خراسان:آمریکا،سناریوی راسو و حمله ترکیبی به سوریه
«آمریکا، سناریوی راسو و حمله ترکیبی به سوریه»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر مهدی مطهرنیا است که در آن میخوانید؛آمریکا در بافت های موقعیتی گوناگون و در چارچوب سناریوهای مختلف از پیش تعیین شده وارد عمل می شود. در حال حاضر ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه به عنوان هارت لند نو به جغرافیای عملیاتی سوریه به عنوان "اولیت" و نه "اولویت" تحرکات خود می اندیشد.
اگر چه اولویت امروز خاورمیانه "نو هارت لند" و خلیج فارس است اما آمریکایی ها در پی ایجاد فضای مناسب برای طراحی سناریوی فرو ریزش بهمن در خاورمیانه هستند. بر اساس این نگرش آمریکایی ها تلاش داشته اند که از سال ۲۰۱۳ و آغاز آن که به باور من دوران «پسا بشار اسدی» شروع شد پلی برای انتقال این دوران به دولت «پسا بشار اسدی» پیدا کنند و در این جا بود که سناریوی «راسوی آمریکایی» مطرح شد.
این سناریو همان گونه که در یادداشت قبلی نوشته ام به باور من تحرک آمریکایی ها را می تواند معنادار کند در این عنوانی که به این سناریو دادم به این نکته توجه داشتم که" راسوی آمریکایی "در زمان تهدید بوی بدی از خود متصاعد می کند و با پاشیدن ماده ای به صورت رقبا آن ها را در وضعیت انفعالی قرار می دهد. آمریکایی ها تلاش داشتند که از سلاح های شیمیایی استفاده شود حال از سوی چه کسی مهم نبود، مهم آن بود که این اتفاق بیفتد و بر همین اساس امروز محیط عملیاتی سوریه یک فاجعه هولناک انسانی را شاهد بوده است.
آمریکایی ها از یک سو مدعی هستند که اسنادی محکمه پسند علیه اسد دارند از سوی دیگر اسد و حامیانش مدعی اند این اتهام دروغ است. در نتیجه موضوع تغییر چندانی ایجاد نمی کند. بنابراین آمریکا پل محکم سناریوی «راسوی آمریکایی» را برای این دوران از قبل تدارک دیده بود. از این رو در برخورد با این قضایا امروز وارد دو معیار حرکت می شود: ۱ - تهدید به حمله نظامی و ۲ - خود حمله نظامی . در این چهارچوب در آخرین گام حرکت علیه کشور هدف پس از کاربرد قدرت فرهنگی اقتصادی و سیاسی قدرت نظامی به میدان می آید و این قدرت نظامی در دو وجه تهدید و حمله وارد میدان می شود.
در این راستا اگر آمریکایی ها بتوانند به نتایج ملموس در تهدید به حمله علیه بشار اسد دست یابند حمله نهایی انجام نخواهد شد. این در حالی است که مقاومت بشار اسد در برابر تهدید نظامی آمریکا و متفقین آمریکا ۴+۳ یا بهتر است بگوییم ۵+۳ یعنی ۳ کشور غربی آمریکا، انگلیس و فرانسه به علاوه ۵ کشور منطقه ای یعنی عربستان، ترکیه، قطر، اردن و رژیم صهیونیستی را در وضعیت اتفاق با یکدیگر علیه سوریه قرار داده است . در این جا است که این حمله می تواند موجب فروریزش بهمن بی ثباتی در منطقه خاورمیانه شود این در حالی است که به نظر می رسد آمریکایی ها نمی خواهند به فروریزش بهمن در وضعیت کنونی شدت و سرعت بدهند، بنابراین حمله ای ترکیبی و محدود را به سوریه در دستور کار قرار داده است این جنگی ترکیبی است که آمریکا هزینه های برخورد با کشور هدف خود را نیز با کشورهای دیگر سرشکن خواهد کرد.
آمریکایی ها اکنون ۲ نگرانی دارند، نگرانی نخست نگرانی درباره افکار عمومی است که می توانند با رسانه های خود به مدیریت آن بپردازند اما نگرانی دیگر که سیاسی است نگرانی از حزب دموکرات است چرا که حزب دموکرات با ورود اوباما به منطق جنگ در سوریه و گسترش آن درزمان ،انتخابات میان دوره ای کنگره آمریکا و ریاست جمهوری آمریکا را تحت تأثیر قرار داده و به این ترتیب با وجود چالش موجود در سوریه و تبعات ناشی از آن موقعیت دموکرات ها در افکار عمومی آمریکا متزلزل شده و تبعات آن در نتایج انتخابات میان دوره ای کنگره و انتخابات آینده ریاست جمهوری گریبان دموکرات ها را بگیرد. این نگرانی بیش از نگرانی نخست دست دولت اوباما را در پوست گردوی سوریه و حمله به سوریه قرار می دهد. از سوی دیگر واکنش سوریه و حامیانش به حمله احتمالی نیز مزید بر علت است.
همه طرف های درگیر به خوبی می دانند که گسترش حوزه جنگ از سوریه، مناطق پیرامونی بسیار خطرآفرین و هولناک خواهد بود بنابراین همه طرف های این بحران به یکدیگر چنگ و دندان نشان می دهند اما در عالم واقع وزن کشی دقیقی از یکدیگر دارند و سعی می کنند محدوده تحرکات نظامی را علیه یکدیگر کنترل کنند بنابراین اگر حمله ای انجام شود تحرکات حزب ا... و مقاومت را در برابر رژیم صهیونیستی خواهیم داشت. اما مسئله اساسی این است که اگر یک اتفاق و یک رویداد روند قابل کنترل به زعم طرف های درگیر را به سمت و سوی یک بحران جهانی بکشد آیا ملت ها هزینه تحرکات دولت هایشان را خواهند داد؟
کیهان:دشمن را آرام نگذارید!
«دشمن را آرام نگذارید!»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شریعتمداری است که در آن میخوانید؛امروز آنگونه که برخی از مراکز غیررسمی ولی نزدیک به کاخ سفید اعلام کردهاند، ساعت «س» فرا رسیده است و چنانچه آمریکا و متحدان اروپایی و پادوهای منطقهای آن تصمیم به حمله داشته باشند و جار و جنجال چند روز اخیر آنها از نوع عملیات روانی برای امتیازگیری نباشد، حمله نظامی آمریکا به سوریه آغاز خواهد شد.
منابع غیر رسمی این حمله احتمالی را حداکثر 3 روزه و اهداف از قبل تعیین شده آن را برخی از مراکز نظامی و استراتژیک سوریه اعلام کردهاند و خبرگزاریها به نقل از یک مسئول بلندپایه در وزارت دفاع آمریکا که نخواسته است نامش فاش شود، از فرودگاه دمشق، پایگاه هوایی «مزه» و پایگاههای موشکی سوریه به عنوان برخی از این اهداف یاد کردهاند. دولت سوریه نیز این تهدید را با تأکید بر مقابله و حمله به اسرائیل و منافع آمریکا در منطقه پاسخ داده و مقامات نظامی در دمشق اعلام کردهاند که سوریه را به گورستان نیروهای مهاجم تبدیل خواهند کرد.
این هشدار که در صورت حمله آمریکا به سوریه بایستی بدون کمترین تردیدی به اجرا درآمده و عملیاتی شود، اگرچه کارآمد و درخور تحسین است ولی سقف امکانات، تجهیزات و اهداف در دسترس ارتش سوریه برای عملیات تلافیجویانه، بسیار بالاتر از آن است که مقامات سوری اعلام کردهاند و سوریه نباید این امکانات و اهداف را که به برخی از آنها اشاره خواهد شد، نادیده بگیرد. حمله به این اهداف که به آسانی در تیررس موشکهای دوربرد و سایر تجهیزات نظامی سوریه قرار دارند میتواند حریف را در همان ساعات اولیه پس از حمله، با فاجعهای بزرگ روبرو سازد.
قبل از اشاره به این اهداف استراتژیک که حمله به آنها در جنگ احتمالی پیش روی نقش تعیینکننده دارد، باید به ماده 51 از فصل هفتم منشور ملل متحد که موضوع آن «دفاع مشروع» -LEGITIMATE DEFENCE- است اشاره کرد. این ماده از منشور ملل متحد به کشوری که مورد حمله نظامی قرار گرفته است حق میدهد با رعایت مفاد «کنوانسیون 4 گانه ژنو» علیه کشور یا کشورهای متخاصم دست به حمله متقابل بزند. موضوع کنوانسیون 4گانه ژنو رعایت اصول انساندوستانه در عملیات نظامی است، مانند آن که از حمله به غیرنظامیان خودداری شود، قواعد و مقررات بینالمللی درباره اسرا و برخی حقوق انسانی مشابه آن رعایت شود. اما بدیهی است که مراکز نظامی، تسلیحاتی، منابع اقتصادی و مراکز مؤثر در بالا بردن توان نظامی حریف میتواند از اهداف مورد تهاجم کشوری باشد که به آن حمله نظامی شده است.
در جنگ احتمالی پیش روی، آمریکا و برخی کشورهای اروپایی و تعدادی از کشورهای منطقه مشارکت خواهند داشت بنابراین علاوه بر آمریکا و شماری از کشورهای اروپایی، چند کشور دیگر منطقه که در ائتلاف نظامی یاد شده علیه دولت و مردم سوریه مشارکت دارند نیز از دایره کشورهای «متخاصم» خارج شده و «متحارب» -BELLIGERENT- یعنی درگیر و دخالتکننده در جنگ تلقی میشوند و به همین علت با استناد به ماده 51 یاد شده از فصل هفتم منشور ملل متحد، حمله نظامی سوریه به مراکز نظامی، اقتصادی و تمامی مراکز و تأسیسات این کشورها که به توان نظامی آنها در حمله به سوریه منضم شده و نقش داشته و دارند، مجاز بوده و مصداق غیرقابل ابهام «دفاع مشروع» خواهد بود.
و اما، کشورهای عربستان سعودی، ترکیه، اردن و قطر از جمله کشورهایی هستند که به طور رسمی حضور خود در ائتلاف نظامی علیه سوریه را اعلام کردهاند بنابراین، مراکز نظامی و استراتژیک این کشورها نیز میتواند در صورت وقوع جنگ، در فهرست اهداف حمله نظامی سوریه قرار گیرد و بدیهی است که رژیم اشغالگر قدس به عنوان پایگاه نظامی آمریکا در منطقه جایگاه ویژهای در فهرست مورد اشاره خواهد داشت و دولت سوریه پیشاپیش اعلام کرده است موشکهای دوربرد و میانبرد خود را که خرج انفجاری سنگین و ویرانگری دارند به سوی اسرائیل نشانه رفته است و خبرها حاکی از آن است که پایگاه هستهای «دیمونا»، تلآویو، چند فرودگاه و برخی دیگر از مراکز استراتژیک رژیم اشغالگر قدس از جمله اهداف از قبل تعیین شده برای حملات موشکی سوریه هستند.
و اکنون با توجه به مفاد ماده 51 منشور ملل متحد، مراکز و تاسیسات نظامی، پادگانها، فرودگاهها و سایر نقاط استراتژیک چند کشور منطقهای و متحد آمریکا در جنگ احتمالی نیز میتوانند و باید مورد حمله قرار گیرند و در این میان حمله به تاسیسات نفتی و بنادر عربستان سعودی و نفتکشهای حامل نفت این کشور در خلیج فارس از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و نقش فلجکنندهای خواهد داشت. تاکید فرماندهان نظامی سوریه که خاک این کشور را به قتلگاه مهاجمان تبدیل خواهند کرد، اگرچه در صورت وقوع جنگ، به عنوان یکی از اهداف دفاع مشروع جایگاه ویژه و ضرورت غیرقابل تردیدی دارد ولی با اهمیتتر و تعیینکنندهتر از آن، کشاندن دامنه دفاع به خارج از خاک سوریه است و این اقدام با توجه به توان نظامی و مخصوصا موشکی سوریه و نزدیک بودن و در دسترس بودن اهداف مورد اشاره، به آسانی امکانپذیر خواهد بود. سوریه میتواند با استفاده از موشکهای مافوق صوت و برد بلند «یاخونت» که کاربرد ضد کشتی دارد، ناوهای آمریکایی و انگلیسی مستقر در دریای مدیترانه را هدف حملات خود قرار دهد. حزبالله لبنان با بهرهگیری از موشکهای مشابه در جریان جنگ 33روزه ناو اسرائیلی ساعر را در دریای مدیترانه نابود کرد.
این موشکها و موشکهای بالستیک دیگری که سوریه در حجم انبوه از آن برخوردار است میتوانند به سوی مراکز استراتژیک کشورهای دستنشانده آمریکا در منطقه که به ائتلاف اخیر برای حمله به سوریه پیوستهاند نیز، شلیک شود. سوریه در حمله به مراکز نظامی و تاسیسات نفتی عربستان نیازی به کسب مجوز برای استفاده از آسمان کشور حدفاصل خود با عربستان ندارد، زیرا این کشور حدفاصل «اردن» است که خود یکی از شرکتکنندگان در ائتلاف حمله نظامی احتمالی به سوریه است و مراکز استراتژیک این کشور نیز میتواند هدف حملات سوریه باشد.
سوریه باید به این نکته با اهمیت که دیروز سناتور «جک رید» عضو کمیته نیروهای مسلح سنا در مصاحبه با روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» به آن اشاره کرده است توجه ویژه داشته باشد. «جکرید» میگوید «موشک کروز را میتوان از سطح کشتی و یا زیردریاییها شلیک کرد و هواپیماهای جنگی میتوانند موشکهای دورایستای «استندآف» هوا به زمین را خارج از حیطه دفاع هوایی سوریه شلیک کنند و موشکهای کروز این قابلیت را دارند که صدها مایل دورتر از هدف شلیک شوند». اشاره این عضو کمیته نیروهای مسلح سنا به آن است که آمریکا برای در امان بودن از حملات متقابل سوریه باید تا آنجا که ممکن است به حریم دریایی و فضایی این کشور نزدیک نشود.
البته این تاکتیک نمیتواند ناوهای جنگی آمریکا را از اصابت موشکهای دوربرد سوریه مصون بدارد و به گفته کارشناسان آمریکایی در مصاحبه با همان روزنامه، سوریه میتواند با استفاده از موشکهای ضدکشتیخود به ناوهای جنگی آمریکا حمله کند ولی باید توجه داشت که آمریکا اصرار دارد در صورت بروز جنگ، به تاکتیک شلیک از راه دور متوسل شود.
بنابراین برای سوریه علاوه بر حمله به ناوهای آمریکایی و سایر منافع آمریکا و انگلیس در منطقه، حمله به تاسیسات و مراکز نظامی و اقتصادی و استراتژیک کشورهای منطقهای حاضر در ائتلاف یاد شده، ضرورت حیاتی دارد و میتواند دست بالای سوریه در جنگ احتمالی را به دنبال داشته باشد.
و بالاخره، علاوه بر آمریکا و برخی کشورهای اروپایی که با بحران مالی شدیدی روبرو هستند و به نوشته واشنگتنپست، در صورت آغاز جنگ از یکسو با بحران نارضایتی گسترده مردم روبرو خواهند شد و از سوی دیگر، توان هزینه چند ده میلیارد دلاری آن را ندارند، کشورهای منطقه نیز در میان مردم خود با بحران مشروعیت روبرو هستند و شرایط جنگی زمینه مناسبی برای تضعیف نزدیک به فروپاشی آنها فراهم خواهد آورد و سوریه به عنوان یکی از کشورهای نقشآفرین در محور مقاومت نباید و شایسته نیست که این فرصت تاریخی را از دست بدهد.
... و خدا بر درجات امام راحل(ره) ما بیفزاید که میفرمود «با چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر لحظهای آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند.»
رسالت:دولتمردان تراز
«دولتمردان تراز»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمود فرشیدی است که در آن میخوانید؛در تحلیل تاریخ ایران میتوان صفحات افتخارآفرین و زرینی را مشاهده کرد که محصول فرصتی است که برای حضور و اقتدار اسلام درعرصه حکومت فراهم آمده است. از جمله دستاوردهای این دورهها، ظهور شخصیتهای برجستهای است که نه تنها در زمان و سرزمین خود بلکه در گستره جهان و نسلها، نامی ماندگار از خود برجای گذاشته و در عرصه تخصص خویش، الگو و سرآمد گشتهاند.
با پیروزی انقلاب اسلامی ، ایران بار دیگر مهد تربیت شخصیتهای برجستهای شده است که در زمینههای گوناگون علمی، فرهنگی، دیوانی و حکومتی و نظامی، الگوهایی اخلاقی و انسان مدارانه و ملکوتی و در عین حال خارق العاده و توانمند به بشریت ارائه دادهاند و میدهند. در روزگارانی که سیاست درجهان، معنایی جز ابزاری برای کسب و حفظ قدرت ندارد و واژههایی همچون اخلاق و انسانیت و عدالت و ایثار و توجه به محرومان و مردم سالاری ، در خدمت تحکیم موقعیت سیاسی به کار گرفته میشود، در نظام مردم سالاری اسلامی ، رئیس جمهور، نخست وزیر و دیگر دولتمردانی درخشیدند که سیره و سلوکشان ، کتاب راهنمای کارگزاران ایران و جهان شده است.
در این میان چهره شهید رجایی و شهید باهنر، درخشش خاص دارد ؛ مردانی که در مسند عالیترین مقامات کشور، صمیمانهترین و نزدیکترین ارتباط را با توده مردم برقرار کردند و محبوبیتی جاودانه یافتند چندانکه دولتمردان آینده، برای اثبات و معرفی دیدگاه و شخصیت خویش ، به نام و سیره آنان تمسک میجویند.
ایام شهادت آن دو بزرگوار که هفته دولت نام گرفته است فرصتی فراهم میآورد که عالیترین کارگزاران نظام، مروری بر عملکرد خویش و مقایسه آن با سیره شهید رجایی و شهید باهنر داشته باشند، چرا که مردم نیز با همین میزان درباره دولتمردان به قضاوت خواهند نشست.
آنچه از خصوصیات شهید رجایی بیشتر مطرح شده است ، ناظر به احوال شخصی و اخلاق فردی آن بزرگوار است و لذا عدهای تنها به همین بعد از زندگانی ایشان توجه کردهاند، حال آنکه گذشتن از خواستههای نفسانی شخصی، چه بسا دانسته یا ندانسته با هدف دستیابی به امیال قدرت طلبانه انجام شود و به تعبیری افرادی به خاطر دستیابی به قدرت دنیا از برخی لذاید دنیا بگذرند تا درجامعه محبوبیتی بیابند.
اما شهیدان هشتم شهریور آن تقوای فردی را سرمایه تقوای سیاسی خویش ساختند و در مقام قدرت دنیایی نیز همان تسلط برنفس را داشتند و شهید رجایی خود را مقلد امام و فرزند مجلس نامید و در مقام عمل نیز حقیقتا چنین بود. در حالی که برخی روسای جمهور در تبعیت از رهبری یا احترام به قانون و جایگاه مجلس ، از رجایی عقب ماندند و حتی در مواردی از
موضعگیری هایشان ، شائبه لجاجت با مجلس یا خدای ناکرده لجابت با برخی رهنمودهای خیراندیشانه برداشت میشد.
اینک مجلس شورای اسلامی که از برخی بیمهریهای دولت گذشته و پیامدهای آن برای جامعه، گلایهمند است و در عین حال تجربیات ذیقیمتی نیز اندوخته است ، همه تلاش خویش را به کار گرفته تا با عبرت گرفتن از آن کشمکشها و تنازع بین قوا، با تمام توان از دولت یازدهم حمایت کند و در نخستین گام، این موضعگیری حمایتمدارانه را در بررسی صلاحیت وزرای پیشنهادی به نمایش گذاشت.
ازطرف دیگر ریاست محترم جمهوری نیز در موضعگیریها و سخنان خویش، همواره بر احترام به قانون و حفظ شان و جایگاه مجلس تاکید ورزیده است اما نمیتوان کتمان کرد که همواره عدهای از « خواص» که منافع خویش را در دامن زدن به ایجاد اختلاف جستجو میکنند و یا توان اولویت بخشیدن به مصالح ملی در برابر مصالح حزبی و گروهی را ندارند، سعی میکنند با تحریک طرفین ، زمینه تضعیف وحدت قوا را فراهم آورند. روشن است که در موقعیت کنونی ، با توجه به آنکه جامعه از نظر اقتصادی شرایط ویژهای دارد و منطقه دستخوش توطئههای دشمن میباشد ضرورت همبستگی بین قوا بیش از هر زمان دیگر احساس میشود و کشور به دولتی با اقتدار مضاعف نیازمند است و حمایت مجلس از دولت، از جمله عوامل تعیین کننده در تحکیم این اقتدار میباشد و بسیاری از موارد اختلاف نظر را میتوان با تشکیل کار گروهها و کمیتههای مشترک دولت و مجلس مرتفع ساخت.، قبل از آنکه در رسانهها و یا در صحن علنی مجلس مطرح شود.
هفته دولت و سالروز شهادت رجایی و باهنر ، فرصتی است برای تجدید پیمان همه کارگزاران نظام با آن الگوهای خدمت و پرهیز از هرگونه وسوسه اختلاف افکن و کنارهگیری از خواص و مشاورانی که ساز جدایی و تفرقه سر میدهند تا امیدی که در جامعه پدید آمده، تقویت شود و مردم احساس کنند دولت و مجلس دست در دست یکدیگر نهادهاند تا از مشکلات آنان یکی پس از دیگری ، گرهگشایی کنند.
تهران امروز:آتش در خاورمیانه، تبعات موج جنگطلبی
«آتش در خاورمیانه، تبعات موج جنگطلبی»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حشمتالله فلاحتپیشه است که در آن میخوانید؛آنچه در سوریه اتفاق میافتد حاصل موفقیت یک مثلث از لابیها حول ایجاد جنگ در منطقه است.یک ضلع این مثلث جمهوریخواهان و نئوکانهای تندرو هستند که معتقدند آمریکاییها هر از گاهی باید ابزارهای نظامی خود را به رخ دنیا بکشند.هرچند وقت یکبار هم بهانهای را برای این کار به دست میآورند.
ضلع دیگر لابی،صهیونیستها قرار دارند. آنها از سال 1948 میلادی بهطور میانگین هر پنج سال یک جنگ را به کشورهای اسلامی تحمیل کردهاند.در برخی از این جنگها خود یک طرف از جنگ هستند و در برخی از جنگها هم دیگران را وادار میکنند در مقابل مسلمانان قرار گیرند،حتی مسلمانان را به جان هم میاندازند و آنها را درگیر میکنند.
علت این امر آن است که صهیونیستها بدون راهبرد نظامی و حامیان نظامی خود در غرب و آمریکا توان بقا ندارند و سعی میکنند آمریکا را که استراتژی کاهش حضور در خاورمیانه و افزایش حضور در شرق آسیا را دنبال میکند به منطقه بکشانند و آنجا پابند کنند.لابی سوم،سلحشوران عرب! در منطقه هستند که به خاطر مقابله با بیداری اسلامی با گروههای تروریستی و لابی صهیونیزم همدست شدند و بهدنبال ایجاد جنگ هستند. نتیجه این لابیها آن میشود که اوباما رفتاری را در پیش میگیرد که با گفتههای پیشینش متناقض است.
زمانی اوباما جنگ علیه تروریستهای بوش را زیر سوال برد و این باعث شد تا در انتخابات رای بیاورد اما حالا در کنار تروریستها قرار گرفته است.(بوش در سال 2001 میلادی اعلام کرد که جنگ پایداری را علیه تروریستها راه انداخته است،تروریستهایی که در شصت و دو کشور دنیا منافع آمریکا را تهدید میکنند) از سوی دیگر آمریکاییها این مسئله را به صورت انحرافی طرح میکنند که بهدنبال جنگ محدود هستند، بیان این مسئله یک تاکتیک انحرافی است.
آنها سعی دارند جنگ را در سوریه نهادینه کنند و بهگونهای عمل کنند که سوریه هیچ مقابله به مثلی در برابرحملات آنها صورت ندهد و تهدید خود را نسبت به پرتاب موشک عملی نکند. امروز آمریکا آشکارا میگوید ما سیاستمان تغییر رژیم اسد نیست ما بهدنبال تضعیف و تنبیهاش به خاطر استفاده از سلاح شیمیایی هستیم در حالیکه هدف اصلی براندازی است.
وقتی 80 نقطه سوریه مورد حمله موشکی و هوایی قرار بگیرد عملا توانی برای سوریه نمیماند.تنها راه برای سوریها این خواهد بود که مقابله به مثل کنند و صدماتی را به همراهان آمریکا در منطقه بزنند. با وجود سابقهای که از رژیم اسد وجود دارد و آن سکوت در مقابل حمله صهیونیزم به خاک این کشور است،این احتمال میرود سوریه این اشتباه را دوباره و این بار در مقابل آمریکا تکرار کند. ایران میتواند یک پیام جدی برای آمریکا و کشورهای غربی ارسال کند.
با این مضمون که تا قبل از«ژنو 2»راهبرد نظامی در دستور کار قرا رنگیرد.چون ما اعتقاد داریم اگر از پتانسیلها و ظرفیتهای دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران استفاده میشد بحران در سوریه تسریع نمیشد و متاسفانه این مسئله مورد توجه قرار نگرفت در صورتیکه ایران حلقه مفقوده این تحولات است و با رویکردهای مثبتی که در دوماه اخیرشکل گرفته بود دعوت ایران به«ژنو2»متاسفانه تحتالشعاع موج جنگطلبانه قرار گرفت در حالیکه با مذاکرات در ژنو2 مسئله میتوانست روبه بهبود و حل شدن پیش رود.
حمایت:هفته دولت، تجلی دولت مردمی
«هفته دولت تجلی دولت مردیم»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم مظفر الوندی است که ر آن میخوانید؛در فرهنگ انقلاب اسلامی، تعیین واژهها و تطبیق عناوین بر رخدادهای تاریخی دارای معانی ژرف و ارزشگذاری مفهومی است و با تداعی هر یک از نامگذاریها به سرعت به معانی ژرف آن پی میبریم. مثلا تطبیق روز زن با ولادت حضرت فاطمه (س) حکایت از معانی بسیار ارزشمندی از جایگاه زن دارد که با در نظر گرفتن زوایای شخصیتی یگانه دخت عالم بشری انتظار میرود زنان ایشان را الگوی رفتاری خود قرار دهند.
سایر مناسبتها و نامگذاریها در انقلاب اسلامی نیز از مفهومی وسیع و فراگیر حکایت دارد. شهادت مظلومانه «رجایی و باهنر» در روز هشتم شهریور ماه سال شصت به دست سرسپردگان استکبار جهانی موجی از نفرت و بیزاری در جامعه اسلامی ایران نسبت به دشمنان نظام اسلامی برانگیخت. این تنفر به این دلیل بود که همگان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر را سمبل خدمتگزاری به مردم میدانستند.
شهید رجایی که پس از حادثه هفتم تیر ماه و خلع بنیصدر از ریاست جمهوری نامزد ریاست جمهوری شد، با تابلو و شعار خدمت به مردم خود را معرفی کرد و منش و روش او در دوران کوتاه وزارت و نخستوزیری به خوبی نشان داد که رجایی شیفته خدمت است نه تشنه قدرت. سادهزیستی، توجه به محرومان و نیز تبعیت از ولایت و اعتدال در تفکر و اقدام، او را محبوب قلوب ساخت. او به عنوان دومین رییسجمهوری نظام اسلامی رای مردم را به خود اختصاص داد. رجایی گرچه فرصت زیادی در کسوت ریاستجمهوری برای پیادهسازی ایدههایش نداشت، لکن در همان مدت کوتاه نشان داد، خدمت به مردم را تکلیف میداند و سمت و مقام برای او زمانی ارزش دارد که بتواند دردی و رنجی را از یک محروم و مستضعف بکاهد.
نخستوزیر دانشمند او نیز همیشه به عنوان روحانی آزاداندیش، متعادل و برنامهریز مشهور بود. به نظر میرسد «هفته دولت» که به یاد این عزیزان نامگذاری شده است فرصتی برای تطبیق شاخصههای دولت با آرمانها و ایدههای رجایی و باهنر و زمانی است که باید هر یک از وزرا و مسئولان دولتی ویژگیهای شخصیتی رجایی و باهنر را به سان تابلویی کامل از یک کارگزار اسلامی در پیش روی خود قرار دهند و هر کجا انحرافی مشاهده کردند با مشاهده آن تابلو بر مدار حق و حقیقت برگردند که اگر چنین شد آنگاه دولتمردان بهیقین چهرههایی محبوب در بین مردم خواهند بود؛چنانچه رجایی و باهنر هنوز در اذهان مردم به ویژه نقاط دور افتاده و محروم به عنوان حاکمانی «مردمی» خوانده میشوند. امسال که «هفته دولت» با استقرار «دولت تدبیر و امید» مصادف است میتوان از ابتدای راه دولت جدید «میزانهایی» را تعریف و عملکرد دولتمردان را در طی دوره مدیریت بر اساس آن سنجید. «دولت مردمی» در قامت دولت «تدبیر و امید» میخواهد رنجهای مردمش را کاهش دهد، مردم در آرامش به زندگی خود مشغول شوند، مردم از حفظ دین خود اطمینان داشته باشند، مردم به آینده امیدوار باشند و برای خود و فرزندانشان احساس امنیت کنند.
مردم در «دولت مردمی» نقش آفرین هستند و با شوق و ذوق از منتخبان خود تا زمانی که مردمیهستند، دفاع میکنند. در «دولت مردمی» مردم احساس تعلق خاطر دارند و از سوی دیگر دولتمردان «مردمی» هم درد مردم را دارند، آنان شبها از اینکه مردمشان با آسیبها و ناملایمات اجتماعی دست به گریبانند آرام نمی گیرند و دغدغه مشکلات مردم، آنان را یک لحظه رها نمیکند. «دولت مردمی» و دولتمردان مردمی تابلوی تصاویر شهیدان جاوید «رجایی و باهنر» را برابر خود دارند و نقشه راه خود را بر مبنای فضایل اخلاقی و کاری آن بزرگواران ترسیم و مدل اسلامی کارآمد برای مدیریت را به جهانیان عرضه میکنند.
مفهوم مخالف این حرف این است که هر جا دیدیم «اقدامات دولتیان» رنگ و بوی اسلامی ندارد، باید تجدید نظر کنیم و بار دیگر با آرمانهای رجایی و باهنر مسیر را بازیابی و قطار خدمت را از کژراهههای احتمالی به ریل «اعتدال» برگردانیم. به امید آن روز.
آفرینش:توانایی ایران در خاموش کردن جنگ
«توانایی ایران در خاموش کردن جنگ»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمید رضا عسگری است که در آن میخوانید؛تهدیدهای غرب برای مواجه نظامی با سوریه به بالاترین سطح خود درطی دوسال گذشته رسیده است. شاید دراین لحظه که این مطلب را می خوانید حملاتی نظامی و ناخوشایند برای ملت و کشور سوریه رخ داده باشد، اما آنچه دراین وضعیت بیشتراز موضوعات دیگر مورد توجه است جلوگیری از وقوع حمله نظامی خارجی و یا جلوگیری از ادامه آن است.
درگیریهای موجود در سوریه به جنگی نیابتی تبدیل شده است که بسیاری از کشورهای منطقه جبههای اختصاصی درآن گشوده و درپی مقاصد سیاسی خود هستند. ترکیه، عربستان، قطر، لبنان، عراق، فرانسه، آمریکا، چین، روسیه، ایران و بسیاری دیگر از کشورهایی که به طور غیرمستقیم درتحولات سوریه مداخله دارند، امروز خود را در وضعیتی فرسایشی یافتهاند که هیچیک از تصورات و تمایلات سیاسیشان محقق نشده و تنها شاهد نسل کشی مسلمانان به دست خود و قوت گرفتن گروههای افراطی بوده اند.
لذا در چنین وضعیتی مدیریت اوضاع و ایجاد یک راهکار جامع برای جلوگیری ازدرگیریهای نظامی خارجی و یا جلوگیری از ادامه و کاهش تلفات آن، موضوعی است که ازعهده بسیاری از این کشورهایی که امروز در سوریه سهم خواهی می کنند، خارج است. قدر مسلم با نفوذ ترین و اصلی ترین حامی استراتژیک سوریه ایران است که تاکنون حمایت تمام قد خود از حکومت دمشق را قطع نکرده است. لذا ایران این توانایی را دارد تا مساعی طرفین را با حفظ اصول عدم مداخله گری خارجی فراهم سازد و آتش جنگ را فرونشاند.
روابط خارجی شمشیری دولبه است که یک سمت آن لبه برنده مقاومت و لبه دیگرآن سمت نرم دیپلماسی و مذاکره است. تاکید صرف براستفاده از برخوردسخت و مستقیم رویه گروههای افراطی میباشد. امروز لابیهای افراطی درآمریکا وکشورهای عربی، سوریه را به مسلخ جنگ خارجی کشاندند و از سوی دیگر نیز گروههای افراطی حامی سوریه معتقدند راه تعامل با مخالفان، کشورهای عربی و غربی، از طریق دیپلماسی بین الدولی نیست، بلکه از طریق مقابله مستقیم ودرگیری نظامی باید از ملت و کشور سوریه دفاع کرد.
اکنون ایران به عنوان مهمترین کشور صاحب نفوذ درسوریه رسالتی برعهده دارد که میبایست ازتمامی تواناییها و ابزارهای سخت و نرم خود برای کشیده نشدن آتش جنگ به منطقه و مسلماً حفظ منافع امنیتی و استراتژیک خود، استفاده کند. تاکنون حمایتهای ایران و دخالت نیروهای مقاومت درحمایت از نظام دمشق به سبب کارشکنیهای کشورهای عربی، نتوانست چالش موجود را برطرف سازد. حال نوبت به استفاده از گزینه نرم دیپلماسی است، هرچند که این امرباید خیلی زودتر مورد استفاده قرار میگرفت اما تنها و موثرترین راه برای کاهش تلفات و فروکش کردن آتش جنگ درمنطقه میباشد.
بدون شک مهم ترین لابی جنگ افروزی علیه حکومت سوریه در آمریکا، لابی اسرائیل و عربستان است. آنها قصد دارند با دخالت دادن نیروهای ناتو در بحران سوریه هم در کوتاه مدت یک عضو مهم محور مقاومت را نابود کنند و هم به امکان مصالحه ایران و آمریکا آسیب جدی رسانند و فرصت طلایی دوره اوباما و دکتر روحانی را برای کاهش اختلافات ایران و آمریکا و حل وفصل برنامه هستهای را نابود کنند.
امروز ایران باید با یک دیپلماسی فعال و چابک، غرب را متوجه خطای استراتژیک دخالت در سوریه بنماید. ایران با فن دیپلماسی باید این پیام را به غرب برساند که، ممکن است حکومت بشار اسد سرنگون شود، اما دولت جایگزین آن به هیچ وجه متحد غرب نخواهد بود. نیروهای افراطی سلفی کنترل سوریه را در دست خواهند گرفت و از طریق دریای مدیترانه تروریسم را به درون خاک اروپا می کشانند.
باید بااستفاده از قواعد دیپلماتیک، که تیم فعلی وزارت خارجه به خوبی برآن تسلط دارد، به طرفهای غربی فهماند که جنگ باسوریه به عنوان متحداصلی ایران درمنطقه، موجب شکاف روابط فی مابین و ازدست رفتن فرصت مصالحه با ایران به عنوان مهم ترین قدرت منطقه خواهدشد. باید براین اصل اعتقاد داشته باشیم و آن را به غرب القا کنیم که صلح و امنیت پایدار از طریق دیپلماسی ایجاد میشود نه نیروهای نظامی!.
مردم سالاری:زنان دیپلمات در دستگاه دیپلماسی
«زنان دیپلمات در دستگاه دیپلماسی»عنوان سرمقاله وزنامه ردم سالاری به قلم فاطمه ذوالفقاریان است که در آن میخوانید؛ سابقه فعالیت وزارت امور خارجه ایران به دو قرن میرسد. تا پایان قرن 18 میلادی، امور مربوط به روابط خارجی ایران توسط رجالی اداره میشد که عمدتاً در دربار مستقر بودند و کشور، چیزی به نام وزارت خارجه نداشت اما از ابتدای قرن نوزدهم که انتصاب سفرای ایران در کشورهای خارجی و یا پذیرش سفیران خارجی در ایران آغاز شد، کثرت امور مربوط به سیاست خارجی و نمایندگان سیاسی متعددی که از سوی دولتهای بیگانه وارد ایران میشدند، سبب شد که دولت ایران به فکر تأسیس وزارتخانه جدید «امور خارجه» بیفتد.
از این رو فتحعلی شاه قاجار در 1809 میلادی فرمان تأسیس دفتری را صادر کرد که با عنوان «امور خارجی» کار مراوده با نمایندگان دولت های خارجی در ایران، دریافت نامهها، مرسولات سلاطین خارجی و قرائت آنها در حضور شاه و تهیه پاسخ آنها و یا ترتیب اعزام نمایندگان ایرانی به کشورهای خارجی را بر عهده گرفت. در دوران صدارت امیرکبیر وزارت امور خارجه تشکیلات نسبتاً منظمی یافت.
نخستین سفارتخانههای دایمی ایران در پایتختهای بزرگ جهان آن روز استانبول، سنپترزبورگ و لندن تأسیس یافت نمایندگان سیاسی ایران موظف شدند از حوزه مأموریت خود و اوضاع و احوال اتباع ایران اطلاعات صحیحی تهیه و به طور منظم به وزارت امور خارجه بفرستند و دربارة جزئیات اموراز مرکز دستور بگیرند. وزارت خارجه ایران از بدو تأسیس تا پیروزی انقلاب اسلامی جمعاً 73 وزیر امور خارجه را شاهد بوده است. از این میان 11 نفر تا زمان شکلگیری نهضت مشروطه، 36 نفر از زمان مشروطه تا پایان حکومت رضاخان و 26 نفر از زمان سقوط رضاخان تا پیروزی انقلاب عهدهدار این سمت بودهاند. وزارت امور خارجه بعد از انقلاب نیز با سرمشق قرار دادن آرمانهای انقلاب به رابطه با دیگر کشورها پرداخت و در این سالها 9 وزیر سکان دار رابطه ایران در فضای بین الملل گردیدند.
انتخاب دکتر ظریف به عنوان وزیر خارجه دهم در دولت اعتدال با سابقه درخشان در وزارت امور خارجه نقطه امیدی برای رابطه با کشورهای تاثیرگذار در فضای بینالملل بود و خبری که بعد از انتخاب ایشان فضای رسانهای را تحت تاثیر قرار داد، استفاده از زنان در دستگاه سیاست خارجی و انتخاب یک سخنگو و سفیر از میان زنان بوده است. شاید این انتخاب به دنبال سخنان دکتر روحانی در صحن علنی مجلس بعد از معرفی وزیران باشد که عنوان کرد اگر چه در سطح وزیران ما از زنان استفاده نکردیم اما از وزرا خواسته ام حتی الامکان از بانوان شایسته در معاونت و مدیریتها بهرهگیری کنند و اولین شاخص این به کارگیری در وزارت امورخارجه دیده شده است. سخنگوی وزارت امور خارجه که باید پاسخگو سوالات خبرنگاران و عملکرد ایران در فضای بینالملل باشد باید از افراد کارشناس انتخاب گردد که این موقعیت این بار برای زنان ایجاد شده است. جای خالی زنان در دستگاه دیپلماسی ایران سالهاست که به چشم میآید و بسیاری بر این اعتقادند که در مذاکرات هستهای در حالی که کاترین اشتون به عنوان نماینده گروه 1+5 حضور داشت حضور یک زن در دستگاه مذاکره کننده ایران نیز میتوانست بسیار مثمر ثمر باشد و شاید نتیجه مذاکرات میتوانست تغییر کند.
حضور زنان تحصیلکرده و کارآمد جدای از جنسیت آنها میتواند فضای ملتهب ضد ایران در مورد تبعیض جنسیتی را نیز بردارد و چهره مثبت تری از ایران به نمایش بگذارد. هر چند زنان به عنوان همسران دیپلمات در دستگاه دیپلماسی سالهاست که به مراوده با زنان دیپلمات دیگر کشورها پرداخته اند، اما این حضور کمرنگ هیچ گاه زنان را راضی نخواهد کرد و آنها به دنبال سهم بیشتر در دستگاه سیاست خارجی هستند. قرار گرفتن یک زن در جایگاه سخنگویی بعد از سالها تفوق مردان بر این صندلی میتواند درهای وزارت امور خارجه را به روی زنان دیپلمات باز کند و این مهم هر چند جای خالی وزیر زن را در کابینه پر نخواهد کرد اما میتواند نقطه مثبتی برای امید زنان فعال و متخصص جامعه باشد که کارآمدی و تخصص شان دور از چشم نخواهد بود.
قانون:ایران با موضوع سوریه حساب شده برخورد کند
«ایران با موضوع سوریه حساب شده برخورد کند»عنوان یادداشت روز روزنامه قاون به قلم علی بیگدلی است که در آن میخوانید؛با شروع درگیریها در سوریه و تداوم این بحران، آمریکا تمام تلاشش را به کار بست تا مسئله سوریه را به یک پدیده بینالمللی تبدیل کند که موفق هم شد. با توجه به اینکه مسئله سوریه هم بعد داخلی داشت، هم منطقهای و هم بینالمللی، بنابراین زمینه برای حمله آمریکا تا حدود زیادی مهیا شد؛ همچنین همراهی کشورهایی مانند عربستان، قطر و ترکیه در مسئله سوریه با آمریکا، خیلی به آنها کمک کرد. در حال حاضر آمریکا در منطقه خاورمیانه با 3 مسئله مواجه است؛ ایران، سوریه و مسئله فلسطین و اسرائیل.
در این میان سوریه در اولویت نخست برای آمریکا قرار دارد چرا که آمریکا با سرنگونی نظام بشار اسد در سوریه هم میتواند رابطه ایران و حزب ا...را قطع کند و هم با نمایش قدرت در سوریه به ایران پیامهایش را برساند. لذا جنگ حتی جنگ محدود در سوریه یک حادثه سرنوشتساز برای کشورهای منطقه است. همچنین اگرچه آمریکاییها اعلام کردهاند که این جنگ محدود و تنها 3 روز خواهد بود اما هیچ ضمانتی برای این مسئله وجود ندارد و ممکن است تا سرنگونی اسد، آنها بخواهند این جنگ را ادامه دهند.
از دیگر سو باوجودیکه روسیه از ابتدای امر پشت اسد درآمده بود اما سوریه امروز نوعی دلسردی را از جانب این کشور شاهد است. زیرا روسیه نشان داده که هیچگاه برای دوستان و متحدانش خودش را به خطر نخواهد انداخت در حالی که آمریکا همواره برای دوستانش خود را به خطر میاندازد. به طور مثال زمانی که عراق به کویت حمله کرد ما شاهد دخالت مستقیم آمریکا بودیم اما در مورد سوریه بعید به نظر میرسد که روسیه در برابر حمله محدود آمریکا وارد مداخله نظامی مستقیم شود.
در رابطه با حزبا... نیز احتمالا آنها کمکهایشان به دولت و ارتش سوریه را افزایش خواهند داد اما کمکهای آنها خیلی اثری نخواهد داشت؛ زیرا قرار نیست آمریکاییها یک جنگ کلاسیک را به نمایش بگذارند بلکه به دنبال یک جنگ مدرنیزه شده هستند و از سیستمهای پیشرفته دریایی و هوایی استفاده میکنند.
بنابراین هیچ نیرویی وارد خاک سوریه نمیشود و حزبا... در این ماجرا کمک خاصی نمیتواند به سوریه داشته باشد. در نهایت باید توجه داشت سوریه برای ایران یک کشور بسیار مهم و استراتژیک است زیرا در میان کشورهای عرب، سوریه تنها کشوری است که ایران با آن رابطهای قدیمی و نزدیک دارد.
مسئله بسیار مهمتر اینکه سوریه، پلی است میان ایران و حزبا... و اگر این پل شکسته شود، ممکن است در آینده موقعیت حزبا... نیز به مخاطره بیفتد. لذا در صورت هرگونه جنگ احتمالی و تداوم آن، ایران باید با احتیاط و حساب شده با موضوع برخورد کند و خویشتندار باشد چرا که کوچکترین اقدامی، بهانههای لازم را به غرب و آمریکا برای برخورد با ایران خواهد داد.
بهار:دفاع از یک ابتکار
«دفاع از یک ابتکار»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم ناصر هادیان است که در آن میخوانید؛ دوست گرامیام جناب آقای حسینی در نقد ایده پیشنهادی اینجانب درباره ابتکار یکجانبه در موضوع هستهای در شماره گذشته روزنامه «بهار» موضوعاتی را مطرح کردند که ضمن استقبال از آغاز این گفتوگو نکاتی را در این زمینه لازم به توضیح میدانم. جناب آقای حسینی در نقد خود ابتکار یکجانبه را با عقبنشینی مترادف دانسته بودند، اگرچه عقبنشینی تاکتیکی در جنگ یا در یک مسابقه فوتبال میتواند مفید باشد و در واقع دلالت بر طراحی پیچیدهتر فرماندهان جنگ یا مربیان فوتبال دارد اما من ترجیح میدهم از تمثیل دیگری جهت فهم بهتر ایده ابتکار یکجانبه استفاده کنم. فکر میکنم بازی شطرنج تمثیل مطلوبتری برای انتقال مفهوم موردنظر من است. اجازه بدهید برای لحظاتی کلاه معلمی خود را بر سر بگذارم و توضیح مختصری درباره استفاده از تمثیل بدهم. تمثیل را من یک تدبیر فهمی (Heuristic Device) میدانم.
استفاده از تمثیل که نمونهای از تدابیر فهمی است، فقط در صورتی مفید است که به صورت دقیق مشخص شود چه جنبهای از آن برای تسهیل فهم مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. متاسفانه بسیاری اوقات از تمثیل استفادههای نابجا و نامربوط شده و تمثیل عین واقعیت قلمداد میشود در صورتی که تمثیل فقط تدبیری است برای تسهیل فهم یک مطلب. عقبنشینی تاکتیکی یا غیرتاکتیکی و سازش اگرچه میتوانند تمثیلهای مناسبی برای موضوعات خاص و در مواقع خاص باشند اما برای بحث من درباره ایده ابتکار یکجانبه تمثیلهای گویایی نیستند. اگر بخواهیم از تمثیل استفاده کنیم در اینجا به نظر من تمثیل شطرنج گویاتر است. در یک بازی شطرنج:
اولا؛ نحوه حرکت مهرههای شطرنج از پیش تعیین شده است. به عبارتی ساختارهای از پیش موجود، امکانزا و محدودکننده طراحیها و حرکات بازیگران است.
ثانیا؛ جابهجایی مهرهها دلالت بر کنش یا واکنش بازیگران دارد. به عبارتی جابهجایی مهرهها بر نیتمندی، هدفمندی و معنادار بودن کنش بازیگران اشاره دارد. تکتک کنشهای بازیگران حرفهای اغلب در قالب یک طرح و استراتژی کلی قابل فهم، معنا و تفسیر است.
ثالثا؛ اگرچه عموما بازیگران حرفهای با طرحها و استراتژیهای کلی بازی را شروع میکنند ولی در هر لحظه و با هر حرکت بازیگر مقابل باید تحلیل مجدد از صحنه شطرنج انجام دهند و طرح و استراتژی کلی با واقعیتهای جدید صحنه چنان تطبیق پیدا کند که امکان پیروزی را افزایش داده و طراحی و استراتژیهای رقیب را خنثی کند. در واقع چنین استراتژی باید طوری طراحی شود که امکان بازتعریف و باز تدوین خود را داشته باشد.
بر این اساس:
١. امروز ما وارد صحنه شطرنجی شدهایم که بسیاری از مهرههای آن از قبل چیده شده یا بیرون انداخته شدهاند. وضعیت واقعی امروز ما متاسفانه وضعیت مطلوبی نیست. بهدنبال تعیین مقصر برای وضعیت امروز نیستم بلکه بهدنبال یافتن راهحلی معقول برای منازعه هستهای ایران هستم. این موضوع قابل کتمان نیست که آرایش دفاعی و تهاجمی رقیب یا بعضی از طرفها ما را در تنگنا قرار داده است و قدرت بازیگری ما در چنین شرایطی محدود است. امکان کیش و مات، امکان دور از ذهنی نیست. نمیگویم نزدیک است اما نادیده انگاشتن آن هم به هیچوجه درست نیست (اینجا نگرانم که تمثیل شطرنج حق مطلب را ادا نکند و مخاطب من تصور کند که بدترین حالت در بازی شطرنج باخت است و بعد از باخت امکان شروع بازی دیگری وجود دارد در صورتی که در واقعیت، باخت اسفبار بوده و به هیچوجه به باخت در بازی شطرنج شباهت ندارد.
بنابراین برای چندمین بار تکرار میکنم که از تمثیل فقط استفادهای متناسب شود). طراحیها و استراتژیهای ما با محدودیتهای قابلملاحظهای روبهرو است. ظرفیتهای بالقوه موجود و آینده چندان موقعیتهای مناسبی برای طراحی سیاستها و استراتژیها در اختیار ما قرار نمیدهند.
٢. پیشنهاد ابتکار یکجانبه، حرکتی هدفمند و معنادار از جانب ایران است. تفسیر و معنادهی به حرکت ما البته توسط «طرفهای» مقابل ما انجام خواهد شد اما ما (سیاستگذار، نخبگان و شهروندان) نقش مهمی در کمک به فهم و ایده ابتکار یکجانبه خواهیم داشت. اینجا علاقهمندم که به فقدان زیرساخت که در نقد روز گذشته به آن اشاره شد، بپردازم.
دستگاه جدید دیپلماسی کشور این امید را فراهم کرده است که تمام توان دیپلماتیک کشور بهکار گرفته شود، بنابراین میتوان امیدوار بود که بستر مناسب فراهم شود و ایده ابتکار یکجانبه از پشتوانه اجرایی مناسبی برخوردار شود. انتخاب دولت آقای روحانی فضایی را در حوزه بینالملل ایجاد کرده است که نیروهای فراوان ایرانی و غیرایرانی آمادگی حضور فعال در راستای مبارزه با زیادهخواهیهای بعضی از «طرفهای» مقابل را داشته باشند.
در گذشته این امکان وجود نداشت. بهعبارتی نخبگان ایرانی داخل و خارج کشور که در چند سال گذشته مورد بیمهری واقع شده بودند و امکان حضور موثر و فعالانه در عرصه این منازعه را نداشتند امروز امیدوارانه حاضرند در حل این منازعه مشارکت کنند. شهروندان نیز با اعتماد بیشتری به دولت نگاه میکنند که پشتوانه مناسبی برای اتخاذ سیاستها خواهد بود. در صورتی که این ابتکار انجام شود زیرساختهای لازم برای فعالیتهای بازیگران غیردولتی نظیر سازمانهای غیردولتی فراهم میشود.
٣. ایده ابتکار یکجانبه در واقع فقط یک حرکت در بازی پیچیده شطرنج سیاسی-امنیتی ما با «طرفهای مقابل» است. بدون شک در شطرنج حرکت یک مهره برای یک بازیگر حرفهای فقط بخشی از یک استراتژی کلیتر اوست.
حرکت مهرههای مختلف در شطرنج در چارچوب یک استراتژی کلی است و به معنای عقبنشینی تاکتیکی، امتیازدهی و سازش نیست. در واقع این مساله مانند آن است که حرکت مهرههایی نظیر اسب، فیل و رخ را در شطرنج عقبنشینی تلقی کنیم. البته بازی و ابتکار مورد نظر من بسیار پیچیدهتر از چنین تحلیل و تمثیلی است که تنها بر مبنای برد و باخت باشد.
فراموش نکنیم که تدابیر فهمی واقعیت نیستند و برای همه موارد قابلیت استفاده ندارند. این تدابیر تنها برای سادهسازی فهم و در موارد مشخص استفاده میشوند. در واقع، واقعیت صحنه منازعه هستهای ایران به کمک تمثیل بازی شطرنج کاملا قابل توضیح نیست. در بازی شطرنج«طرف» در تحلیل نهایی یک فرد است اما «طرف» ما در صحنه واقعی منازعه هستهای در سطح دولتها ١+٥ و بعضی دیگر دولتها و از طرف دیگر نخبگان و مردم این دولتهاست. پس «طرف» در منازعه هستهای ما مفهوم به مراتب پیچیدهتری از «طرف» در بازی شطرنج دارد.
«طرف» ما متنوع و متفاوت بوده و دارای منافع و مطالبات گوناگونی است. این تنوع و تفاوت برای ما امکانزایی را فراهم میکند که ایده ابتکار یکجانبه میتواند به خوبی از آن بهرهبرداری کند. مهمترین کارکرد ایده ابتکار یکجانبه در وهله اول ایجاد شکاف در اجماع بینالمللی شکل گرفته علیه ماست.
شکسته شدن اجماع بینالمللی را باید در سه سطح دید: دولتها، نخبگان و مردم. در سطح دولتها، این ایده این امکان را ایجاد میکند که چین و روسیه را از بقیه جدا کند، با این توجیه که ایران گام مثبتی برای حل نگرانیهای بینالمللی برداشته است و لازم است پاسخ مناسبی از طرف کشورهای غربی داده شود. همچنین ایده ابتکار یکجانبه این است که میتواند بین اروپا و آمریکا و حتی بین خود کشورهای اروپایی اختلاف ایجاد کند.
دستاندرکاران مذاکرات هستهای بهخوبی واقفند که کشورهای اروپایی دیدگاه واحدی درباره برنامه هستهای ایران و ظرافتهای آن ندارند. یک ابتکار سنجیده و به دنبال آن دیپلماسی موفق میتواند از این اختلافها و شکافها بهرهبرداری مطلوب فراهم کند. در سطح نخبگان که به نخبگان اتاق فکری، نخبگان روزنامهنگار و نخبگان دانشگاهی، فرهنگی، هنری و ادبی... تقسیم میشود، ایده ابتکار یکجانبه این امکان را ایجاد میکند که ایران خواهان حل منازعه هستهای است و بنابراین دولتهای آنها نیز باید پاسخ مناسبی بدهند، چنین استدلالی باعث میشود تا آنها بتوانند به دولتهای خود فشار بیاورند تا نسبت به ایران واقعبینانهتر عمل کنند.
در سطح مردم، متحدان بالقوه ما مردم ضدجنگ و صلحطلبان جهان هستند و میدانید که چگونه یک اقدام یکجانبه میتواند مورد استقبال قرار گیرد تا به دولتهای خود برای تغییر نگرش نسبت به ایران فشار بیاورند. ایده ابتکار یکجانبه به معنای امتیازدهی نیست بلکه حرکتی هوشمندانه از طرف ایران است تا طرفهای مقابل را وادار به اتخاذ مواضع بهتری در قبال ایران کند.
بحث امتیازدهی در مذاکرات و در بدهبستانها مطرح است که خود امری بسیار پیچیده است زیرا تعیین اینکه مابهازای چیزهایی که میدهیم در مقابل چیزهایی که میگیریم مشکل است و به همین خاطر بعضی چیزی که میدهیم را دُر قلمداد کرده و چیزی که دریافت میکنیم را آب نبات میدانند. در حالی که یک اقدام مبتکرانه از طرف ایران که ارزش استراتژیک نداشته باشد (مثلا انتقال ٥٠ کیلو اورانیوم ٢٠درصد یا هر ابتکار دیگری در سه حوزه شفافسازی، راستیآزمایی و عدم اعمال حق) میتواند بازده استراتژیک داشته باشد. این اقدام خطرپذیری معقولی است و دستاورد آن بسیار بیشتر از یک معامله در نتیجه مذاکراتی پیچیده است.
در واقع حتی اگر دولتهای ١+٥ مابهازای مشخصی ندهند مزایای دیگر آن بهویژه امکان ایجاد شکاف در اجماع بینالمللی علیه ایران بسیار حائز اهمیت است (مواردی که در مقاله پیشین به آن اشاره کردهام).علاوه بر این، بازی شطرنج امکان دستیابی به شرایط برد- برد را نمیدهد در حالیکه در موضوع هستهای ایران باید صحنه را بهگونهای طراحی کرد که در آن همه بازیگران و «طرفها» احساس حداقلی از برد (اگر نه کاملا) و پیروزی را داشته باشند. آقای حسینی در نقد خود به سرنوشت قذافی اشاره کردهاند که به اعتقاد من استفاده از نمونه قذافی، مثال نامربوطی است؛ چراکه:
1- قذافی در عقبنشینی هستهای کل برنامه خود را تعطیل کرد و اتفاقا برای این عقبنشینی مورد تشویق جهانیان قرار گرفت، در صورتی که برای ما اینطور نبوده و نخواهد بود.
2- سرنگونی قذافی هیچ ربطی به برنامه هستهای آن کشور نداشت و او بیشتر بهخاطر خودرایی و دیکتاتوری بود که سقوط کرد و اگر شما ملاکی برای ربط دادن این دو به یکدیگر دارید، خوشحال خواهیم شد تا ما نیز آن را بدانیم، هرچند میتوان گفت که عقبنشینی هستهای قذافی در کوتاهمدت به بقای رژیم وی کمک نیز کرد اما به منافع ملی آن کشور مطمئن نیستم.
3- در برنامه هستهای قذافی، یک استراتژی هدفدار وجود نداشت و این برنامهای بود که قذافی به تنهایی آن را ایجاد کرد و بدون دخالت مردم و نخبگان پیش برد و همانطور با خودرایی آن را به پایان رساند و تعطیل کرد؛ بنابراین مقایسه برنامه هستهای ایران با آن کشور معالفارق است.
4- در ایده ابتکار یکجانبه، من به پیشنهادی میپردازم که در دل خود یک استراتژی هدفدار را دنبال میکند و ابتدا و انتهایی برای آن قائلم که از نقطه الف شروع میکنیم و به نقطه هـ خواهیم رسید و بسیاری از موانع و مشکلات در آن پیشبینی شده است؛ (برای اطلاع بیشتر از این ابتکار به مقالهام تحت عنوان«برنامه هستهای ایران؛ توانمندی قانونمند» در سایت دیپلماسی ایرانی مراجعه شود)
نقد دوم شما در مورد تحریم دارو نیز معالفارق است، چرا که:
1- سطح این دو مقایسه با یکدیگر تفاوت زیادی دارد؛ با این حال اگر ما زودتر از این به تشکیل کمپین بینالمللی میپرداختیم و درباره دارو افکار عمومی جهان را تحریک میکردیم، چهبسا که بسیار زودتر تحریم دارو برداشته میشد. با این حال این خود نشان میدهد که در این مورد افکار عدهای انساندوست بینالمللی تاثیر خود را گذاشته و آمریکا را وادار به کوتاه آمدن درباره دارو کرده است.
2- در سطحی دیگر، امکان اینکه شهروند و نخبه غربی بتواند پس از مشاهده ابتکار ایران در نشان دادن حسننیت خود، سیاستمداران خود را ترغیب به تغییر عقیده کند، زیاد است.
موضوع بعدی که به آن اشاره شده است، نداشتن افراد تاثیرگذار در سازمانهایی است که از آنها نام بردهاید، که به نظر ما نیز این ضعفی بزرگ است و امیدواریم با روی کارآمدن دولت تدبیر و امید، این نقیصه در همه سازمانهای بینالمللی برطرف شود. اما بحث ما بسیار فراتر از این مصداقهاست و بسیار کلانتر از آن به این موضوع نگریسته میشود و بسیاری از زیرساختهایی که ما میخواهیم آماده است و محدود به این مواردی که ذکر کردهاید نیست.
3- در پاسخ به این شبهه که گفته میشود این ایده خیلی کم و خیلی دیر است، باید گفت که این ابتدای کار دولت جدید است و طرفهای ما نیز چنین ادعایی ندارند و معتقدند که باب گفتوگو با دولت جدید تازه آغاز شده است. در ضمن یادآور میشوم که طرف مذاکره ما یکنفر نیست و متعدد و متکثر هستند.
4- در مذاکرات قبلی ما به دنبال چه چیزی بودیم؟ ما بده و بستان قبلی را متوازن نمیدانستیم؛ زیرا معتقد بودیم درخواستهای آنها بسیار زیاد است و در مقابل آنچه دریافت میکنیم، اندک است. با این حال تیم مذاکرهکننده قبلی بیشتر از آنکه به مابهازای آنچه دریافت میکند فکر کند و با آن مشکل داشته باشد، به درستی با چشمانداز این مذاکره مشکل داشت؛ زیرا پایان این مذاکره روشن نبود و نمیشد انتهایی را برای این مذاکرات تصور کرد! زیرا آن روند بدهبستان ما را به جایی میرساند که چیزی بابت اعطا نداشتیم و هنوز درخواستهای زیادی داشتیم و بنابراین این نوع مذاکره میتوانست ما را به تعطیلی کامل در مقابل دریافتهای اندک برساند. بنابراین تیم مذاکرهکننده قبلی با توجه به این روشن نبودن انتهای مذاکرات، ادعا داشت که باید شروع به ظرفیتسازی کرده و با آن ظرفیتهای بالقوه بدهبستان کرد. این ظرفیتسازی جدید که البته عمدتا ظرفیتسازی فنی-هستهای بود، نیازمند وقت و انرژی زیادی هم بود. همانطوری که من در جایی دیگر بحث کردهام، بازی طراحی شده توسط آمریکا بازی با ریسک پایین برای خودش و هزینه بالا برای ما بوده و است (برای تفصیل این مطلب به سخنرانی اینجانب تحت عنوان «ضرورت تشدید ریسک آمریکا در مقابل ایران» در سایت دیپلماسی ایرانی مراجعه شود). ما باید ماتریکس استراتژیک آمریکا را در قبال خود با ورودیهای جدید تغییر دهیم. به عبارتی ریسک بازی، باید برای آمریکا افزایش پیدا کند تا به حل منازعه هستهای به صورت نسبتا عادلانه تندردهند.
بنابراین گذر زمان بدون حل منازعه، هزینههای فراوانی را بر کشور تحمیل کرده و میکند. حال من معتقدم که این ابتکار جدید نیز خاصیت ظرفیتسازی را دارد، منتها در حوزه گستردهتر هستهای؛ به عبارت دیگر ما با اعطایی غیراستراتژیک امکان رسیدن به دستاوردی استراتژیک را برای خود فراهم میکنیم.
در پایان لازم به ذکر است که سیاست اصلی دولت تدبیر و امید با در نظر گرفتن وضعیت امروز، باید امنیتی زدایی ایران باشد. آمریکا و متحدان اصلیاش از منابع گسترده قدرت و ثروت و دستگاههای رسانهای برخوردارند و هرگونه امکان مانور قدرتهای مستقل و تجدیدنظر طلب را در نظام بینالملل محدود میکنند که متاسفانه با بعضی از گفتار و رفتارهای ما و بهویژه دولت پیشین، تقویت شدند. آمریکا و متحدانش با قدرت و امکانات رسانهای خود موفق شد ایران را در بخش مهمی از جهان به عنوان دولت غیرنرمال (ABNORMAL) معرفی کند. فاصله چندانی بین غیرنرمال بودن و امنیتی کردن (securitization) مورد ایران وجود ندارد. پس از امنیتیسازی ایران، وضع و اعمال تحریمها و حتی تحمیل جنگ کار سختی نیست. بنابراین اصل ساماندهنده دولت تدبیر و امید باید غیرامنیتیسازی کردن ایران باشد. به نظر من ایده ابتکار یکجانبه گام مهمی در این جهت است.
ابتکار: این ادبیات دیگر جواب نمیدهد
«این ادبیات دیگر جواب نمیدهد»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم اشکان بنکدار جهرمی است که در آن میخوانید؛به روال هر روزه، گشتی اینترنتی در روزنامههای صبح میزدم و خدا را شکر میکردم که نسیم اعتدال رخنه ای در رسانههای کشور حتی از نوع افراطی آن نیز داشته اما در صفحه اول یکی از روزنامهها توجهم به مطلبی جلب شد که نه تنها بر خلاف فضای معمول کشور بود بلکه پای را از حیطه ی اخلاق اسلامی و حرفه ای نیز فراتر نهاده بود. طبق روال معمولِ چنین نوشته هایی، با انبوهی از کلمات و عباراتی که معرف و محرک گروههای تندرو است در میان تعداد بیشماری علامت تعجب و علامت سؤال روبرو شدم.
در اینجا قصد آن ندارم که متن مورد اشاره را که رئیس جمهور جدید و دو دوره قبلِ جمهوری اسلامی را با الفاظی ناصواب مورد خطاب و عتاب قرار داده بود نقد نمایم چرا که فکر نمیکنم شایسته و لازمِ چنین امری باشد. البته بحث بر سر انتقاد یا مخالفت با دولتِ مردمی جناب روحانی هم نیست چرا که رئیس جمهور در اولین سخنانش در این باره به وضوح بیان داشت که”حکومتی که ریشه در رأی مردم دارد و از رأی مردم مشروعیت دارد نه تنها از آزادی رسانهها نمیهراسد بلکه از آزادی قانونمند بهره میبرد." حتی یادآوری رعایت اصول اخلاقی هم قصد این مقال نیست بلکه هدف، گرفتن پیام انتخابات بیست و چهارم خرداد و بهره مندی از فضای اعتدال پیش آمده پس از آن در پیشبرد اهداف مشترک جامعه ایرانی است.
حجت الاسلام والمسلمین روحانی به عنوان منتخب اکثریت قاطع مردم ایران، خود در این مورد چنین بیان داشتند،" پیام انتخابات روشن است: صلح، آشتی، وحدت و انسجام ملی، نفی خود سری و نیز دوری از خشونت و افراط و شفافیت و قانون گرایی." پس بدیهی به نظر میرسد که سران پیشین و جدید نظام به دلیل خواست عمومی مردم از این پس به ادبیاتی که در آن از قهر و خشونت نشانی نداشته باشد اقبال بیشتری نشان دهند حتی این روزها مقامات امنیتی هم سعی میکنند از ادبیاتی که چهره ای خوفناک از آنها به نمایش میگذارد پرهیز کنند.
مردم در بیست وچهارم خرداد نشان دادند که چه چیزی میخواهند و چه چیزی نمیخواهند و اگر خودمان را به نشنیدن نزده باشیم مطمئناً میتوانیم بفهمیم که خواست عمومی جامعه چیست. برخلاف آن چه در آن روزنامه ی خاص ادعا شده بود که” جز ادامه طرح هدفمندی، ادامه پروژه مسکن مهر، ادامه نیت معطوف به سفرهای استانی، ادامه زیرساختهای ورزشی، ادامه راهسازی و ادامه همه آن خدمات ریز و درشتی که در دو دولت قبل صورت گرفت، مشخصاً دیگر برنامه اقتصادی دولت اعتدال چیست؟! واقعا خوب است احمدی نژاد، این همه کار مصداقی، انجام داده و الّا دولت شیخ حسن، دقیقاً چه کار دیگری را میخواست ادامه دهد، الله اعلم!!" جای این سؤال میماند که اگر قرار بود مردم از وضعشان در دولت قبل راضی باشند و به هیچ چیزی هم معترض نباشند که به کسی رأی میدادند که بیشترین شباهت را در برنامهها به آقای احمدی نژاد داشته باشد نه این که بر عکس به کسی روی آورند که بیشترین تفاوت را با وی داشته باشد. این انتخاب معنی دارد، یعنی مردم به آن منش و روش معترض هستند. یعنی مردم از آن تندرویها و سوء مدیریتها که حس میکردند زندگی را بر آنها روز به روز تنگ تر میکند بیزار هستند.
پس بدیهی است که مسئولان کنونی و سابق نظام هم در سخنان خویش پرهیز از رفتار کسانی داشته باشند که مردم نارضایتی خودشان را از عملکرد آنها به مدنی ترین شکل ممکن- انتخابات- نشان دادند و از آن سو خواست مردم بر آشتی و اعتدال را در بیانات خود لحاظ کنند.
البته شاید مردم انتظار نداشته باشند که برخی افراد در جبهه مخالف دولت فعلی بیایند و و به مردم بگویند که مردم! ما در گرفتاریهای شما شریکیم و ما باعث شدیم شما در این شرایط قرار بگیرید چون که از دولت قبل کاملاً بیحساب و کتاب حمایت کردیم و از مردم عذرخواهی کنند ولی باید پذیرفت که در فضای فعلی کوبیدن بر طبل افراط گرایی و بردن جامعه به سمت فضای دو قطبی نه تنها کاری عبث مینماید بلکه سبب دوری مدعیان آن از ملت را فراهم آورده و به مَثل تقلای شخصی گرفتار در باتلاق میماند که جز به هلاکتش نمیانجامد.اکنون مردم خسته و معترض به ادبیات سیاسی هشت سال گذشته، تشنه آشتی ملی هستند. اکنون این موضوع، خواستِ اکثریت قاطع مردم است و اگر از دهان یک شخص بیان میشود باید به حساب درایتش در فهم خواست مردم گذاشت.
دنیای اقتصاد: شهردار آینده پایتخت، مدیر استراتژیک یا عملیاتی؟
شهردار آینده پایتخت، مدیر استراتژیک یا عملیاتی؟»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم محمد نظریزاده است که در آن میخوانید؛در چند روز آینده یکی از مهمترین دغدغههای شورای شهر تهران پاسخ به این سوال است که مدیر آینده شهر تهران باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ سابقه بررسی شهرداریهای موفق در شهرهای در حال توسعه و توسعه یافته در کشورهای مختلف از حیث ویژگیها و استراتژیهای مدیریتی به نویسنده نشان داده که همواره در شرایط مشابه این سوال مطرح بوده که شهردار چنین شهرهایی باید یک مدیر استراتژیک باشد یا یک مدیر عملیاتی؟
بنابراین اهتمام اعضای محترم شورای شهر تهران در رسیدن به یک اجماع روشن نسبت به پاسخ این سوال میتواند آنان را به گزینه دقیقتری با توجه به نیازهای حال و آینده شهر تهران رهنمون سازد.
1- مدیران استراتژیک
این مدیران غالبا جهت و اهداف کلی سازمان را تعیین کرده و بهطور مرتب و از طریق ابزارهای گوناگون عدمانحراف اجزای مختلف سازمان متبوعشان را از جهت و اهداف کلی تعیین شده، کنترل میکنند. مدیران استراتژیک مانند مشاوران ایمنی در مقابل خطر آتشسوزی عمل میکنند؛ آنها مرتب به آینده نگاه کرده و سعی دارند که همه احتمالات و ریسکهای پیش رو (اعم از کوتاهمدت و دراز مدت) را بررسی کنند. گاهی در یک آتشسوزی کوچک با نگاه به تصویر بزرگتری از آنچه روی خواهد داد، آنها حتی اقدام به خاموش کردن آن نمی کنند و میگذارند که خودش خاموش شود.
مدیران استراتژیک به طرحهای جامع، مطالعات امکانسنجی همه جانبه (اعم از اقتصادی، محیط زیستی، اجتماعی و...)، اهداف بلندمدت (بیشتر از طول دوران مسوولیتشان)، فشردهتر کردن بوروکراسیها، کارهای زیرساختیتر، درآمدهای پایدارتر (و نه الزاما سریعتر) و... علاقه بیشتری دارند.
2- مدیران عملیاتی
این مدیران بیشتر روی روشهای اجرایی و مسائل روزمره و پروژههای تعریف شده در داخل سازمان متمرکز میشوند. برنامهریزی، تعیین تاکتیکها، کنترل منابع و پروژهها و... بیشترین وقت مدیران عملیاتی را به خود میگیرند. مدیران عملیاتی مانند آتشنشانها هستند؛ آنها کانونهای آتش را بهخوبی شناسایی میکنند، برای محدود کردن دامنه آتش یا اطفای کامل آن برنامهریزی میکنند و سپس با تقسیم کار درست و مدیریت منابع آن را اجرا میکنند.
مدیران عملیاتی به طرحهای تفصیلی، بخش مطالعات اقتصادی از کل مطالعات امکانسنجی، اهداف کوتاهمدت (حتی الامکان اهدافی که در دوره مسوولیتشان قابل تحقق باشند)، بسط ضوابط و آیین نامهها، اجرای پروژههای شاخص (پروژههایی که کاملا برای دیگران ملموس بوده و جلب نظر میکنند)، درآمدهای بیشتر (نه الزاما پایدارتر) و... علاقه بیشتری دارند.
در ادامه رویکرد مدیران استراتژیک و مدیران عملیاتی در نمونههایی عینی از پروژههای شهری در مقابل هم قرار میگیرند تا مقایسه این دو رویکرد مشخصتر شود؛ طبعا انتخاب هر کدام از این مدیران، نشاندهنده رویکرد تصمیمگیران در مسائل و موضوعات شهری خواهد بود:
۱- مدیر استراتژیک توجه بیشتری به ایجاد اطاق فکر و داشتن مشاوران قویتر میکند در حالی که مدیر عملیاتی توجه بیشتری به ایجاد شبکه کاری فعالتر و پیمانکاران قویتر دارد.
۲- مدیر استراتژیک تمایل به روشهایی مانند مشارکتهای عمومی-خصوصی جهت ایجاد درآمدهای پایدارتر در پروژهای شهری مانند ایجاد مراکز چند منظوره شهری با مشارکتهای دراز مدت بخش خصوصی دارد در حالی که مدیر عملیاتی تمایل بیشتر به کسب درآمدهای بیشتر در مدت کوتاهتر مانند فروش مجوز کاربری تجاری در حجم و تعداد زیاد در سطح کوچه و خیابانهای شهر دارد.
۳- مدیر استراتژیک مجوزهای بیلبوردهای تبلیغاتی با اولویت مسائل ترافیکی، شهری و محیط زیستی ارائه میکند و مدیر عملیاتی مجوزهای بیلبوردهای تبلیغاتی با اولویت مسائل تجاری و کسب درآمد بیشتر را در برنامه خود دارد.
۴- مدیر استراتژیک به پروژههای زیرزمینی به دلیل عوارض کمتر شهری و محیط زیستی و حفظ چشماندازهای طبیعی توجه بیشتری دارد و مدیر عملیاتی به پروژههای شاخص و روی زمین به دلیل تاثیرگذاری قویتر در کوتاهمدت توجه دارد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد