با اجازه کوچولوی خانواده: «بله»

شاید بیشتر شما فیلم سینمایی کلاسیک و معروف «اشک‌ها و لبخند‌ها» و نسخه اقتباس شده ایرانی آن را دیده باشید. در این فیلم‌ها خانم مجرد پیش از این‌که راهی به قلب مرد بیوه و فرزنددار باز کند، دل بچه‌ها را به دست می‌آورد و در واقع بچه‌ها را با خودش هماهنگ و به خودش وابسته می‌کند و متعاقب آن این فکر در ذهن مرد خانواده به‌وجود می‌آید که اگر این خانم همسر من شود چقدر مناسب است. حالا فکر کنید برعکس این ماجرا اتفاق بیفتد. ماجرایی که در بیشتر داستان‌های واقعی شاهد آن هستیم.
کد خبر: ۶۱۶۹۳۳

دختر مجردی به مردی مجردنما دل می‌بازد. مرد مجرد‌نما در بهترین حالت متاهل و البته طلاق گرفته یا همسر از دست داده و به هر ترتیب بیوه از آب در می‌آید و دختر بعد از مدتی دلباختگی حالا در مقابل شرایطی قرار می‌گیرد که جز تسلیم و رضا چاره‌ای ندارد. اما چالش تازه وقتی شروع می‌شود که او قرار است دختر یا پسر مرد یاد شده را با خود موافق کند. خودتان ببینید که داستان چقدر پیچیده‌تر می‌شود:

سمیه، دختر مجرد بیست‌وهشت ساله‌ای است که در دانشگاه دلباخته یکی از همکلاسی‌هایش می‌شود و گرچه رفتار آن مرد مشکوک می‌نماید، اما عاقبت برای خواستگاری می‌آید، اما نه با مادرش بلکه با همسر برادرش. در آن جلسه خواستگاری، مرد مورد نظر از هرچیز سخن می‌گوید غیر از این‌که زنی داشته و از او فرزندی دارد و هنوز بر سر حضانت فرزند با او چالش دارد.

سمیه می‌گوید: «حمید می‌گفت که والدینش در ایران نیستند و وقتی پای آنها به ایران رسید که ما داشتیم سر سفره عقد می‌نشستیم.

در این زمان یکباره هر دو پشت در خانه‌مان ظاهر شدند و معلوم شد نه‌تنها در ایران بوده‌اند، بلکه از تجدید‌فراش پسر برومندشان نیز خبر نداشته‌اند و به محض این‌که باد به آنها خبر داده، خود را به ما رسانده‌اند تا وظیفه اخلاقی‌‌شان را بعد از شش ماه به جا بیاورند و بگویند این آقای دانشجو قبلا ازدواج کرده بوده و طلاق گرفته و یک فرزند پنج ساله دارد که از وقتی پای من به زندگی حمید باز شده با مادربزرگ و پدربزرگش زندگی می‌کند. یعنی مادرشوهر و پدرشوهر آینده من.»

سمیه وقتی حقیقت را شنیده بود که دیگر کاملا ارتباط نزدیکی با نامزدش داشت و قلبا نیز به او وابسته شده بود، به‌همین دلیل تصمیم می‌گیرد که با وضع موجود کنار بیاید، اما تازه معلوم می‌شود که باید به جای بزرگ‌تر‌ها از بچه پنج‌ساله‌ای که مادرش را بخوبی به خاطر دارد و از هرکسی که می‌خواهد جای او را بگیرد بیزار است، کسب اجازه کند.

سمیه می‌گوید: «والدینم از یک‌سو نصیحت می‌کردند که تا کارم بیش از این پیچیده نشده از خیر این ازدواج بگذرم و مادرشوهر و پدرشوهرم می‌گفتند که اگر قرار باشد نوه یکی‌یکدانه و عزیزدردانه‌شان زیر دست نامادری بزرگ شود، بایدکسی باشد که بیش از همه او را دوست داشته باشد و او هم دوستش بدارد.

اما حمید همچنان ابراز عشق می‌کرد و شرمنده بود از این‌که حقیقت را به دلیل احتمال پشیمانی من کتمان کرده است. کودک پنج ساله اما هروقت مادرش را ملاقات می‌کرد از او می‌آموخت که به همه بگوید من او را هر وقت بتوانم کتک‌می‌زنم و موهایش را می‌کشم!

ما با همان صیغه محرمیت، شش ماه دیگر هم سر کردیم و نامزدی‌مان یک‌سال طول کشید و از عقد خبری نبود، زیرا کودک هیچ نرمشی نشان نمی‌داد تا این‌که من کم‌کم دلسرد شدم. اگر مادر کودک فوت شده بود وضع فرق می‌کرد، اما اکنون من جسته‌گریخته او را می‌دیدم که با نفرت ما را تعقیب می‌کند و مرا مسئول جدایی‌شان می‌داند. با پافشاری والدینم من نیز تصمیم گرفتم با او ازدواج نکنم و فراموشش کنم.»

از نگاه بچه‌ها

از نگاه بچه‌ها معمولا شما یک دزد عاطفی به شمار می‌آیید که عاطفه پدر به مادرشان را دزدیده‌اید و حالا می‌خواهید عاطفه او به مادرش را بدزدید! حتی ممکن است آنها فکر کنند شما عشق پدر و فرزندی میان او و پدرش را هم برای خود برداشته‌اید. بچه‌ها می‌ترسند با ورود شما روابط عاطفی والدین را ازدست بدهند و نمی‌خواهند کسی جایگزین آنها شود.

سعی کنید با کودکان همسرتان ارتباط خوبی برقرار کنید و اگر در سن مناسبی هستند با گفت‌وگوی درست، قانعشان کنید.

با تمام تلاش‌های شما ممکن است کودک لجبازی کند که پدرش یا او را انتخاب کند یا شما را و در صورت انتخاب شما به سمت مادرش متمایل شود.

بچه‌ها این قابلیت را دارند که با مظلوم‌نمایی و دروغ‌تراشی شما را به جان هم بیندازند. پس اگر موضوع خیلی پیچیده شد نزد مشاور بروید و از او کمک بگیرید.

حضانت قبل از من، حضانت بعد از من

زهرا، دختر چهل ساله‌ای بود که با مردی جدا شده از همسر و چهل‌وپنج ساله دارای یک دختر شانزده ساله ازدواج کرد. مرد به او اطمینان داد که همسر و دخترش مزاحم زندگی آنان نخواهند شد. اما وقتی آنها ازدواج کردند و رابطه خوبی را شکل دادند همسر سابق مرد برای این‌که روال زندگی‌شان را به هم بزند خواست تا دخترشان با آنها زندگی کند.

زهرا می‌گوید: در حالی که این دختر شش سال با مادرش زندگی کرده بود، اکنون می‌آمد که با پدر و نامادری زندگی کند.

من تلاش زیادی کردم که بچه‌دار شوم، اما نشد و دیگر دیر شده بود به همین خاطر این موضوع که پریسا دختر نوجوان شوهرم با ما زندگی می‌کرد را به فال نیک گرفتم و بزودی با هم دوست و به هم علاقه‌مند شدیم. وقتی یک‌سال از این موضوع گذشت یکدفعه سرو‌کله همسر سابق شوهرم پیدا شد و خواست فرزندش را پس بگیرد و به من نیش و کنایه می‌زد که اگر این پیرزن بچه‌دار نمی‌شود، تقصیر من نیست که بچه دسته گلم را بدهم روی او تمرین مادری کند. هرکسی لیاقتی دارد. اگر لایق بود خدا به او فرزند می‌داد... و خلاصه با این حرف‌ها دلم را آتش
می‌زد...

نه چک زدیم نه چونه...

مجرد بودن و نامزد بودن و سال‌های اول ازدواج شوروحال خاص خودش را دارد. وقتی نفر سومی نباشد، دو نفر سبکبال و عاشق با هم همه‌جا سر می‌زنید، اما وقتی پای یک بچه در میان باشد دیگر بارتان چندان سبک نیست و همیشه نفر سومی بین شما هست. مثل این‌که یک‌دفعه با یک بسته آماده به نام خانواده سه نفره مواجه شده باشید.

رحیم پدر دو فرزند است. او بعد از مرگ همسرش دوباره ازدواج کرده است. رحیم که 43 سال دارد، می‌گوید: همسرم در روزهای آخر زندگی، پسرمان را به من سپرد و قسمم داد که او را نرنجانم. او ادامه می‌دهد: وقتی من خواستم دوباره ازدواج کنم به این‌که همسرم آینده‌ام با پسرم هماهنگ باشد خیلی فکر کردم. خوشبختانه همین‌طور هم شد، اما بعد از مدت کوتاهی همسرم گفت که می‌خواهد خودش هم فرزندی داشته باشد و از اینجا اختلاف ما شروع شد. وقتی من به خاطر جلوگیری از تبعیض و حس حسادت پسرم گفتم که فرزند دیگری نمی‌خواهم، همسرم گفت تو مرا همسرت نمی‌دانی و پرستار برای پسرت گرفته‌ای. این حس آن‌قدر در او ریشه‌دار بود که تقاضای طلاق کرد و قاضی خواست برای حفظ حقوق همسرم از او نیز فرزندی داشته باشم تا مشکلمان پیچیده نشود.

اگر نمی‌توانید سایه نفر چهارم را در زندگی سه‌نفره‌تان و سایه نفر سوم را در ماه عسل و روزهای شیرین نامزدی و ابتدای ازدواجتان و حتی در لابه‌لای لحظه‌های رمانتیک خود تحمل کنید، در مورد این ازدواج بیشتر فکر کنید.

اگر نمی‌توانید با فرزند شخص دیگری مثل فرزند خودتان رفتار کنید و کارهای یک مادر را در حق فرزند خوانده‌تان انجام دهید، در مورد این ازدواج بیشتر فکر کنید.

و اگر نمی‌توانید بحران‌های اول زندگی را به‌خوبی مدیریت کنید با تامل بیشتری این رابطه را جدی کنید.

>> جام جم/ ضمیمه چاردیواری/ ماندانا ملاعلی

* شما چه نظری دارید؟ تجربه‌ها و نظراتتان را در این زمینه، با ما در میان بگذارید *

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها