وقتی زن مادر شوهرش و شوهر، پدر همسرش می‌شود!

بی‌اندازه محبت می‌کنم اما شوهرم به من توجهی ندارد

جام جم سرا- برخی از مردها گاهی به دنبال شکل جوان‌شده مادر خود در همسرشان می‌گردند که می‌تواند تصویر دشوارتری را برای زن در زندگی زناشویی به وجود بیاورد.
کد خبر: ۷۸۵۳۰۶
مقایسه همسر با مادر در ذهنیت مردان

- مرد من دیگه خسته شدم همش مامانم، مامانم می‌کنی، چپ می‌ری راست می‌آیی می‌گی مامانم این کار را بهتر از تو انجام می‌داد!
- مگر دروغ می‌گویم دیروز بهت می‌گم نوک جورابم سوراخ شده بدوزش اما تو این کار به این سادگی رو انجام ندادی ولی مادرم هر وقت جورابم پاره می‌شد سریع آن را می‌دوخت.
- چرا نمی‌خواهی بفهمی، آن زمان‌ها گذشته، تو باید از نظر ظاهر مرتب باشی؛ جوراب سوراخ شده را باید بندازی دور.
- اینها بهانه است وگرنه جوراب ارزشی نداره. مادرم همیشه در کنارم هست، راحت‌تر از تو به او مشکلاتم را می‌گویم. مادر من یک زن نمونه‌ای است که توی دنیا لنگه نداره.
- واه واه یک جوری حرف می‌زنی انگار آسمان سوراخ شده و مادرت افتاده پایین.
- من هر چی می‌گم تو نمی‌فهمی به مادر من حسودیت می‌شه.
- من؟! با مادر تو حسودی کنم؟


مشکلات مردان

نگاه حامی‌گرایانه به پسر و همراهی پسر با مادر به این شکل، مشکلات زیادی در مسائل خانوادگی به وجود می‌‌آورد که گاه زندگی مشترک زوجین را به تباهی می‌کشاند. خیلی از ماها در زندگی، همیشه در مقام مقایسه کردن هر رویداد در هر زمان با گذشته به وسیله سوال کردن از خود دچار گذشته‌گرایی می‌شویم و با خود می‌گوییم اگر مادر من این‌کار را می‌کرد یا آن کار را برایم انجام می‌داد امروز در چنین حال و روزی نبودم و این مادر سنگ محکی برای تمام تجربه‌های زندگی‌مان تبدیل می‌شود.
بیشتر اوقات پسر همان گونه که مادر می‌خواهد رشد می‌کند، و این مادر است که همه جا به دنبال اوست. حتی مرد در زمانی هم که ازدواج می‌کند گاهی به زنش می‌گوید مادر من فلان غذا را از تو خیلی بهتر درست می‌کرد. این جمله و جملاتی نظایر آن چون پتکی بر سر زن وارد می‌شود.


آلودگی روان

چنین فرآیندی را می‌توان آلودگی روان نامید که مرد مادر خود را با عقده مادر اشتباه می‌گیرد. تجربه‌ای دهشتناک برای بسیاری از مردان است. این مسئله به زبان ساده‌تر یعنی اینکه مرد با مادر واقعی خود روبه‌روست و از طرف دیگر عنصر زنانه درونی در ضمیر ناخودآگاه مرد است، که فشاری از درون از شکست‌ها و گرایش به انحطاط‌هایی که می‌تواند در هر مردی وجود داشته باشد به بیرون از خود فرافکنی می‌کند.
مرد ندانسته این دو عنصر را روی هم می‌اندازد و درواقع آلودگی تصویر مادرخود را با سایر عناصر زنانه درونش به‌صورت ناخودآگاه یکی می‌کند، که بدترین نوع آلودگی‌های روانی به‌شمار می‌آید. در چنین شرایطی مرد مادر خود را مورد نکوهش قرار می‌دهد و ناخواسته این کشمکش‌ها هم به روابط با همسرش نیز کشیده می‌شود.


آیین تشرف

این نیروی درونی عقده‌ مادر نام دارد؛ مرد باید در دوران نوجوانی با آن مبارزه کرده باشد. بسیاری از قبایل آفریقایی یا سرزمین هند یا حتی جوامع ابتدایی مرد جوان را از عقده مادرش جدا می‌کردند. یعنی با برگزاری آیین تشرف، زنان و مادر نوجوان را در این مراسم از پسر دور می‌کردند و در این آیین تشرف نوجوان که وارد دوران بلوغ شد از دنیای مادرانه، به‌ویژه عقده مادر خود جدا می‌شود و به دنیای بزرگسالان وارد می‌شود.
در زندگی امروز که این آیین‌‌ها از بین رفته یا فقط در برخی از نقاط دنیا همچنان به حالت سنتی خود اجرا می‌شود، مرد امروز در زندگی مدرن خود گرفتار آلودگی روانی شدیدی می‌شود که خشم خود را بر سر زن و فرزندانش خالی می‌کند. یک مثال ساده‌تر بیاورم تا این موضوع، خوب جا بیفتد: وقتی مردان در 18 سالگی موفق می‌شوند گواهینامه رانندگی خود را دریافت کنند خود را برای ورود به مرحله‌ای دیگری از زندگی آماده می‌کنند. حال ببینید ما چند آیین و سنت داریم که مرد را برای گذر از مرحله‌ای به مرحله دیگر آماده کند. متاسفانه این آیین‌های تشرف برای آمادگی روانی مرد از بین رفته یا در بوته فراموشی قرار گرفته است.


آشفتگی روانی مرد

چنین فرآیندی مرد را با گیجی و آشفتگی روانی روبه‌رو می‌کند بی‌آنکه خود بداند روی روابطش با همسرش تاثیرگذار خواهد بود. بسیاری از این سوءتفاهمات مربوط به طی نکردن این آیین‌ها توسط مردان است. اگرچه ریشه دعواها و برخوردهای زوجین موارد بسیاری دارد، اما فقط به یکی از مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنم. مردان بزرگ می‌شوند بی‌آنکه در جامعه مدرن امروز آداب و رسوم مرد شدن را آموخته باشند؛ در واقع می‌توان گفت آنها در مرحله نرینگی خود باقی مانده‌اند.
رابرت جانسون معتقد است: آمیختن مادر با آنیما، مشکلی بسیار جدی است. ابهام و گنگی معنای آنیما در زندگی مرد، بروز خطاهای متعدد وی در این قلمرو را باعث می‌شود، اما این آنیما چیست که این قدر در زندگی مرد اهمیت دارد؟
از گذشته‌های دور همیشه انسان را موجودی دوجنسیتی می‌پنداشتند. یکی از این روانشناسان که از این موضوع استفاده روانشناسی کرد، کارل گوستاو یونگ بود.
یونگ عنصر زنانه روان مرد (در ضمیر ناخودآگاه) را آنیما نامید. خودآگاهی یکی از علت مغفول ما از روان خود می‌باشد،‌ چراکه مرد یا زن نسبت به روان خودش اطلاعات چندانی ندارد و زمانی به دنبال این خودآگاهی می‌گردیم و از خود می‌پرسیم که ما زندگی را با عشق شروع کردیم چرا چنین شد؟
اگر به راستی عاقل باشیم به دنبال خودشناسی می‌رویم. در صورتی که بسیاری از ما انسان‌ها ترجیح می‌دهیم در همان ورطه‌ای ناآگاهی قدم بگذاریم، باوجود اینکه حتی به دنبال حل مشکل هستیم و‌ به روانشناسان و روانپزشکان متعددی هم رجوع می‌کنیم فقط به دنبال یک گوش می‌گردیم که حرف را بشنود و آن را تایید کند.
زمانی ما می‌توانیم از این زندگی پوچ و بی‌معنی رها شویم که خط بطلانی بر آنچه که تاکنون در تفکر و زندگی و راه و روش‌مان شکل گرفته بکشیم و به دنبال خودشناسی واقعی با هدف پذیرفتن آنچه هستیم قدم برداریم تا به بهبودی کامل برسیم. به‌طور کلی مردان وقتی دچار آلودگی روانی هستند،‌ عوامل درونی خود را فرافکنی می‌کنند (این موضوع درباره زنان هم صدق می‌کند).


فرافکنی

فرافکنی عامل گمراه‌کننده‌ای است که زندگی زناشویی را به خطر می‌‌اندازد. البته باید دانست که مرد از روی آگاهی این فرافکنی را انجام نمی‌دهد بلکه فرافکنی روشی کاملا ناخودآگاه است. سازوکار آن وقتی فعال می‌شود که جنبه‌هایی از شخصیت خودمان را که از آن آگاهی نداریم فعال می‌شود (جنبه‌های منفی) و روی همسر خود فرافکنی می‌کنیم؛ گویی این موضوع از اساس ربطی به ما ندارد و متعلق به همسر ماست و اوست که این عیب و مشکل را دارد.
حال اگر ما نسبت به روان خود و مسائل آن آگاه باشیم این فرافکنی متوقف می‌شود. البته اگر کمی هوشمند باشیم و متوجه این فرافکنی‌ها شویم می‌توانیم ظرفیت روانی خود را مشاهده کنیم. چنین شانسی معمولا به ندرت برای ما فراهم می‌شود چراکه ماهیت آنیما در درون مرد آن‌قدر مبهم است که مانع آگاهی کامل ما به آن می‌شود.


آنیما

آنیما در واقع حامل حالات کاملا متفاوتی از کارکردهای روان‌شناختی مردان به شمار می‌رود. پس اگر آگاهانه بتوانیم این انعکاس را از فرافکنی دریافت کرده‌ایم می‌توانیم به سلامت روان، خود را نزدیک‌تر احساس کنیم. آنیما یاهمان عنصر زنانه درون مرد به قول یونگ تجسم تمامی تمایلات روان‌شناختی زنانه در روان مرد، نظیر احساسات و حالات مبهم است. این آنیما همان روح خلاق و هنرمندانه مردان است، همان معنا و عمق روحانی است که در زندگی مرد شکل می‌گیرد و عنصر اصلی در شادمانی مرد به حساب می‌آید.
در بسیاری از روابط زوجین مرد مادر خودش را با همسرش همسان‌پنداری می‌کند، آنچه که از همسان‌سازی حاصل می‌شود همسری غمگین برای مرد پدیدار می‌شود. بسیاری از اختلافات زوجین بر سر این است که مثلا زیاد خانه مادرشوهر می‌رویم یا مادرشوهر در زندگی ما زیاد دخالت می‌کند در صورتی‌که چنین تصوری چندان واقعی نیست. آنچه که وجود دارد تصویری از مادرشوهر است که مرد با زن خود همسان‌سازی کرده است.
معمولا تفکیک این دو موضوع به خاطر اینکه زوجین دارای خودآگاهی لازم نیستند امکان‌پذیر نیست. اختلاف عروس و مادرشوهر امروزه به بخشی از زندگی ما تبدیل شده است.
مردان گاهی پا را از این هم فراتر می‌گذارند و به دنبال شکل جوان شده مادر خود در همسرشان هستند که می‌تواند تصویر دشوارتری را برای زن در زندگی زناشویی به وجود بیاورد. چنین مردی نمی‌تواند اجازه ظهور وخلاقیت به زنش بدهد یا اگر زن دارای چشمه‌هایی از خلاقیت ‌است توسط مرد آهسته‌آهسته خشک می‌شود.


چشمه‌های عمیق زنانگی

اما اگر مردی از چشمه‌های عمیق زنانگی خود اطلاع پیدا کند و آن را با مادرش آلوده نکند، آنگاه آفرینش واقعی را شاهد خواهیم بود. چنین مردی اجازه خلاق بودن به همسر خود خواهد داد.
مرد چگونه باید از این راه پرپیچ و خم عبور کند؟‌ مرد مجبور است از مادرش عبور کند؛ این عبور به دو گونه رخ خواهد داد. اگر مادر، زنی عاقل باشد مرد را در فرآیند انتقال، یاری خواهد داد، ولی اگر مادری ناآگاه باشد آن مرد واقعا بیچاره خواهد شد چراکه مادرش ملکه زندگی اوست.
باز هم رابرت جانسون می‌گوید: «در هم آمیختن عقده مادر و آنیما ‌به نسبت عام و بسیار جدی است. اگر مردی این ویژگی عقده‌ مادرش را که می‌خواهد هر صدایی را خفه کند یا هر بخشی را از زندگی محروم کند، روی آنیمای خودش فرافکنی کند، زندگانی او تهی از آفریندگی و درخشش و روشنی خواهد بود.»


قهقرای زندگی

چنین مردی در قهقرا زندگی می‌کند. تنها راه شفای او مبارزه با این آلودگی و شناخت کافی از زن درون خودش است. تمام داستان‌های اسطوره‌ای که در اقوام مختلف دیده می‌شود در یک چیز مشترک هستند؛ زن زیبایی که در قلعه یا زندانی گرفتار شده است و مرد باید او را نجات دهد. در واقع با زبانی اسطوره‌ای به ما می‌گوید ای مرد اگر می‌خواهی خوشبخت و خوشحال زندگی کنی زن درونت را بشناس.
وقتی زن زیبارو آزاد شد مرد از آلودگی عقده مادر رهایی می‌یابد و انرژی زنانه در روان او جاری می‌شود و آنیمایی که به او روح می‌بخشد، او را متعالی می‌کند.
در گذشته می‌گفتند زن با لباس سفید به خانه مرد می‌رود و با کفن سفید بیرون می‌آید. اما زن امروز نمی‌تواند به شکل غریزی حمل‌کننده آنیمای مرد باشد و زن به دنبال جایگاه از دست رفته خودش است. زن می‌خواهد به تمامی حقوق خود دسترسی داشته باشد و مرد نیز باید بیاموزد که خودش جنبه زنانه را حمل می‌کند. در چنین شرایطی می‌توان به یک رابطه خوب، استوار و سرشار از احترام و اعتماد دست یافت.
پس مرد کاری سخت و عظیم در پیش روی خود دارد تا بتواند با جداسازی زنانگی درون خود از مادر، همسر،‌ دختر و... سربلند بیرون بیاید آنگاه به این جمله گوته خواهیم رسید که «سرشت جاودانه زن،‌ پیوسته ما را به سوی بالا هدایت می‌کند.»


راه‌حل

بحث‌هایی که تاکنون بیان شد، برای آشنایی و شناخت آلودگی روان بود، اما این شناخت و آگاهی به تنهایی کافی نیست، اگرچه بیان این مطالب می‌تواند مفید باشد ولی به تنهایی کافی نیست. به قول جان.ا.سنفورد به منظور اصلاح وضعیت مخرب درونی با ایجاد یک زندگی جدید، باید چیزی فراتر از این‌ها رخ دهد. چنین امری مستلزم پاره‌ای مفاهیم برای ایجاد و زنده نگه داشتن روابط جاری با دنیای درونی است که زندگی جدید از آن بیرون می‌آید و سرانجام از طریق آن کشمکش‌های درونی حاصل می‌شود. حال باید ابزار عملی فرآیند ارتباط با زنانگی درونی و جداسازی آن از مادر، عقده مادر، همسر، دختر و... معرفی کنیم.
یونگ برای حل این موضوع ابزار ویژه‌ای به نام تخیل فعال را معرفی می‌کند. تخیل فعال یعنی «تعامل با یک تصویر». سنفورد تخیل فعال را این‌گونه معرفی می‌کند: تخیل فعال تمرکز بر یک صدا، تصویر یا شکلی از ناخودآگاه و سپس تعامل با آن تصویر یا شکل است. در تخیل فعال «خود» حضوری نامحدود دارد. ما ناظری منفعل نیستیم، بلکه به صورت فعال در آنچه رخ می‌دهد، شرکت داریم. این امر مستلزم فعال کردن تصاویر ناخودآگاه و هشیار کردن و شرکت دادن «خود» است.
به زبان ساده‌تر اینکه گفت‌وگوهایی به‌طور روزانه در ذهن خودمان داریم می‌تواند نقطه شروع خوبی باشد، یعنی وقتی این مجادله در ذهن‌مان شروع شد شروع به نوشتن افکار خودمان کنیم، آنچه که خود می‌گوید و آنچه که درون‌مان می‌گویید باعث تقویت «خود» می‌شود.
نوشتن به تمرکز و یکپارچه کردن خودآگاهی تاثیر دارد. پس تا می‌توانیم گفت‌وگوهایی درونی‌مان را بنویسیم و سعی کنیم وقتی «خود» چیزی می‌گوید و با واکنش منفی درون‌مان مواجه می‌شود «خود» با دلیل و استدلال سعی کند صحنه مناظره را به دست گیرد. هر چه این مکالمات قوی و با نوشتن زیاد همراه باشد به صورت آهسته، آهسته می‌توانیم بر ناخودآگاه خود نفوذ کنیم و با زن درون‌مان آشنا شویم و به نوعی با او دوست شویم تا از شر وزوزها و مخالفت‌‌هایش رهایی یابیم. (قانون)


*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر می‌شود.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها