پارسونز: هیچ کس به اندازه شاه منافع انگلیس را تأمین نکرد

به گفته بسیاری از نزدیکان دربار پهلوی، اتکای رژیم شاه مطلقاً به غرب بوده و اختصاصی به امریکا و انگلیس نداشته است، لیکن تکیه محمدرضا پهلوی به خصوص بر امریکا و انگلیس جنبة استثنایی داشته و وی دوام و بقای سلطنت خویش را در گرو حمایت لاینقطع آن دو قدرت غربی می‌دانسته است.
کد خبر: ۷۳۳۴۹۳
پارسونز: هیچ کس به اندازه شاه منافع انگلیس را تأمین نکرد

هرچند، بنا بر گفته راجی «این اتکای مطلق به پشتیبانی غرب به منزله عامل اصلی تعیین سرنوشت رژیم، این ایمان توضیح‌ناپذیر به وسع و توانایی متفقان اروپایی و امریکایی ما که با اشاره سرانگشتی می‌توانند همه کارها را سر و سامان دهند، و نسبت دادن هر اتفاقی در ایران به توطئه‌هایی مرموز که در خفای ما در لندن و واشنگتن طراحی می‌شود، قایل شدن قدرت و نفوذی برای دوستان غربیمان است که خودشان در خواب هم نمی‌بینند. اما عقاید دیرینه را دشوار می‌توان تغییر داد. احترام بیش از حد ما برای غرب، در حقیقت یک نوع عقدة حقارت ملی است».


دولت استعماری انگلستان از همان دوران طفولیت و کودکی شاه، کسانی را به عنوان مستخدمه و معلم زبان و پیش خدمت در مدرسه « لُه رُزه» سوئیس و غیره کنار وی گماشته بود تا از ابتدا اخلاق و روحیات و تعلیم و تربیت شاه آینده ایران را در جهت حفظ منافع انگلیس مد نظر و تحت کنترل قرار دهد امری که موجب شد شاه، به ویژه پس از طراحی و اجرای کودتای 28 مرداد علیه مصدق از ناحیه سرویسهای اطلاعاتی انگلستان، حافظ صد در صد منافع انگلیس در ایران باشد.


چنانچه خود پارسونز اعتراف می‌کند: «قدر مسلم این بود که دوام رژیم شاه و توفیق او در اجرای برنامه‌هایش به سود ما بود. بعید به نظر می‌رسید که هیچ رژیم دیگری در ایران منافع اقتصادی و بازرگانی و هدف‌های سیاسی و استراتژیک ما در ایران را بهتر از رژیم شاه تأمین نماید». نکته‌ای که دقیقاً مورد توجه خود شاه نیز هست، به طوری که در پایان یکی از ملاقاتهای مکرّر خویش با همین آقای سفیر انگلستان به طور غیر منتظره‌ای از وی می‌پرسد آیا دولت انگلستان هنوز از او پشتیبانی می‌کند؟ و در تکمیل این پرسش می‌افزاید که «امیدوار است ما این واقعیت را دریابیم که استقرار هر رژیم دیگری در ایران از نظر تأمین منافع انگلستان کمتر مطلوب خواهد بود».

نیکی کدی نیز، هنگام بحث و بررسی بنیانهای سیاسی ـ اجتماعی ایران در قرن نوزدهم و حرکتهای مردمی، چنین توضیح می‌دهد که «روی هم رفته انگلستان فقط از آن دسته از اصلاحاتی حمایت می‌کرد که موجب تسهیل هر چه بیشتر تجارت انگلیسیها و حفظ جان خارجیها و افراد وابسته به آنان می‌شد. هنگامی که ملی‌گرایان واقعی و اصلاح‌طلب قوی می‌شدند، همان گونه که در خلال انقلاب مشروطیت دیدیم، دولت انگلستان در مقابل آنها مقاومت می‌کرد».

همین آقای سفیر وقتی چند سال مانده به انقلاب با امیر اسدالله علم، وزیر دربار و مرد قدرتمند رژیم صحبت می‌کند، منافع دولت متبوعه‌اش را چنین بیان می‌دارد که «دولت متبوع من و نخست وزیرم مشتاقانه خواهان انعقاد قرارداد تانکهای چیفتن هستند که نوید ایجاد اشتغال و درآمد زیادی را برای انگلستان می‌دهد»، واقعیتی که مورد دقت و توجه خود علم نیز هست. به طوری که در جای دیگری از همین خاطرات به دنبال یکی از ملاقاتهای خود با سفیر انگلیس می‌نویسد: «درباره موضوعات مختلف تجاری صحبت کردیم که ظاهراً تنها موضوع مورد علاقه انگلیسیهاست،‌ معامله‌‌ای را اینجا جوش می‌دهند، کار جدیدی را آنجا می‌گیرند، خلاصه اینکه هر کجا بتوانند دنبال منافعشان هستند». دقیقاً به همین خاطر هم هست که جناب سفیر در یکی از همین ملاقاتهای متعارف در توجیه بعضی اظهار نظرها راجع به امور داخلی ایران می‌گوید: «انگلستان خود را مأذون می داند که به بهترین وجه ممکن به بزرگترین متحد خویش کمک کند».


از همین رو می‌بینیم که در سالهای آخر عمر حکومت پهلوی، به نقل از پرویز راجی سفیر وقت ایران در انگلستان، گروه پارلمانی ایران و انگلیس طی اعلامیه‌ای حمایت خود را از شاه اعلام می‌دارد، که این البته در قبال تأمین وسیع منافع انگلیس در سایة حکومت پهلوی کمترین کاری است که از آنان انتظار می‌رود. چون به گفته آنتونی پارسونز «ایران در فاصله سالهای 1974 تا 1978 وسیع‌ترین بازار صادرات انگلستان در خاورمیانه به شمار می‌رفت و هزاران میلیون پوند ارز مورد نیاز انگلستان را در شرایط دشوار اقتصادی تأمین می‌کرد». به گفته ایشان، در نگاهی به گذشته و جمع‌بندی روابط ایران و انگلیس در دوران حکومت پهلوی «به طور خلاصه، ما روی شاه ریسک کردیم و سالیان درازی در این قمار برنده بودیم. من از معدل این سیاست متأسف نیستم!»


دربارة فرانسه و انگلستان و سایر کشورهای غربی نیز وضع کم و بیش بر همین منوال بوده است. چنانچه دیدیم، رژیم پهلوی و بالاخص شخص محمدرضا شاه همه امید و نقطه اتکای خویش را روی قدرتهای خارجی و به خصوص دو کشور امریکا و انگلستان گذاشتند، تا حدی که به قول خانم کدی این اتکای بیش از اندازه به قدرتهای خارجی «شاه را از وجود حامیان داخلی که سخت به آنان نیاز داشت، محروم ساخت» و به قول یرواند آبراهامیان «بدین ترتیب شاه رفته رفته پشتیبانی مردمی خود را از دست داد». اما آنچه بیشتر در اینجا مدّ نظر است استبداد و اختناق شدیدی است که در اثر این حمایت قدرتهای خارجی و احساس بی‌نیازی شاه از رأی و قدرت مردم و پشتوانه مردمی رژیم بر مردم ایران تحمیل شد و برای مدت ربع قرن ایران را دستخوش یکی از وحشیانه‌ترین رژیم‌های پلیسی عصر جدید ساخت.

منبع: سقوط، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی،ج یک ، ص 547ـ545.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها