندان خود مواجه می‌شود که مادر جدیدشان را پذیرا نیستند.

انتظامی به عنوان حلقه واسط این دو جریان، علاوه بر اینکه بازی زیبایی از خود به نمایش می‌گذارد، تصویرگر تنهایی‌های درونی و بیرونی مردی است که با وجود تمکن مالی، نمی‌تواند به واسطه این تنهایی، رضایتی از زندگی‌اش داشته باشد.

محمدعلی کشاورز در سریال «پدر سالار»

اختلاف سلیقه‌های همیشگی میان پدرزن و عروس و طبیعتا محدودیت‌هایی که برای عروس در راه مواجهه با فرامین پدرشوهر وجود دارد به همراه یک شخصیت‌پردازی قوی و بازی جاودانه از «محمدعلی کشاورز» سبب شد تا ماندگار‌ترین نقش پدر تلویزیونی خلق شود. بهره جستن داستان از تمام عناصر وجودی یک خانواده سنتی در سال‌هایی که هنوز هم می‌شد پدران دانای کلی چون اسدالله خان را در خانواده‌ها مشاهده کرد، کمک قابل توجهی به خلق این شخصیت و باور مخاطب در پذیرفتن چنین پدری نمود.

پرویز پرستویی در سریال‌های زیر تیغ و آشپرباشی و فیلم‌های عزیزم من کوک نیستم و به نام پدر

پرستویی بار‌ها در سینما و تلویزیون کشورمان در نقش پدر بازی کرده است. دو سریال «زیرتیغ» و «آشپزباشی» مهم‌ترین نقش آفرینی‌های تلویزیونی پرستویی در نقش پدر هستند. به‌‌ همان اندازه‌ای که «زیرتیغ» مورد توجه مخاطبان قرار گرفت، «آشپرباشی» باعث بهت آنان شد. پرستویی در هر دو سریال در نقش پدر ظاهر شد که در خانواده‌های مختلفی محک زده می‌شود. نقش‌هایی که تقریبا به مانند یکدیگر بودند و گوشه‌هایی از نقش پدر خودرای، با اخلاق فاقد انعطاف را به تصویر کشید.

در سینما اما اقبال پرستویی در خلق نقش پدر بیشتر بود؛ «عزیزم من کوک نیستم» ورژن سینمایی‌‌ همان محک زدن‌ها در راه فراهم نمودن یک زندگی خوب برای پسرش است و البته با آنکه کمدی است اما پدرش، تاثیرگذار‌تر از دو سریال جدی نشان می‌دهد و فیلم دوم، «به نام پدر» ابراهیم حاتمی کیاست.

او در این فیلم با وجودی که از یک سو تحت تعقیب است، در جریان اتفاقی قرار می‌گیرد که برای دخترش رخ داده و از همین جاست که بیانی احساسی بر بازی تکنیکی پرستویی قالب می‌شود که عینی‌ترین وجه آن را می‌توان در سکانس شکوائیه او از خدا بر روی تپه مشاهده کرد.

رضا کیانیان در فیلم خانه‌ای روی آب

مطمئنا تمام کسانی که این فیلم را دیده‌اند، دیالوگ مهم آن را از یاد نبرده‌اند، جایی که کیانیان رو به پسرش می‌گوید: «پدر خوبی نیستم اما می‌دونم که اون مواد چه بلایی سرت می‌آره». کیانیان در این فیلم، نمونه‌ای بسیار خوب از پدرانی است که خود به عیاشی مشغول هستند اما طریق سعادت را برای فرزندان خود پسندیده و از اصرار به قرار گرفتن فرزندش بر ریل سعادت ابایی ندارند گرچه این اصرار آن‌ها منتهی به تغییر در بافت زندگی قبلی آن‌ها نیز نشود.

حسین محجوب در فیلم رنگ خدا

«حسین محجوب» در این فیلم نه تنها نقشی جاودانه در هیبت یک پدر فداکار را ایفا کرده بلکه در یکی از تاثیرگذار‌ترین ساخته‌های سینمایی تاریخ سینما نیز حاضر بوده. موقعیت‌هایی که محجوب از یک سو بواسطه داشتن پسری نابینا با آن دست به گریبان است و از دیگر سو، مادر پیری دارد که او هم مشکلاتی خاص خود را داشته و در ‌‌نهایت مجبور می‌شود بخاطر پسرش از خود و نیاز‌ها و تمایلات جنسی خود عبور کرده و به خود بقبولاند که برای حفظ منافع پسرش نباید همسر تازه‌ای اختیار کند، یک مرد تمام عیار و پدری بزرگوار را در سینمای ایران به تصویر می‌کشد. آنجایی که پدر فیلم بر هوا و هوس خود غلبه کرده و از آوردن همسری جدید به این بهانه که ممکن است مشکلاتی برای پسر نابینایش به وجود بیاید، ابا می‌کند و بدین ترتیب وجهه‌ای دیگر از مولفه‌های پدر در آثار مجیدی با بیانی تکنیکی و احساسی متاثر کننده به تصویر کشیده می‌شود.


علی نصیریان در سریال میوه ممنوعه و فیلم بوی پیراهن یوسف

کاراکتر «حاج یونس فتوحی» یک حرکت هوشمندانه بر لبه تیغ تلویزیون کشورمان است. نقشی که با بازی خوب نصیریان به یک کاراک‌تر دراماتیک و از طرفی، نمایشی تبدیل شد. دراماتیک است چون مخاطب می‌تواند او را در قامت یک انسان متقی و وفادار به مسائل اعتقادی بپذیرد و نمایشی است چون می‌توانیم در وجود این نقش، تمنا‌ها و کشمکش‌های درونی و بیرونی میان عقل و احساس، باور و بینش و اعتقاد و هوس را به خوبی مشاهده کنیم.

نصیریان در فیلم حاتمی کیا نیز آزادانه، جولان یک پدر عاشق پیشه را در فقدان پسرش به نمایش می‌گذارد. جایی که با وجودی که همه می‌دانند پسر او دیگر باز نمی‌گردد اما او باز عاشقانه منتظر بازگشت پسر خود است و در این راه، گویی که وجدان او نیز از حقیقت ماجرا مطلع شده، در جدالی نابرابر به ستوه آمده و اعتراض خود را با آن بیان تاثیرگذار بر سر مزار پسرش در دمدمه‌های صبح به نمایش می‌گذارد.

رضا ناجی در فیلم آواز گنجشک‌ها

در زمانه‌ای که خیلی‌ها معتقد بودند، پتانسیل کلاسیک خلق یک پدر دلسوز و در مسیر خانواده، در سینمای اجتماعی ایران رو به اتمام است، مجیدی در «آواز گنجشک‌ها» باز هم بدعت شکنی کرد؛ رضا ناجی در این فیلم یک پدر دغدغه‌مند است. پدری که پس از اخراج، دست به هر کاری می‌زند تا نان آور حلال وار خانه‌اش باشد و در این مسیر مشکلاتی برای فرزندان و همسرش پیش می‌آید که او مجبور می‌کند در همین شرایط، سنگ صبور آن‌ها نیز باشد.

سکانسی که خرت و پرت‌های جمع شده در گوشه حیاط به روی او آوار می‌شود و یا گریه‌های پنهانی او زمانی که می‌بینید پسرش دستمزد روزانه‌اش را به مادرش می‌دهد را به یاد بیاورید تا به تاثیرگذاری بازی ناجی پی ببرید؛ یک تاثیرگذاری زیبا که تنها محدود به مخاطبان ایرانی نشد و توانست برای او خرس نقره‌ای جشنواره برلین و جوایزی متعددی از جشنواره‌های بین المللی را به همراه داشته باشد.

محمد کاسبی در فیلم پدر

«محمد کاسبی» در این فیلم، بهترین ناپدری سینمای کشورمان را بازی کرد؛ یک ناپدری که با آمدنش، با حوادثی از جمله پذیرفته نشدنش از سوی پسر نوجوان مواجه می‌شود و با اینکه دستخوش برخی شیطنت‌ها قرار می‌گیرد اما ترجیح می‌دهد آمدن خود را در وجهه‌ای بالا‌تر از هوس قرار داده و در موقعیتی دلسوزانه‌تر از پدر واقعی نوجوان قرار گرفته و با دنیای او ارتباطی صمیمانه داشته باشد.

شهاب حسینی در فیلم‌های سوپراستار و حوض نقاشی

شهاب حسینی در «سوپراستار» یک پدر تابع تغییرات اخلاقی است. هم در طول داستان که دغدغه‌های پدرانه‌ای ندارد و اصلا انسان دیگری است و هم در شکل پایان بندی که مقید به برخی اصول می‌شود و حاضر است بخاطر دخترش، تحولی شگرف را در زندگی‌اش پذیرا باشد.

حسینی در دیگر تجربه مهمش، در «حوض نقاشی» در قامت پدری ظاهر می‌شود که دارای اختلال مغزی است و می‌خواهد در عین اینکه از پس مشکلاتی چون بیکاری، فقر و تورم برآید، خود را به اندازه آرزوهای پسر بالا کشیده و تربیتش کند. او با وجود اینکه دچار اختلال است اما رابطه درخور توجهی با فرزند خود دارد و حرف‌هایی که او با سهیل می‌زند در مواردی عمیق‌تر از صحبت‌هایی است که یک پدر سالم با فرزند خود بر زبان می‌آورد. حسینی در این فیلم، دریچه‌ای جدید از شمایل یک پدر را در سینمای ایران به تصویر می‌کشد.

داریوش ارجمند در ستایش

ارجمند در «ستایش» نقش پدری با تحکم بالا را بازی می‌کند. از آن دست پدرهایی که سفت و سخت پشت پسرش ایستاده و حتی در راه همین پشتیبانی، حاضر می‌شود به بسیاری از مسلمات پشت پا بزند. یک پدر متحکم که کار خودش را می‌کند و بر روی گفته‌ها و افکار خود ایستاده و منزلت اجتماعی و سرمایه مالی او نیز بزرگ‌ترین پشتیبانان این تحکم اکتسابی در این شخصیت مطرح هستند.

در سال‌هایی که پدر جاودانه‌ای در سینما و تلویزیون کشورمان خلق نمی‌شود، ارجمند به خوبی توانست از این شخصیت‌پردازی استفاده کرده و یک چهره جدید و ماندگار در این جایگاه معرفی کند. (مجتبی اردشیری/ تسنیم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها