قدرت رسانهها و تأثیرگذاری آنها به طور طبیعی در زمانها و در موضوعات مختلف تفاوت دارد. شاید بسیاری از مردمی که مخاطب برخی از رسانهها هستند هنگامی که مورد پرسش قرار میگیرند، عنوان کنند که فلان نشریه یا فلان رسانه برای آنها اعتبار ندارد اما یکی از ویژگیهای تأثیرگذاری رسانه این است که الزاماً تأثیر مستقیم بر مخاطب خود نمیگذارد.
چند سال پیش یکی از نشریههایی که بر اساس آمارهای موجود تیراژ نسبتاً پایینی در مقایسه با روزنامههای دیگر داشت، گزارشی منتشر کرد که در آن ادعا میشد برخی از پزشکان معتقدند مصرف شیر هیچ فایدهای ندارد و این داستان حقهای از سوی کارخانههای تولید شیر بوده و حتی استفاده مداوم شیر باعث بروز بیماری میشود. این داستان در واقع بازگویی داستانی بود که چند دهه قبل در غرب مطرح شده بود و حالا از سوی یکی از کارشناسانی که به نوع خاصی از سبک زندگی باور داشت، تکرار میشد.
با وجود تیراژ به نسبت پایین آن روزنامه و خاص بودن مخاطبش، داستان بلافاصله به صورت دومینووار در جامعه تأثیر گذاشت. افراد در بحثهای خانوادگی و در صحبتهای رایج در وسایل نقلیه عمومی و مهمانیها درباره آن صحبت کردند و به گونه عجیب و غریبی داستان توسعه پیدا کرد. 24 ساعت بعد، داستان مضرات مصرف شیر به داستانی عمومی بدل شده بود. برخی از خانوادهها بهسرعت واکنش نشان دادند ـ و بدون آنکه حتی این روزنامه و گزارش را خوانده باشند ـ مصرف شیر را قطع کردند. طی هفته بعد دهها نفر از کسانی که میدانستم نه تنها آن روزنامه که هیچ رسانهای را دنبال نمیکنند، از من (که آن زمان دبیر گروه دانش روزنامه جام جم بودم) درباره این ماجرا سؤال میکردند.
ستارهای در میان گزارشگران
این قدرت رسانه است که نه تنها به طور مستقیم بلکه به صورت نامشهود در جامعه اثر میگذارد.
هر چقدر اعتبار یک رسانه بیشتر باشد بازه تأثیرگذاری آن بیشتر است و افراد بیشتری به آن اعتماد میکنند و هر چقدر میزان اعتماد بیشتر باشد، به طور چرخشی اثرگذاری نیز دوباره افزایش مییابد و تعداد بیشتری به مخاطبان آن بدل میشوند.
هر چقدر اعتبار یک رسانه بیشتر باشد بازه تأثیرگذاری آن بیشتر است و افراد بیشتری به آن اعتماد میکنند |
اما مردم عادی و مخاطبان عمومی یک برنامه خبری و یا یک شبکه تلویزیونی به بخشهای مختلفی که از یک شبکه پخش میشود به طور یکسان واکنش نشان نمیدهند. در یک شبکه تلویزیونی با استانداردهای یکسان و اصول سردبیری مشخص، باز هم مردم به دنبال صدایی قابل اعتمادتر میگردند. صدایی که بتوانند در شرایط بحرانی به آن رجوع کنند و اگر گفتهای از او شنیدند با خیال آسودهتر آن را بپذیرند. آنها به دنبال برندی معتبر و یا ستارهای در میان گزارشگران هستند تا با او ارتباطی نزدیکتر برقرار کنند.
به دلایل گوناگون برخی از چهرهها در رسانههای مختلف به ستاره بدل میشوند. یک دلیل مهم، کیفیت و لحن و سبک افراد و تجربه و دقت آنهاست که آنان را به ستاره بدل میکند. علاوه بر آن، در شرایطی که افرادی درباره یک بحران و یا یک مسئله عمومی گزارشهای متفاوتی ارائه میدهند که عموماً بر مبنای اطلاعاتی یکسان قرار دارد، اگر گزارشگری بتواند به منابع اختصاصی دست پیدا کرده و زاویه جدیدی در گزارش موضوع باز کند، آن موضوع را با روایت و سبک متفاوتی گزارش دهد و یا آن را بهتر از دیگران در چارچوب قرار دهد و یا اینکه این توانایی را داشته باشد که موضوع گزارش را به موضوع مورد توجه مردم بدل کند و از داستانگویی بهتری بهره گیرد و یا در مصاحبهها سؤالهای دقیقتر و مهمتری بپرسد و به جای اینکه تحت تأثیر موضوع قرار گیرد، موضع بیطرفانه خود را حفظ کند و به صداهای مختلف بر اساس وزن واقعی آنها مجال شنیده شدن بدهد، در این صورت شانس بالایی وجود دارد که او اعتبار بیشتری در بین نخبگان بیابد، و در ادامه و با تکرار این روند در بین قشر وسیعتری از مردم، محبوبیت پیدا کند.
راویانی که خود داستان میشوند
البته واقعیت این است که همیشه هم گزارشگری دقیق نیست که محبوبیت و اعتبار میآورد. گاهی برخی مجریان و یا گزارشگران باهوشتر که چندان هم دغدغه وظیفه رسانهای خود را ندارند، از یکسان بودن فضای یک رسانه سود میبرند و به برند تبدیل میشوند. تصور کنید در فضایی که همه مکالمات و گفتوگوها در قالب خشک و رسمی صورت میگیرد، مجری یک برنامه تلویزیونی، مخاطب شاید برجسته خود را برخلاف فضای رایج با ضمیر مفرد خطاب قرار دهد، به طور دائم حرف او را قطع کند و در میانه پاسخ وی در یک مصاحبه مرتباً نظرات خود را مطرح کند و یا با واکنشهای تند و عصبی با مهمانش برخورد کند؛ در فضایی یکسان چنین رفتارهایی به دلیل اینکه نسبت به شرایط رایج متفاوت است، چشمگیر میشود. مجری به شجاعت و یا اجرای غیررایج چالشبرانگیز شناخته میشود و به چهرهای تبدیل میشود که کمکم به جای اینکه راوی داستان باشد، خود به داستان بدل میشود.
البته که سؤال سخت پرسیدن، دنبال کردن سؤال و تلاش برای گرفتن جواب، اجازه ندادن به طرف مصاحبه برای فرار یا ارائه اطلاعات غلط بخشی از کار گزارشگری است اما این کار نیازمند مطالعه قوی، تیم سردبیری حرفهای و مهارت و حضور ذهن گزارشگر است. گاهی میتوان این رفتارها را بدون توجه به چارچوب و زمینه آن شبیهسازی کرد و همان اثر را به دست آورد.
در سالهای اخیر ما بارها با چنین نمونههایی از ستارههای مستعجل در رسانه ملی ایران مواجه بودهایم. هنوز هم برنامههایی با مخاطب میلیونی پخش میشوند که عمده مردم به خاطر نوع اجرای متفاوت و گاه تند مجری، آنها را دنبال میکنند؛ در حالی که محتوای ارائهشده آنها سالهای نوری از رفتار حرفهای فاصله دارد.
گزارشگری دقیق و تأثیرگذار البته بدون کمک رسانه دیده نمیشود. به همین دلیل شبکههای مختلف و بزرگ و کوچک تلاش میکنند تا استعدادهای خود را شناسایی کرده و به آنها فرصت رشد بدهند و کمکم از این افراد ستاره یا برند بسازند. اعتبار و امکاناتی که رسانه در طول سالها به پای چنین افرادی میریزد بهمرور جواب میدهد و آن شخص به صدا و اعتبار آن رسانه بدل میشود.
نمونههای فراوانی از این موارد وجود دارد. در شبکههای مختلف میتوانید در بخشهای مختلف این نشانهها را دنبال کنید. برای مثال در حوزه دور از خبری مانند محیط زیست سر دیوید اتنبرو، اینک نام و برندی مستقل به شمار میرود که از دل سرمایهگذاری بیبیسی ظهور کرده است. زمانی از لری کینگ به عنوان ستاره گفتوگوهای تلویزیونی CNN نام برده میشد؛ مردی که 25 سال میزبان گفتوگوهایی در این شبکه بود و در این مدت تقریباً به طور منظم و شبانه با چهرههای مختلفی در برنامه خود به گفتوگو مینشست، سبک صریح ولی غیرمناقشهجویانه او باعث شده بود بسیاری از چهرهها برای گفتوگو با وی علاقه نشان دهند و برنامه او یکی از پربینندهترین برنامههای CNN در سالهای پخش بود.
شبکهها دست به ستارهسازی میزنند تا مخاطب و اعتبار بیشتری به دست بیاورند و ضریب نفوذ خود را افزایش دهند. |
اگرچه لری کینگ مصاحبهگری آرام و غیرجنجالی به شمار میرفت اما استعداد او بهتنهایی برای موفقیت و تبدیل شدن به نامی که امروز دارد کافی نبود ـ کمااینکه شما امروز کمتر نامی از لری کینگ میشنوید که در شبکه RT در حال اجرای برنامهای مشابه است ـ حمایت و سرمایهگذاریCNN بخش مهمی از این فرایند بود. برنامه او «زنده با لری کینگ» نام داشت. این روند در سایر شبکهها و برنامههای شبکههای خبری وجود دارد و عمده برنامههای آنها با نام گزارشگر اصلی برنامه همراه است تا بر نقش او تأکید شود. (در شبکههای تلویزیونی خبری 24 ساعته معمولاً طول روز به برنامههای یک ساعته تقسیم میشود و یک بلوک خبری مستقل برای هر یک از آنها در نظر گرفته میشود که تیم سردبیری و تهیه مستقلی دارند)
ستاره سازی برای جلب مخاطب
شبکهها دست به ستارهسازی میزنند تا مخاطب و اعتبار بیشتری به دست بیاورند و ضریب نفوذ خود را افزایش دهند. در این روند، آنهایی که میتوانند بازدیدکنندههای بیشتری را به دام بیندازند و تبلیغات بیشتری را به شبکه بیاورند، طبیعتا حقوقهای بیشتری دریافت میکنند و امکانات بیشتری در اختیار میگیرند و در نهایت شبکه ارتباطات بیشتری پیدا میکنند. در این مرحله گاهی حتی لازم نیست آنها دنبال خبر بروند و چهرههای سیاسی، فرهنگی و... سعی میکنند خبرها را به آنها منتقل کنند تا آنها راوی خبرشان باشند.
نکته مهم در این بین، سرمایهگذاری و استفاده از سرمایه است. ما چندین بار در ایران شاهد ظهور و یا امکان ظهور چنین ستارههایی بودهایم ـ منظور چهرههایی مبتنی بر گزارشگری درست است و نه چهرههای حبابی موقت و ظاهری ـ اما متأسفانه غیر از چند مورد خاص، رسانه نتوانسته از آنها استفاده کند و درست جایی که این افراد به اعتبار و برند تبدیل شدهاند، آنها را از دست دادهایم. بار دیگر در حوزهای دور از خبر و سیاست مانند محیط زیست و علم شاید کمتر چهرههایی در رسانههای ما به اندازه اسماعیل میرفخرایی توانایی، آگاهی و اعتبار رسانهای داشته باشد یا در جایی دیگر سازمان صدا و سیما به مدت بیش از 10 سال برنامهای نجومی را تهیه و پخش کرد که شاید دومین برنامه طولانیمدت علمی در رسانههای دنیا بود و به سادگی این سابقه و اعتبار را کنار گذاشت. شاید یکی از دلایل اینکه به چنین فضایی بها داده نمیشود، غیررقابتی بودن برنامهها باشد و یکی دیگر ساختار بروکراتیک عظیم سازمان است و اگر هم گاهی به این سمت رفتهایم، به جای کار ریشهای نمونههای کپیشده و در نتیجه کماثر را به وجود آوردهایم.
در معدود مواردی که ترکیبی از مهارت و استعداد با حمایت همراه شده است، قدرت و اعتبار رسانه خود را بهوضوح نشان میدهد. برنامه «نود» با اجرای عادل فردوسیپور یکی از این موارد است. زمانی که مسابقات جام جهانی فوتبال خرداد ماه گذشته در حال برگزاری بود، بسیاری از بینندههای ایرانی و فارسیزبانی که حتی خارج از ایران زندگی میکردند و به شبکههایی دسترسی داشتند که بدون محدودیتهای طبیعی رسانههای ایران مسابقات را پخش میکردند، ترجیح میدادند مسابقات و یا حداقل برنامه قبل و میانه آن را از طریق اینترنت و برنامه اسپین آف یا جنبی که تیم «نود» و عادل فردوسیپور تهیه کرده بودند، تماشا کنند.
این موقعیتی فوقالعاده لرزان و خطرناک است؛ بهخصوص زمانی که گزارشگران ستاره در بخشهای خبری فعالیت میکنند.
از یک سو رسیدن به چنین موقعیتی باعث میشود تا افراد دسترسیهای فراوانی داشته باشند و امکانات فعالیت گستردهتری به دست آورند. آنها به منابع دقیقتر دست پیدا میکنند، بسیاری از مقامها و افراد مطلع نه تنها حاضر میشوند روی آنتن آنها حضور پیدا کنند که دادههای محرمانه یا غیرعلنی را در اختیار آنها قرار میدهند که اگر چه قابل گزارش نیست اما به آنها دید بهتری برای جهتگیری درست در گزارشگری میدهد و اعتبار و شهرت این افراد باعث میشود تا سدهای مزاحم بیشتری از جلوی آنها برداشته شود. مخاطب گسترده همچنین حاشیه امنیت بیشتری برای آنها به وجود میآورد.
یک تیم حرفهای پشت هر ستاره
اما نکتهای که نباید فراموش کرد این است که این داستان، داستان یک بازی یکنفره نیست. شما معروفترین برنامههای خبری دنیا یا شوهای خبری پربیننده را دنبال کنید، خواهید دید که در پشت چهره آن ستاره یا سلبریتی، تیم بزرگی در حال فعالیت است. این تیم فقط مسئول بخش فنی نیست، بلکه هر یک از این ستارهها از یک تیم سردبیری قدرتمند استفاده میکند. آنها خبرها را دنبال میکنند، دادهیابی میکنند، اطلاعات را بررسی و راستیآزمایی کرده، دادههای زمینه و پیشنیاز را تهیه میکنند، گزارشهای مختلف را برای یک نقل قول زیر و رو میکنند و در طراحی سؤالهای سخت کمک کرده، منابع را پیدا میکنند و پیشمصاحبهها را با آنها انجام میدهند و حتی متن اجرا را مینویسند. در پشت یک برنامه طنز سیاسی 20 دقیقهای مانند «دیلی شو با جان استوارت»، بیش از 25 نویسنده با وی همکاری میکنند.
این داستان، داستان یک بازی یکنفره نیست. شما معروفترین برنامههای خبری دنیا یا شوهای خبری پربیننده را دنبال کنید، خواهید دید که در پشت چهره آن ستاره یا سلبریتی، تیم بزرگی در حال فعالیت است. |
این تیم حرفهای است که نتیجه کارش در قالب یک برنامه یکساعته نمایش داده میشود و میتواند تأثیرگذار باشد. اگر مایل به حرکت در چنین مسیری هستیم، نه فقط باید چهرههای مستعد را شناسایی کنیم که میبایست امکان وجود یک تیم حرفهای بااستعداد در پشت آن برنامه را فراهم آوریم. افرادی که در این تیم از گزارشگر و خبرنگار گرفته تا ردههای مختلف تهیهکنندهها (معادل ردههای مختلف ادیتورهای رسانههای دیگر) فعالیت میکنند، اگرچه به اندازه چهره اصلی شناختهشده نیستند اما بدون آنها هیچ ستارهای ظهور نخواهد کرد.
افراط در ستارهسازی
اما میل به ستارهسازی گاه به سمت افراط کشیده میشود و شبکههای خبری و خود این چهرهها بر اثر فشارهای مختلف از جمله کسب بیننده بیشتر و... به گونهای تغییر جهت میدهند که کمکم به جای اینکه آنها راوی داستان باشند، به سمت تبدیل شدن به خود داستان گرایش پیدا میکنند.
تأکید بر حضور این چهرهها در همه موقعیتها از مراسم رسمی گرفته تا مهمانیهای مجلل تا حضور در هر نوع گزارشی، گاه موقعیتهای پرخطر ـ از نظر گزارشگری ـ و حتی خندهداری را به وجود میآورد. یکی از نمونههای رایج و در عین حال کمی غیرعادی چنین گزارشهایی خود را هنگام بروز طوفانها و سیلها نشان میدهد. در زمان وقوع یک طوفان بارها مجریان اصلی به زیر باران میروند تا گزارش زندهای را ارائه دهند که محتوای آن ربطی به منظره ندارد. آنها به دنبال خلق فضا با محوریت خود هستند تا بتوانند نقش ستاره را بازی کنند.
میل به ستارهسازی گاه به سمت افراط کشیده میشود |
گاهی این بازیها به رسوایی منجر میشود. چندی پیش در جریان حادثه گروگانگیری شهر کلیولند آمریکا، اشلی بنفیلد مجری CNN که اجرای برنامهای به نام «نگاه حقوقی با اشلی بنفیلد» را بر عهده دارد، در تلاش مشابهی که به بیننده القا کند در محیط حادثه قرار دارد، گزارش خود از رویداد را از پارکینگی در کنار محل حادثه ارائه میداد. در عین حال برای جذاب کردن برنامه از مهمانان مختلفی دعوت کرد تا به او بپیوندند که یکی از این مهمانها نانسی گریس مجری پرحاشیه شبکه HLN بود. شخصی که به دلیل داستانگویی درباره موضوعات گاه کماهمیت و تبدیل کردن آنها به موضوعات جنجالی، چهره معروفی به شمار میرود و کارشناس خودخوانده مسائل جنایی نیز قلمداد میشود. (اگر فیلم «دختر گمشده» یا «Gone Girl» آخرین اثر دیوید فینچر را دیده باشید، آن برنامه معروف تلویزیونی که نقشی کلیدی در تغییر آرای مردم درباره شخصیت نیک دان با بازی بن افلک را ایفا میکرد، الهامگرفته از نانسی گریس و برنامه او بود.)
اشلی بنفیلد از طریق ارتباط ماهوارهای تصویری با نانسی گریس شروع به صحبت کرد. رسوایی آنجایی بود که معلوم شد هر دو نفر آنها در همان محل بودند و تنها چند متر با هم فاصله داشتند. در نماهای عمومی وقتی خودرویی از پشت یکی عبور میکرد، چند ثانیه بعد از پشت دیگری در کادر نیز دور میشد. اشلی بنفیلد میتوانست نانسی گریس را کنار خود بیاورد اما احساس ارتباط تلویزیونی ماهوارهای تأثیر بیشتری بر مخاطبی ایجاد میکرد که فکر میکرد با زوایای مختلفی روبهروست.
این موضوع در شکل افراطیاش به جایی رسیده است که روند جدیدی در صنایع سرگرمی آغاز شده است. بسیاری از گزارشگران حرفهای و نامدار شبکههای خبری به عنوان مهمان و در نقش خود در فیلمها و سریالها حضور پیدا کرده و خبرهای جعلی مربوط به داستان را روایت میکنند. کریستین امانپور در «مرد آهنی»، ولف بلیتزر در آخرین قسمت «جیمز باند» و تقریباً همه گزارشگرهای شناختهشده در نسخه جدید سریال «خانه پوشالی» (به تهیهکنندگی و بازی کوین اسپیس که بر مبنای سریال انگلیسی «خانه پوشالی» بازسازی شده و روایت دقیق اما تاریکی از فساد درونی سیاست واشنگتن را نشان میدهد)، از آن جملهاند. در این سریال یکی از بخشهای مهم زمانی بود که اشلی بنفیلد به عنوان بازیگر مهمان و در نقش خودش به مصاحبهای ساختگی میپردازد. مصاحبهای که در دنیای واقعی هیچ وقت امکان بروز ندارد اما به ستاره شدن بیشتر اشلی بنفیلد و دیده شدن او در یک سریال و در نتیجه افزایش مخاطبش درCNN کمک میکند. ستارههای گزارشگر با خطر جدی تبدیل شدن به داستان به جای روایت داستان مواجه هستند.
تاثیرگذاری گزارشگر بر رویداد
اما داستان فقط از منظر شخصی و اخلاق حرفهای نیست. آنها به دلیل شناختهشده بودن گاه بر روند رویدادها نیز تأثیر میگذارند. پدیدهای که شاید بتوان آن را گربه شرودینگر ژورنالیسم نامید و نمونه اخیر آن را در رویدادهای شهر فرگوسن شاهد بودیم. در پی اعلام رأی هیئتمنصفه این شهر مبنی بر بیگناهی پلیسی که در یک درگیری، نوجوان سیاهپوست متهم به دزدی به نام مایکل براون را کشته بود، شهر دستخوش آشوب شد. مردم به خیابانها آمدند و یکی از بزرگترین تظاهرات و درگیریهای دوران معاصر آمریکا رقم خورد. طبیعتاً این اتفاق با افزیش مخاطب شبکههای رسمی خبری همراه بود و این رسانهها برای پوشش دقیقتر و یا کاملتر، کاروانی از ستارههای خود را به محل فرستادند؛ کسانی که برخلاف گزارشگران محلی الزاماً با محیط آشنا نبودند اما در عوض مردم آنها را بهخوبی میشناختند.
حضور این افراد در محیط ناآشنا و رقابتی دیوانهوار برای نگه داشتن مخاطب پای گیرنده قبلاً هم بارها رسوایی به بار آورده بود (برای مثال گزارش جان کینگدر (گزارشگر CNN) از رویدادهای بمبگذاری در ماراتن بوستون که بر مبنای یک توییت غیرمعتبر بود) اما مسئله مهم این است که حضور انبوهی از دوربینهای تلویزیونی با چهرههایی که باید تصویرشان با بهترین کیفیت و زیر نور عالی نمایش داده شود و در حالی که اطلاعات در شرایطی سیال قرار دارد، تأثیر متقابلی بر رویداد در حال گزارش دارد و این یکی از مواردی بود که بارها در جریان رویدادهای فرگوسن مورد نقد قرار گرفت. به نظر میرسد رسانهها در تلاش برای حفظ مخاطب خود و جذاب کردن روایت در مواردی که ضرورتی هم ایجاب نمیکند، به طور فعال و خیرهکننده در دل رویدادها حضور پیدا میکنند و بر روند آنها تأثیر میگذارند.
درباره علل هیجانانگیز بودن چنین رویدادهایی دهها عامل مختلف را میتوان برشمرد، دیدن یک چهره معروف رسانهای که در حال پخش زنده است و میدانید چه مخاطب انبوهی پشت آن وجود دارد، رفتارهای معترضان را تغییر میدهد و به نمایشهای هیستریک مقابل دوربین بدل میکند.
این رفتار را در نمونههای خفیف آن در دست تکان دادنهای پشت دوربین در مراسم عمومی در تلویزیون ایران بارها دیدهایم.
این مسئله به یک تناقضنما میانجامد. اگر فرض کنیم شبکههای خبری واقعاً قصدی جز گزارش رویداد واقع را ندارند و موضوع آگهیها، تأثیر مخاطبان در جذب آنها و فرصتهای رقابتی بعدی، همچنین صحنهسازی برای مهم جلوه دادن گزارشهای عادیتر نقشی در تصمیم آنها بازی نمیکند و سعی هم میکنند تنها اطلاعات درست و دست اول را گزارش کنند (که بارها در گزارش فرگوسن به دلیل ناآشنا بودن خبرنگاران اعزامی به محیط، اطلاعات اشتباه ـ نظیر شایعه زودهنگام استعفای مأمور پلیس پیش از اعلام حکم که احتمال نوعی هماهنگی پشت پرده را تقویت میکرد ـ گزارش شد) حضور آنها بهویژه اگر فعال و کنترلنشده باشد، بر رویدادی که در حال گزارش آن هستند، تأثیر میگذارد و ممکن است آن را منحرف کند.
به این ترتیب گزارشگران ستاره ممکن است در برخی از موارد به جای آنکه به روایت دقیق داستان کمک کنند، آن را از مسیر اصلی خود منحرف کنند.
یکی از راههای ممکن برای فرار از چنین موقعیتی این است که بر اهمیت داستان به جای داستانگو تأکید مجدد شود.
دوری از جنجال آفرینی
اگر شخصی در رسانه و به کمک رسانه و بر مبنای استعداد خود به ستاره بدل میشود، دلیل اصلیاش این است که امکان روایت دقیقتر داستان فراهم شود. این نکتهای است که در اغلب اوقات فراموش میشود. اگر بر اصول اولیه ژورنالیسم و اهمیت خبر، اطلاعرسانی درست و دقیق و هدفگرا و بیتعصب به طور دائم تأکید شود، گزارشگر و مجری ستاره میداند کجا باید در قلب حادثه حضور پیدا کند و کجا باید اجازه دهد افراد دیگری بخش میدانی گزارش را بر عهده بگیرند. شاید او در موقعیتی مانند حادثه فرگوسن اگر برای اجرای برنامه به فاصلهای دورتر میرفت و با استفاده از نفوذش منابع دقیقتر و مهمتر را پای فرستنده میکشید و سؤالهای سختتر و دقیقتر میپرسید و گزارشگران محلی و آشنا به محیط به میان مردم میرفتند، نتیجه بهتری حاصل میشد. البته در این صورت شوی تلویزیونی جذابتری تولید نمیشد اما مردم از آن سود میبردند.
برای جلب اعتماد و توجه مخاطب لزومی به جنجالآفرینی و سعی در خبرسازی از هر رویدادی نیست |
در ماههای اخیر نمونه جذاب و دقیقی از این نوع گزارشگری خونسرد، آرام و مبتنی بر داده در کانادا و در شبکه خبری CBC و در جریان حادثه تروریستی حمله به پارلمان کانادا اتفاق افتاد. پیترمنسبریج (Peter Mansbridge) چهره شناختهشده خبری این شبکه، به جای حضور در محل در استودیو باقی ماند و در حالی که گزارشگران از محیط گزارش میدادند، او به جای اینکه بیپروا به گزارش کردن همه اطلاعاتی که به دستش میرسید بپردازد، بارها به مخاطب تأکید و یادآوری کرد که ما در میانه رویدادی در حال اتفاق افتادن هستیم و در این شرایط دادههای زیادی که ممکن است اشتباه باشد، منتشر میشود و ما سعی بر پالایش آنها میکنیم و تنها زمانی که از چیزی مطمئن شدیم با شما در میان میگذاریم.
این گزارشگری، مورد تحسین مجامع خبری و آکادمیک و مردم عادی قرار گرفت و از آن به نمونه و سرمشقی برای گزارشگری بحران در آمریکا نام برده شد. این گزارش در عین حال نشان داد که برای جلب اعتماد و توجه مخاطب لزومی به جنجالآفرینی و سعی در خبرسازی از هر رویدادی نیست.
نویسنده: پوریا ناظمی
منبع:سروش
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در استودیوی «جامپلاس» میزبان دکتر اسفندیار معتمدی، استاد نامدار فیزیک و مولف کتب درسی بودیم
سیر تا پیاز حواشی کشتی در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با عباس جدیدی مطرح شد
حسن فضلا...، نماینده پارلمان لبنان در گفتوگو با جامجم:
دختر خانواده: اگر مادر نبود، پدرم فرهنگ جولایی نمیشد