احمد نجفی: تا دلتان بخواهد شغل دوم دارم

خانواده دوست و مهربان است، با همان لحن خاص و زیبایش در حرف زدن. احمد نجفی را می‌گویم؛ همان کارآگاه علوی سال‌های دور در تلویزیون. بازی‌هایش در قاب تلویزیون و پرده نقره‌ای سینما هم مثال‌زدنی است. او اجرا را نیز تجربه کرده است. مهم‌تر از همه اینها، او اهل دیار عاشقان است. یک خرمشهری باوفا. از تبار خاک و آتش. زاده خرمشهر.
کد خبر: ۷۷۰۵۸۵
احمد نجفی: تا دلتان بخواهد شغل دوم دارم

نجفی چندماه است که درگیر فیلمبرداری و تهیه فیلم «من‌یک‌ایرانی‌ام» است. کمی از خانواده‌اش که همه زندگی او هستند دور بوده. حتی از ورزش و تفکرات خویش. این فیلم سینمایی به کارگردانی محمدرضا آهنج با بازی علیرضا حیدری قهرمان کشتی ایران، در سرمای 15 درجه زیر صفر اوکراین فیلمبرداری می‌شود. ما نیز یک گفت‌وگوی خودمانی‌تر و یک صندلی داغ را با احمد نجفی ترتیب دادیم که در ادامه می‌خوانید.

دغدغه این روزهای احمد نجفی چیست؟

یکی نگران خرمشهر و یکی نگران سینما.

نگران خرمشهر و سینما؟

بله. خرمشهر شهرمن است و سینما حرفه و کارم.

پس اهل سینما رفتن هم هستید؟

بله اما نه هر فیلمی.

آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟

در همین دوره از جشنواره یک فیلمی دیدم به کارگردانی علیرضا رئیسیان (دوران عاشقی). خوب بود.

و تعریف شما از یک فیلم خوب؟

فیلمی که دارای محتوا و قصه خوبی باشد. کستینگ جذابی داشته باشد و روایت‌کننده‌اش باتجربه و متبحر باشد.

اهل مسافرت هم هستید؟

تا دلتان بخواهد.

کجا و چه زمانی بیشتر به سفر می‌روید؟

همیشه و همه جا می‌روم. به طور مثال همین چند وقت پیش دو ماه و نیم اوکراین بودیم.

اوکراین خیلی از ایران سردتر است؟

15 درجه زیر صفر است، نمی‌دانم چه می‌گویند... (می‌خندد)

و حس شما از سرما؟

سرما را دوست دارم اما در یخبندان کار کردن دشوار می‌شود. دوربین و نور و بازیگران کارشان سخت می‌شود.

تعریف لذتبخش از سفر؟

سفر برای من یعنی همه چیز. یعنی روحیه یعنی خارج شدن از خودم. یک نوع تغییر جوی فکری. تغییر روحی و کیفی خودم.

پس سفر برای شما و حتی ما مفید است؟

من که عادت دارم. از کودکی با پدرم بسیار سفر می‌رفتم. پدر دست مرا می‌گرفت و از خرمشهر با خود به همه جا می‌برد.

پس زیاد خانه‌نشین نیستید؟

نه. چون وقتی دو سه روز که در خانه تنها می‌مانم و بیرون نمی‌آیم، بشدت حالم بد می‌شود.

با خانواده بیشتر سفر می‌روید یا تنها؟

فرقی نمی‌کند. البته با خانواده که همیشه هستم. اما جایی که سفر کاری باشد خانواده به خاطر مشغله‌های شخصی و تحصیل نمی‌توانند کنار من باشند. اما در هر صورت از سفر کردن لذت می‌برم. چه کاری چه خانوادگی.

این طور که معلوم است بسیار اهل خانه و خانواده هستید؟

بله بسیار زیاد. خانواده من زندگی من هستند. تنها ثروتی است که من دارم.

چند فرزند دارید؟

سه فرزند دارم. دخترم فرزند اول من امسال دیپلم می‌گیرد. پسرم نیز شانزده ساله است و یک پسر هشت ساله شیرین هم دارم. همسرم هم اهل اوکراین است.

بدترین و تلخ ترین خاطره زندگی شما چیست؟

فوت همزمان همسر سابق من و دایی‌ام که به من نزدیک بودند. خیلی دوست‌شان داشتم و برایم عزیز بودند. به فاصله 15 دقیقه از دست دادمشان. متاسفانه ضربه وحشتناکی در زندگی من بود که هیچ وقت فراموش نمی‌شود.

و بهترین و شیرین‌ترین اتفاق زندگی شما؟

ازدواج با همسرم و تولد این سه فرزندم.

شما آدم ترسویی هستید؟

تا حالا کسی ندیده من از چیزی بترسم. گاهی ترس یک ویژگی است و گاهی مساله‌ای روحی ـ روانی. اما هیچ کدام روی من تاثیر ندارد.

گویا کمی شیطنت هم دارید؟

بله از دوران کودکی و نوجوانی و بعد هم جوانی شر‌و شوری در من بوده است. اما اصلا با واژه ترس آشنا نیستم. فکر نکنم کسی بتواند مرا بترساند. (می‌خندد)

لاف که نمی‌زنید؟ می‌گویند جنوبی‌ها اهل لاف زدن هستند...

نه. این‌طور نیست. مثلا می‌گویند آبراهام لینکلن آنقدر زشت بود که خوشگل می‌زد. ما هم آن‌قدر روراست هستیم که می‌گویند لاف می‌زنند. (می‌خندد)

عینک ریبن هم دارید؟

سه تا...

شما می‌دانید جزو کسانی هستید که متفاوت حرف می‌زنید؟

نمی‌دانم. برخی می‌گویند. اما خودم دنبال این چیزها نیستم. من همینم که هستم. نه به خودم چیزی اضافه می‌کنم و نه چیزی کم.

اهل ورزش هم هستید؟

بله. شنا می‌کنم. راهپیمایی و پیاده‌روی‌های بسیار دارم. در مسافرت‌ها گاهی به کوهستان می‌روم وکوهپیمایی می‌کنم. زمانی بود که والیبال و بسکتبال بازی می‌کردم. اما الان فعالیت‌های ورزش‌ام کمتر شده است.

البته شما جزو بلندقدترین هنرمندان محسوب می‌شوید؟

بله. به همین دلیل در جوانی و نوجوانی بسکتبال بازی می‌کردم. نه به صورت حرفه‌ای اما ورزش را دنبال می‌کردم.

آشپزی هم می‌کنید؟

در حد سوپ و املت. گاهی اگر بتوانم استیک درست می‌کنم. تابستان‌ها چندماهی تنها هستم چون خانواده‌ام برای دیدن پدربزرگ‌شان به اوکراین می‌روند. در آن زمان که تنها می‌مانم، گاهی چیزهایی را که بلدم برای خود می‌پزم. غذای خوب را دوست دارم اما زیاد غذایی نیستم.

پس اهل غذای بیرون و رستوران رفتن نیستید؟

چرا. غذا را دوست دارم. اما بیشتر با خانواده‌ام به رستوران می‌رویم. با خانواده‌ام خیلی بیرون می‌رویم که یکی از این قرارها رستوران رفتن است.

بازخورد‌های مردم در این محیط‌ها چطور است؟ اذیت نمی‌شوید؟

اوایل کمی اذیت می‌شدم، اما بعدها عادت کردم. باید بپذیریم. این حرفه ماست که یک چیزهایی از آن خوب و برخی نیمه خوب است. گاهی پیش آمده که سر میزی نشسته‌ام و قاشق در دستانم است و غذا می‌خورم که کسی می‌آید و می‌گوید می‌توانم با شما عکس بگیرم؟

با این حساب شهرت خوب است یا بد؟

شهرت اگر به نفع مردم و خانواده‌ات باشد خوب است. اسپیلبرگ هم شهرت دارد اما نحوه استفاده از این شهرت، مهم است. اگر کسی بتواند با شهرت به درد مردم بخورد، بسیار خوب است.

در فضای مجازی چطور؟ شهرت دارید؟ اهل شبکه‌های اجتماعی هستید؟

نه، واقعا نیستم. به همین دلیل فیسبوک و توئیتر ندارم. گاهی به من می‌گویند به این قضیه بدبین هستی. می‌دانید کمی به زندگی خصوصی آدم لطمه می‌زند. برخی در این شبکه‌های اجتماعی با کلمات رکیک حرف می‌زنند و با آبروی هنرمندان بازی می‌کنند. دروغ‌هایی که می‌سازند، آدم را اذیت می‌کند. این طوری آرامش بیشتری دارم.

یادتان می‌آید سخت‌ترین نقشی که بازی کردید کدام بود؟

فیلم گروهبان مسعود کیمیایی و سگ‌کشی بهرام بیضایی. سخت به این دلیل که کار متفاوت بود. باید شخصیت را خیلی باور می‌کردی تا بازی‌اش کنی. بازی در فیلم پناهنده رسول ملاقلی‌پور خدا بیامرز هم خوب بود. این نقش بسیار به دلم نشست.

بهترین همبازی شما چه کسی بوده است؟

مژده شمسایی در سگ‌کشی، گلچهره سجادیه در گروهبان و خیلی از دوستان دیگر که الان حضور ذهن ندارم. اما همگی خوب بودند. بازیگرانی که کمک می‌کنند با حس بهتری کار کنی. ما بازیگران خوبی داریم اما متاسفانه اکنون نگاهشان به بازیگری در سینما و تلویزیون، کمی تکراری و صنعتی است.

شغل دوم هم دارید؟

تا دلتان بخواهد. دو سه تا شغل دوم دارم. (می خندد) یکی دو کار حاشیه‌ای دارم. کارهای تولیدی انجام می‌دهم. به هر حال باید خرج زندگی را درآورد. چون فقط با بازیگری نمی‌توان دخل و خرج را یکی کرد.

به نظر می‌رسد خیلی هم آدم ماجراجویی هستید؟

بسیار زیاد. اگه ماجراجو نبودم، تهیه‌کننده تاواریش نمی‌شدم. اگر ماجراجو نبودم، برای ساخت فیلم «من‌یک‌ایرانی‌ام» در این سوز سرما به اوکراین نمی‌رفتم. من دوست دارم برای کاری که فکر می‌کنم خوب است ذهنم را متمرکز کنم که بعدها غصه آن را نخورم.

من چند واژه می‌گویم شما حس و حال‌تان را در یک کلمه بگویید.

صندلی داغ برای من درست کردید؟ (می‌خندد)

خرمشهر؟

هویت

جنگ؟

تنفر

تولد؟

خدا

مرگ؟

ادامه هستی

تلویزیون؟

در سریال‌هایش همه گریه می‌کنند... (می‌خندد) تمام فیلمنامه‌ها اشک و آه دارد. ما مردم طنازی هستیم. پس آثار کمدی‌مان کجاست؟ البته همه اینها به فیلمنامه خوب هم برمی‌گردد.

سینما؟

حرفه دلخواه من

اجرا؟

باید صادقانه باشد

کارآگاه علوی؟

کارآگاه خوبی بود. نبود؟

صندلی داغ؟

صداقت با مردم. واقعا در آن برنامه من هرچه داشتم گذاشتم.

گریه؟

راحت شدن

من یک ایرانی‌ام؟

نگاهی به مهاجرت و ورزش. قضیه مهاجرت، نادیده و ناشناخته و فکر نشده است. در مورد غروری است که داریم و خودمان را در این غرور گم می‌کنیم.

آرزوهای بزرگ؟

شهرم آباد شود و حال سینمایم بهبود یابد. فرزندان و خانواده‌ام سلامت باشند.

فرانک قنبری / قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها