سه سال از زمانی که سعید متهم به قتل دامادش شد، می‌گذرد و او در تمام این مدت ادعا کرده در مرگ ایرج نقشی نداشته ‌است؛ اما اولیای‌دم و مدارک موجود در پرونده، چیز دیگری می‌گویند. سعید می‌گوید اگر هزار بار دیگر هم از او بازجویی کنند، خواهد گفت در مرگ ایرج بی‌گناه است.
کد خبر: ۶۷۶۲۸۰
مرگ مرموز در جاده خلوت

او که دو هفته قبل در شعبه 74 دادگاه کیفری ‌استان تهران محاکمه شده، مدعی‌ است برای همه سوالات و ابهاماتی که در پرونده مطرح شده ‌است، جواب دارد.

صادقی، نماینده دادستان تهران که برای دفاع از کیفرخواست در جلسه رسیدگی حاضر شده ‌بود، می‌گوید: سعید متهم است سه سال قبل با خودرو‌یش ایرج (مقتول) را زیر گرفته و به قتل رسانده ‌است. سعید و ایرج از مدت‌ها پیش با هم اختلاف داشتند و روز حادثه نیز به گواه شاهدان پرونده و خودش با ایرج درگیر شده و او را از خانه‌اش بیرون کرده‌ بود. هرچند متهم مدعی ‌است زمان وقوع حادثه نیز قصد داشته برود تا از دامادش شکایت کند، اما مدارک نشان می‌دهد او بعد از دیدن دامادش سرعت خودرو را زیاد کرده و این جوان را زیر گرفته سپس متواری شده‌ است. کارشناسان تصادفات نیز خودروی متهم را بررسی و با توجه به آثار به جا مانده، گزارش کرده‌اند احتمال این‌که متهم متوجه این تصادف نشده باشد وجود ندارد، زیرا شکستگی آینه بغل چیزی نیست که راننده متوجه آن نشود.

وی می‌گوید: سعید حین رانندگی دامادش را دیده و به سمت او رفته‌ و این‌که مدعی‌ است قصدی برای کشتن نداشته، درست نیست. نکته مهم‌تر این است که سعید حتی گفته متوجه تصادف با دامادش نشده و ادعا می‌کند احتمالا خودروی دیگری با او برخورد کرده ‌است. گفته‌های متهم با توجه به سابقه‌ای که او در درگیری با دامادش داشته،‌ اصلا درست نیست و کارشناسان نیز تائید می‌کنند تصادف عمدی بوده ‌است. افرادی که ایرج را نیمه‌ جان پیدا کرده‌اند، می‌گویند او درست وسط جاده رها شده ‌بود. بنابراین مدارک موجود در پرونده نشان می‌دهد متهم به​عمد ایرج را زیر گرفته و با توجه به این مدارک به‌عنوان نماینده دادستان تهران درخواست صدور حکم قانونی را دارم.

تهدیدهای قبلی

پدر ایرج می‌گوید سعید پیش از قتل فرزندش تهدید کرده بود او را می‌کشد. این مرد می‌گوید: از وقتی ایرج و ساناز با هم نامزد کردند،پسرم با پدرزنش به مشکل برخورد. سعید پسر مرا عامل بدبختی دخترش می‌دانست و اجازه نمی‌داد این دو جوان با هم زندگی کنند. اعتیاد دخترش را گردن پسر من می‌انداخت در حالی که ساناز اصلا از این وضع ناراحت نبود. من و همسرم در زندگی ایرج و ساناز دخالت نمی‌کردیم اما سعید نه تنها در زندگی آنها دخالت می‌کرد بلکه پسرم را بارها تهدید کرده ‌بود.

این مرد ادامه می‌دهد: سعید قصد داشت کاری کند تا ساناز و ایرج از هم جدا شوند، حتی پرونده‌ای در دادسرا برای طلاق آنها تشکیل داده ‌بود. روز حادثه پسرم با همسرش صحبت کرد و قرار شد مشکلاتشان را حل کنند. ایرج به همین دلیل به خانه پدرزنش رفت. من نمی‌دانم در آنجا چه اتفاقی افتاد، فقط به ما خبردادند ایرج کشته ‌شده ‌است.

پدر مقتول ادامه می‌‌دهد:سعید چند روز قبل از این حادثه با من تماس گرفت و گفت کاری می‌کنم تا از کرده‌تان پشیمان شوید. جسد پسرت را جلویت می‌اندازم. من اطمینان دارم او به​عمد پسرم را کشته و حالا انکار می‌کند. انکارهایش خیلی مهم نیست چون می‌دانم او پسرم را کشته و تهدیدش را عملی کرده ‌است. اگر نمی‌خواست این ازدواج سربگیرد، باید با دخترش صحبت می‌کرد. عروسم ایرج را دوست داشت و آنها رابطه خوبی با هم داشتند. سعید حق نداشت پسرم را بکشد و حالا هم باید تاوان کاری را که کرده ‌است، پس بدهد. من گذشت نمی‌کنم. او باید به مجازات عملش برسد. ایرج، جوان بود آرزوهای زیادی داشت و من برای بزرگ کردنش خیلی زحمت‌ کشیده‌ بودم.

شوهرم را دوست داشتم

مرگ ایرج، ساناز ـ دختر سعید ـ را هم بشدت متاثر کرده ‌است. او می‌گوید هنوز نتوانسته شوهرش را فراموش کند. اما از پدرش شکایتی ندارد:از وقتی با سعید عقد کردم، اختلاف پدرم با او شروع شد. من و ایرج خیلی با هم خوب بودیم و من خیلی او را دوست داشتم. در این مدت با هم خوشحال بودیم اما ایرج مشکلی داشت که گریبان هردوی ما را گرفت. او شیشه می‌کشید، چندبار اول که مقابل من شیشه کشید ناراحت شدم و به او گفتم نباید این کار را بکند اما یکی دوبار که به اصرار شوهرم امتحان کردم، دیگر نتوانستم از آن دور شوم و من هم معتاد شدم. مشکل پدرم و ایرج از زمانی شروع شد که پدرم فهمید من هم شیشه مصرف می‌کنم او از من می‌خواست شوهرم را ترک کنم و به زندگی سالم برگردم، اما من ایرج را دوست داشتم. هرچند ایرج عامل این اعتیاد بود، اما اگر خودم نمی‌خواستم، کسی نمی‌توانست مرا مجبور کند.

او درباره روز حادثه توضیح می‌دهد: مدت‌ها بود با ایرج اختلاف داشتم. می‌خواستم به حرف پدرم گوش کنم و از ایرج جدا شوم اما این کار برای من که عاشق شوهرم بودم، خیلی سخت بود. روز حادثه ایرج با من تماس گرفت و گفت بیا اختلافات را کنار بگذاریم و دوباره خوشبخت باشیم. گفت سفر شمال ترتیب داده و مقداری هم شیشه خریده است‌. من هم قبول کردم همراهش بروم اما همین که پدرم فهمید ایرج می‌خواهد دنبالم بیاید و با هم به شمال برویم، عصبانی شد. وقتی ایرج آمد پدرم با او درگیر شد. من هم با پدرم درگیر شدم. او نگذاشت من از خانه خارج شوم و ایرج را هم بیرون کرد. بعد از این ماجرا پدرم با عجله از خانه بیرون رفت. او سوئیچ ماشین را برداشت و حرفی هم به کسی نزد. من دیگر نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد. از وقتی ایرج مرده، خیلی ناراحت هستم اما حالا پاک هستم و دیگر اعتیاد ندارم. از پدرم هم شکایتی ندارم.

بی‌گناهم

فقط سعید است که می‌داند در آن جاده خلوت حاشیه تهران بین او و ایرج چه اتفاقی افتاد. او می‌گوید: من ایرج را نکشتم و این یک تصادف بود.

متهم توضیح می‌دهد: دخترم می‌خواست از شوهرش جدا شود. می‌دانستم اگر آنها با هم نباشند ساناز اعتیادش را ترک می‌کند مثل هر پدری به هردری زدم تا از فرزندم محافظت کنم. آن روز وقتی ایرج آمد و خواست دخترم را با خودش ببرد، اجازه ندادم. او حق نداشت این کاررا بکند. آنها درگیری داشتند و می‌خواستند از هم جدا شوند. نمی‌دانم او به دخترم چه گفته ‌بود که ساناز راضی شد به خانه او برود. با این حال جلویش را گرفتم و بعد هم تصمیم گرفتم بروم و از ایرج به اتهام مزاحمت شکایت کنم. سوار ماشین شدم و به سمت کلانتری رفتم. در راه دیدم ایرج با باتوم میان جاده ایستاده است. او به سمت من حمله کرد. سرعت ماشین را زیاد کردم تا از کنار او عبور کنم. اصلا نفهمیدم او کی با ماشین من برخورد کرد.

سعید درباره شکستگی آینه بغل خودرویش می‌گوید:شاید وقتی ایرج با باتوم حمله کرد و می‌خواست مرا بزند، ضربه به آینه برخورد کرد. من چیزی نفهمیدم. فقط صدای افتادن را شنیدم که فکر کردم برخورد باتوم با ماشین بود. بعد هم به کلانتری رفتم. اگر می‌فهمیدم ایرج با ماشین من برخورد کرده ‌است، حتما او را به بیمارستان می‌رساندم. او جوان بود با این‌که با هم اختلاف داشتیم، اما دلم نمی‌خواست آسیبی ببیند.

متهم درباره تهدیدی که خانواده ایرج مدعی آن هستند، می‌گوید: تهدیدی در کار نبود. البته قبول دارم با عصبانیت با آنها صحبت کردم و خواستم اجازه ندهند بچه‌شان دیگر مقابل خانه من بیاید و گفتم باید از دخترم جدا شود. اما اصلا کسی را تهدید نکردم. بالاخره دعواست آدم یک چیزی می‌گوید و یک چیز هم می‌شنود. ایرج لطمه بزرگی به من زده ‌ و دخترم را معتاد کرده‌ بود. می‌خواستم از دخترم محافظت کنم. بیش از سه‌سال است در زندان به سر می‌برم و زندگی‌ام در حالت تعلیق است نمی‌دانم آخرش چه می‌شود، اما می‌دانم بی‌گناه هستم. اصلا چرا به این فکر نمی‌کنند ممکن است بعد از من ماشینی از روی ایرج رد شده‌ باشد؟ خانواده ایرج می‌خواهند مرا قاتل معرفی کنند و انتقام بگیرند چون با من دشمنی دارند. با این حال تا هرجایی که این پرونده تمام شود، مقاومت می‌کنم و می‌گویم من بی‌گناه هستم و قتلی در کار نبوده ‌است./ ضمیمه تپش

مرجان لقایی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها