گشتی با افلاطون، کتابی که شما را در مرور نقاط عطف زندگی‌تان یاری می‌کند

جمعه‌تان را با افلاطون بسازید!

چرا این‌طور شدم؟ چگونه کسی شده‌ام که اینک هستم و نه کسی با خصوصیات و خلقیاتی متفاوت؟ چرا زندگی هر یک از انسان‌ها به‌گونه‌ای شده است که هست و نه جور دیگری که می‌توانست باشد؟ مساله غمگین یا خوشحال بودن از کسی که هستیم، نیست. بلکه نوعی خودشناسی است؛ حال این بماند که بعد از مدتی اگر با فراست به زندگی خود نگاه کنیم، خواهیم فهمید از آنچه هستیم نه می‌‌شود مطلقا شاد بود و نه زیاده از حد غمگین. یکی از راه‌های مناسب برای گرفتن پاسخ «چرا این‌طور شدم؟» مرور خود است.
کد خبر: ۷۱۶۰۶۷
جمعه‌تان را با افلاطون بسازید!
برای این مرور که بالاخره باید سراغش برویم، روش‌های زیادی وجود دارد. یکی نوشتن است؛ نوشتن زندگینامه خود. راه دیگر حرف زدن است؛ حرف زدنی بی بهانه و صمیمی با همسر یا فرزند، نوعی اعتراف برای نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی تا ما را بهتر بشناسند و درک کنند و در عین حال چیزهایی درباره زندگی بیاموزند که در آینه دیگری قابل فهم است. زندگی ما را تک تک ثانیه‌ها نساخته و ما هم همه ثانیه‌ها و کلمات را به یاد نداریم. احتمالا دقیق نمی‌توانیم به یاد آوریم در کودکی همواره با پدر و مادر خود چه رفتاری داشتیم، یا وقتی می‌خواستیم چیزی را تصاحب کنیم شیوه مجبور کردن آنها توسط ما چه بوده. شاید به خاطر نداشته باشیم که در زنگ ورزش دقیقا چه شوخی‌هایی با همکلاسی‌ها می‌کردیم و سر چه چیزهایی کارمان به دعوا می‌کشید.

نوجوانی و دوران‌های دیگر هم همین حالت را دارند، همه جزئیات و همه کارها خودآگاه نبوده‌اند و خیلی‌ها هم که بوده‌اند طبیعی است که دیگر یادمان نباشد. لزومی هم ندارد؛ چرا که آن لحظه‌ها شاید بیانگر چیزی حقیقی در زندگی ما نباشند اما لحظات و رخدادهایی هست که در ذهن ثبت می‌شود و زدودنی نیست. لحظاتی که برخی از آنها بین همه ما مشترک است و برخی دیگر خاص خود ماست و البته لحظاتی که می‌شد مثل همه لحظات دیگر فراموش شدنی و بی‌اهمیت باشند اما به واسطه یک تصمیم یا تصادف بشدت مهم شده‌اند و ما را تغییر داده‌اند. اینها نقاط عطف زندگی ما هستند. این نقاط عطف از تولد آغاز می‌شوند و شروع مدرسه، امتحان، بلوغ، کنکور، ازدواج، انتخاب شغل، اولین خانه، فرزند و بازنشستگی را در برمی‌گیرند. اگر بتوانیم ذهنیتی روشن و تحلیلی دقیق از این نقاط عطف داشته باشیم، آن‌گاه راحت‌تر تشریح می‌کنیم که چه شد به اینجا رسیدیم و هویت امروزمان را چه چیزها و دلایلی شکل داده است. به همین منظور کتابی از رابرت رولاند اسمیت را برای جمعه پر از پرسش شما پیشنهاد می‌کنم. نام کتاب گشتی با افلاطون است و عنوان فرعی‌اش «معنای نقاط عطف زندگی» است. کتاب را هدی زمانی‌ سرزنده، ترجمه و انتشارات ققنوس چاپ کرده است. نویسنده با زبانی روان و تحلیلی متفاوت، نقاط عطف زندگی را پیش چشم می‌آورد، توضیح می‌دهد و توان تحلیل آنها را به خواننده می‌آموزاند. یکی از چالش‌های چنین کتاب‌هایی به‌طور قطع روان و ساده توضیح دادن موضوعات پیچیده و دشوار است و سرراست کردن مسائلی ضروری که به نظر انتزاعی و نامربوط می‌رسند. گشتی با افلاطون ساده است اما زاویه دید متفاوت و تازه‌ای برای خواننده ایجاد می‌کند.

یکی از نکاتی که در باب نقاط عطف وجود دارد این است که تنها عشق، دوری از والدین، بچه‌دار شدن، بازنشستگی و چیزهای فردی دیگری از این دست نیست که سازنده‌ماست. تجربیات اجتماعی همچون رأی دادن، انقلاب کردن، فعالیت‌های عمومی و خیریه و چیزهایی از این دست هم با این‌که اجتماعی و به نظر صرفا همگانی می‌رسند، در ساختن شخصیت و ایجاد نقطه عطف در زندگی فردی هر انسانی ـ بخصوص آدم‌های دنیای جدیدی که ما متعلق به آن هستیم ـ مؤثر است.

این کتاب بخوبی نشان می‌دهد کارهای در ظاهر اجتماعی، خشک و عصا قورت داده چگونه می‌تواند جزئی از شخصیت انسان شود و بر روابط خصوصی او به اندازه بلوغ و طلاق و میانسالی تأثیر بگذارد.

بله این جمعه ممکن است با هر چیز مصنوعی و دلخوش‌کنک و گذرایی درست نشود، بخصوص برای شمایی که سخت قانع می‌شوید و از خود شاکی هستید اما سر زدن به نقاط عطف زندگی باعث می‌شود احساس کنیم روندی عجیب و منحصربه‌فرد را گذرانده‌ایم و در زندگی چیزهایی را تجربه کرده‌ایم که متفاوت بودنش هیجان‌انگیز و پر ارزش است. در یک کلام، زندگی به مرورش می‌ارزد. (ضمیمه چمدان)

علیرضا نراقی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها