می‌بخشید یا قصاص می‌کنید؟

نیشابوری‌ها بر سـر یک دوراهی نفسگیر

نیشابور شهری است که طبق آمارها بیشترین بخشش و صرف نظر از قصاص در آن اتفاق افتاده. به همین مناسبت مزاحم تلفنی تصمیم گرفته این هفته با یک سوال نسبتا جدی برود سراغ مردم این شهر؛ بخشش یا قصاص؟
کد خبر: ۷۳۳۴۷۶
نیشابوری‌ها بر سـر یک دوراهی نفسگیر
می‌بخشی؟ پاسخ این سوال ساده گاهی خیلی سخت می‌شود. به حرف ساده و در عمل مشکل است. مزاحم تلفنی هم تصمیم گرفته گاهی سوال‌های سخت بپرسد. مخصوصا حالا که موضوع قصاص در یکی از پرونده‌های قتل خیلی سر زبان‌ها افتاده و تا چند وقت دیگر که اسیدپاشان را دستگیر می‌کنند باز هم مجازات آنها موضوع روز جامعه می‌شود. البته مزاحم تلفنی باز هم دلش می‌خواست در شرایط این انتخاب فرضی باشد، مثل وقتی که می‌گفت اگر خبر داشتید یک روز بیشتر از عمرتان نمانده یا وقتی که می‌خواست مردم یکی از آرزوهایشان را انتخاب کنند تا غول چراغ جادو برایشان برآورده کند، اما موضوع این هفته واقعی شد. همیشه هم شرایط انتخاب اینقدر شفاف و صفر و یکی نیست، در خیلی از شرایط عادی زندگی نیز بین دو راهی گذشت و انتقام قرار می‌گیریم و هر بار باید انتخاب کنیم که برای آینده چطور زندگی‌ای را رقم بزنیم.

نام مردم نیشابور بارها سرزبان‌ها افتاده مخصوصا وقتی پای چوبه‌دار نگذاشتند سر گناهکار بالای دار برود. تصمیم سختی است. کسی را که ظلم بزرگی در حق تو کرده، بتوانی ببخشی، اما در میان نیشابوری‌ها کم نیستند کسانی که این توان را دارند. مزاحم تلفنی این را فقط بر اساس اخبار نمی‌گوید. او گوشی را برداشته و از مردم این شهر پرسیده که در شرایط سخت وقتی کسی حقی از شما خورده یا آسیبی به شما یا یکی از عزیزانتان رسانده، حاضر می‌شوید او را ببخشید؟

مردم این شهر کهن که مرکز علم و ادب خراسان و خونگرم و خوش‌برخورد هستند، براحتی به مزاحم تلفنی اعتماد کرده و با او سخن گفته‌اند، مگر معذوریتی داشته باشند.

188...422

آرتین و مادربزرگش همزمان گوشی را برمی‌دارند. آرتین بی‌وقفه سخن می‌گوید. کلماتش واضح نیست و فقط کلمه «مامان» را بین آنها متوجه می‌شوم. مادربزرگ به سختی آرتین را قانع می‌کند که گوشی را بگذارد. از اینجا صحبتش گل می‌اندازد.

ـ من می‌بخشم. مسلمانی دیگر. علاج دیگری نداری. باید ببخشی.

ـ اگر ظلمش خیلی بزرگ باشد، چطور؟

ـ بزرگ هم باشد، فایده‌ای ندارد که تو هم مثل او باشی. هر کسی به کسی سختی و ظلمی بکند باید بماند برای روز قیامت. من خودم خیلی سختی داشتم.

ـ خاطره‌ای دارید که کسی را بخشیده باشید.

ـ خسروم (پدرشوهرم) فلج بود و خیلی مرا اذیت می‌کرد. من پنج تا بچه داشتم هر کدام یک سال، دو سال با یکی دیگر فرق می‌کرد. با خودم می‌گفتم فکر کن شش تا بچه‌داری. نماز صبر می‌خواندم که خدا صبر بدهد من با خسرو بدرفتاری نکنم. کسی مهمان می‌آمد خانه ما، اصلا نمی‌فهمید من چقدر اذیت می‌شوم. آبروی خانواده شوهرم را حفظ می‌کردم. به نظر خودم که خوب بودم.

24...426

خانمی است با صدای جوان. ابتدا کمی تردید دارد که جواب مزاحم تلفنی را بدهد. می‌گوید اگر زن بودن پاسخ دهنده مهم نیست،‌ گوشی را به همسرش بدهد. مزاحم تلفنی اما موفق می‌شود راضی‌اش کند که هم خودش حرف بزند و هم همسرش.

ـ خودم؟ بخشش را انتخاب می‌کنم.

ـ چرا؟

ـ انتقام چیز خوبی نیست. من معمولا ناراحتی‌ها را پیش خودم نگه می‌دارم.

ـ حتی اگر ناراحتی خیلی بزرگ باشد. مثلا خدای ‌نکرده شرایط طوری پیش برود که پای چوبه‌دار باید تصمیم بگیرید که ببخشید یا قصاص کنید.

ـ من وقتی این خبرها را در تلویزیون می‌بینم خودم را جای آن فرد می‌گذارم و می‌گویم ای کاش می‌بخشید. خیلی صحنه بدی است. باید بخشید. خدا خودش می‌تواند جواب بقیه را بدهد.

همسر این خانم اما بصراحت او نمی‌بخشد.

ـ خب بستگی به موقعیت دارد،‌ نمی‌شود چشم بسته انتخاب کرد.

ـ در چه موقعیتی می‌بخشید و در چه موقعیتی قصاص می‌کنید؟

ـ وقتی یکی با بخشش تنبیه می‌شود و بخشش فایده دارد،‌ باید بخشید، اما وقتی می‌دانی فرد با بخشش کار بدش را کنار نمی‌گذارد و برایش عادت می‌شود، دیگر بخشش فایده‌ای ندارد، باید قصاص کرد.

ـ تصورکنید که فرد موردنظر پشیمان شده، اما کار بدی که کرده در حق یکی عزیزان شما باشد. می‌بخشید؟

ـ این هم بستگی به شرایط دارد،‌ باید روی خودمان کار کنیم تا قوی شویم و بتوانیم ببخشیم.

ـ شما آنقدر قوی هستید؟

ـ تلاش می‌کنم باشم.

ـ این شرایط خاص بود، در زندگی عادی و روزمره چطور، اگر کسی حقی از شما ضایع کند،‌ می‌بخشید؟

ـ نباید شعاری برخورد کنم، اما واقعیت این است که اگر کمی گذشت داشته باشیم بسیاری از مشکلات حل می‌شود.

 

53...433

می‌گوید سوالتان را بپرسید. اگر کوتاه باشد جواب می‌دهم. مزاحم تلفنی هم قانع است و انتظار ندارد دیالوگش بیش از 3 یا 4 دقیقه طول بکشد، اما ماجرا طولانی می‌شود و 27 دقیقه بعد خداحافظی می‌کند. دست آخر البته گفت‌وگویی در کار نبود، این مرد سی‌وسه ساله نیشابوری که از دوران مدرسه خرجش را خودش درمی‌آورده و حالا به همه آرزوهایش رسیده، به صورت مونولوگ از اتفاقاتی که برایش افتاده و او بخشیده تعریف می‌کند و بسیار ناراحت است که مردم به خاطر پول دروغ می‌گویند و حتی حاضرند دست روی قرآن بگذارند.

ـ خیلی برای من پیش آمده، من کاسبم، کارگاه قالب‌سازی و تراشکاری دارم، هم سر حساب و کتاب پیش آمده که حقم را خورده‌اند و هم جاهایی موضوع مرگ و زندگی بوده، اما من همه را بخشیده‌ام.

ـ مرگ و زندگی؟ ماجرا چه بوده؟

ـ با خانواده و همراه یکی از اقوام برای تفریح راهی جاده مشهد شده بودیم، بین راه کنار زدیم تا چوب جمع کنیم. 7، 8 تا جوان با چاقو و شوکر سراغ ما آمدند. رفتند پیش فامیل ما و از او پول می‌خواستند، من پیش ماشین‌ها ماندم تا سراغ خانم‌ها نیایند. خلاصه که کل پول ما را گرفتند، حتی می‌خواستند ماشین‌ها را بگیرند که به‌خیر گذشت. چند روز بعد پلیس چند نفرشان را دستگیر کرد، اما دست‌ آخر من رضایت دادم.

ـ چرا رضایت دادید؟

ـ چون جوان بودند و پدر و مادرشان غصه می‌خوردند.

 

25...426

دختر جوانی است، آرام و روان سخن می‌گوید.

ـ این ظلمی که می‌گویید اگر در حد و حریم خود آدم باشد، یعنی کسی حق مرا خورده باشد می‌توانم ببخشم، اما وقتی جنبه اجتماعی دارد مثل همین اسیدپاشی‌ها یا تجاوز به دخترها، به نظرم قصاص باید انجام شود.

ـ اگر خدای نکرده برای خودتان اتفاق بیفتد، تصمیم به قصاص می‌گیرید؟

ـ نه، وجدان درد می‌گیرم.

ـ چرا وجدان درد؟

ـ من یک آدمی هستم که ظلم چه کوچک باشد و چه بزرگ نمی‌توانم طرفم را مجازات کنم. مجازات را حقش نمی‌دانم. درست است کار بدی انجام داده اما نباید به خاطر آن به زندان برود.

ـ تا حالا در چنین موقعیتی قرار گرفته‌اید؟

ـ فقط یکی دو مورد موقعیت‌های کوچک؛ دزدی بوده که من بخشیدم.

ـ اما اگر زبانم لال جای یکی از کسانی بودید که روی صورتتان اسید پاشیده‌اند؟

ـ آدم تا در موقعیتش قرار نگیرد نمی‌تواند تصمیم بگیرد. من فکر می‌کنم به دلیل طرف بستگی داشته باشد، یعنی اگر جنون آنی باشد می‌بخشم، اما اگر فکر کند زنان به جامعه ضربه می‌زنند، نمی‌توانم ببخشم.

76...433

از صدایش دستگیرم می‌شود که میانسال است. برای او نه‌تنها تاکنون موقعیت تصمیم‌گیری این چنینی پیش نیامده که به نظر می‌رسد تا حالا چنین تصوری را هم در ذهنش نپرورانده است.

ـ می‌بخشم. بخشش بهتر از آن است که بروی و...

ـ اما اگر ظلمی که به شما شده خیلی بزرگ باشد، چطور؟

ـ والله نمی‌دانم، می‌اندازم گردن خدا. خدا خودش می‌داند چه کار کند... حقیقتش چون تا حالا پیش نیامده الان نمی‌توانم تصمیم بگیرم.

 

39...422

شروع می‌کنم به توضیح که کی هستم و از کجا و چرا تلفن زده‌ام، می‌پرد وسط حرفم که «شما با زندان مرکزی نیشابور تماس گرفته‌اید» ماجرا جالب می‌شود. اول با بخش ستاد خبری حرف می‌زنم. به حرف‌هایم گوش می‌دهد و در انتها فقط می‌گوید گوشی و تماس را به جای دیگری منتقل می‌کند افسر نگهبان طرف سخن است. افسر نگهبان هر چه اصرار می‌کنم حاضر نمی‌شود سر پست با کسی حرف بزند. دست آخر هم می‌گوید: «در زندان نمی‌شود با کسی حرف زد، زنگ بزنید به خانه نیشابوری‌ها» و گوشی را می‌گذارد. مزاحم تلفنی تا‌کنون مزاحم زندان نشده بود که این هم میسر شد.

841...422

صدایش شبیه دختران نوجوان است و تنها در یک صورت حاضر است قصاص را انتخاب کند:

ـ فکر می‌کنم ببخشم، دلم به قصاص راضی نمی‌شود. نمی‌توانم صحنه قصاص را ببینم. حتی اگر ظلم بزرگی کرده باشد، باید مجازات شود، نه قصاص.

ـ چطور مجازاتی؟

ـ مثل حبس، حبس ابد.

ـ اما در برخی موارد بر اساس قانون باید بین قصاص و آزادی یکی را انتخاب کنی.

ـ نمی‌دانم، اگر موردش حاد باشد و برای جامعه ضرر داشته باشد شاید قصاص، اما اگر فقط خودم باشم می‌بخشم.

مریم محمدپور / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها